نگيننگين، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

نگین و محمد حسین

رمز زندگي موفق 3

1390/4/2 11:39
1,704 بازدید
اشتراک گذاری

زیبادر ادامه مطلب بخوانیدزیبا

فریبندگی یعنی اینکه بتوانید دیگران را به سوی خود جذب کنید. این خصلت اخلاقی به مرور زمان بدست می آید، از آنجایی هر یک از افراد در زمان تولد با میزان مختلفی جذابیت پا به این دنیا می گذارند می توان گفت که درصد بسیار زیادی از جذابیت اکتسابی است و با کمی تمرین به راحتی قابل دسترسی خواهد بود. مانند رقصیدن هر چه بیشتر تلاش کنید، موفق تر خواهید بود. تلاش و توجه تمام و کمال به نیازها و خواست های دیگران می تواند به شما این اطمینان را بدهد که به چهره یک فرد جذاب تبدیل شده اید.....
مراحل

1- طرز ایستادن خود را تصحیح کنید. اگر شرایط بدنی شما در حد مطلوب قرار داشته باشد، گویای این مطلب است که یک فرد با اعتماد به نفس بالا هستید، حتی اگر از درونتان هم یک چنین احساسی نداشته باشید. در زمان راه رفتن باید محکم و ثابت قدم بردارید. کمرتان کاملاً صاف باشد، و شانه ها به سمت عقب گرایش داشته باشند. شاید در ابتدا زمانیکه یک چنین وضعیتی را تمرین می کنید برایتان قدری عجیب و دشوار باشد، اما پس از سپری شدن چند روز به آن عادت پیدا می کنید.

2- ماهیچه های صورت را رها کنید. سعی کنید ماهیچه های صورتتان را رها کنید تا صورت، حالت طبیعی و دلپذیر خود را داشته باشد. با این چهره می توانید رو به دنیا کنید و به همگان بگویید که از هیچ چیز نمی هراسید.

3- ارتباط برقرار کنید. هنگامیکه با فرد دیگری روبرو می شوید، با چشم های خود با او ارتباط برقر کنید، سرتان را به نشانه تائید تکان دهید، لبخند بزنید و شادی خود را به او انتقال دهید. اصلاً نگران عکس العمل فرد مقابل نباشید و البته در عین حال باید به یاد داشته باشید که در این کار زیاده روی نکنید.

4- نام افراد را به خاطر بسپارید. زمانیکه برای اولین بار کسی را ملاقات می کنید سعی کنید که نام او را به خاطر بسپارید. این کار برای خیلی از افراد دشوار است. زمانیکه نامشان را می گویند، آنرا چندین مرتبه با خود تکرار کنید تا نامشان در ذهنتان باقی بماند و سپس نام خود را نیز به آنها بگویید؛ به عنوان مثال سلام "سارا" من "مانی" هستم. زمانی هم که با آنها خداحافظی می کنید، باز هم سعی کنید چند مرتبه دیگر نام آنها را تکرار کنید تا به طور کامل در ذهنتان باقی بمانند. هر چقدر بیشتر نام آنها را تکرار کنید، بیشتر به یادتان می ماند و طرف مقابل هم احساس می کند که او را بیشتر دوست می دارید و احتمال این امر که با شما بیشتر گرم بگیرد افزایش پیدا می کند.

5- به دیگران علاقمند باشید. اگر شما یکی از آشناهای قدیمی را ملاقات کردید به عنوان مثال یک همکار، همکلاسی، دوست یکی از دوستان و ... در مورد خانواده و علاقمندی های جدید آنها سوالاتی مطرح کنید. اسم افراد نزدیک به آنها را بپرسید و نام آنها را به خاطر بسپارید. مطرح کردن یک چنین مسائلی، موضوعات جدیدی برای صحبت کردن در اختیار شما قرار می دهد و آنوقت مجبور نیستید که تنها در مورد کار و کلاس های درسی با هم صحبت کنید. می توانید تا حدودی در مورد خودتان نیز صحبت کنید. در تمام طول بحث خودتان را علاقمند نشان دهید و نشان دهید که تمایل دارید به گفتگوی خود با او ادامه دهید.

6- گفتگو در مورد موضوعات مناسب. باید در مورد موضوعاتی صحبت کنید که طرف مقابل به آنها علاقه دارد، حتی اگر خودتان هم علاقه شدید به آنها نداشتید، بازهم این کار را ادامه دهید. به عنوان مثال اگر در یک جمع ورزشی قرار گرفتید، در مورد بازی دیشب یا گل کردن تیمی که به تازگی وارد لیگ شده صحبت کنید. اگر با کسانی هستید که به سرگرمی های مختلفی علاقمند هستند، می توانید در مورد سرگرمی های مورد علاقه آنها از جمله ماهیگیری، بافتنی، کوهنوردی، و سینما صحبت کنید.

هیچ کس از شما انتظار ندارد که در تمام زمینه ها یک متخصص باشید، باید به آنها بگویید که فقط به دلیل علایق شخصی است که تمایل دارید در مورد موضوعات مختلف با دیگران به بحث و گفتگو بنشینید. ذهن خود را باز کنید، اجازه دهید تا دیگران توضیحات لازم در مورد موضوعات مختلف را برای شما بازگو کنند. روراست باشید و به آنها بگویید که دانشتان در مورد برخی چیزها محدود است و بدتان نمی آید که چیزهای بیشتری در مورد آن مبحث یاد بگیرید.

7- به جای غیبت کردن دیگران را تکریم کنید. اگر در جمعی در حال صحبت کردن هستید که همه افراد به نحوی در مورد یک شخص بخصوص در حال غیبت کردن هستند، بد نیست شما چیزی در مورد آن بگویید که دوست می دارید. گفتن چیزهایی که در دیگران دوست می دارید می تواند 100% شما را تبدیل به یک فرد جذاب کند. در عین حال با این کار می توانید حس اعتماد دیگران را نیز به خود جلب کنید. همه اطرافیان به این نتیجه می رسند که شما هیچ وقت ایده ی بدی نسبت به دیگران ندارید. همه به این نتیجه می رسند که آبرویشان در دست شما محفوظ خواهد بود.

8- دروغ نگویید. شاید به دلایلی دروغ بگویید اما مدارک و شواهدی وجود دارد که بر خلاف گفته های شماست. اگر به مریم بگویید که عاطفه را دوست دارید و به نسیم بگویید که عاطفه را دوست ندارید، مطمئن باشید که مریم و نسیم با هم صحبت می کنند، حرف های شما را با هم در میان می گذارند، و با این کار اعتبارتان را نزد آنها از دست خواهید داد، و از آن به بعد هم دیگر هیچ کس حرف های شما را باور نخواهد کرد.

9- با صداقت از دیگران تعریف و تمجید کنید. این کار خصوصاً در ارتقای عزت نفس دیگران نقش مهمی را بازی میکند. چیزهایی که خوشتان می آید را انتخاب کنید و در هر شرایطی به آنها اشاره داشته باشید. اگر از کاری و یا از کسی خوشتان می آید راهی برای بیان آن پیدا کنید و فوراً به آن اشاره کنید. اگر برای انجام این کار بیش از اندازه صبر کنید، ممکن است حرف های شما قدری ریاکارانه جلوه کنند. زمانیکه احساس می کنید با تشویق های خود می توانید زمینه پیشرفت را برای آنها فراهم آورید، حتماً این کار را انجام دهید و از آنها تعریف کنید. اگر احساس میکنید که چیزی در مورد فردی تغییر پیدا کرده است (به عنوان مثال مدل مو، طرز لباس پوشیدن و .. به آن توجه کنید و چیزی را که در مورد آن خوشتان آمده، به زبان بیاورید. اگر مستقیماً سوالی می پرسید، با خوشرویی آنرا بیان کنید و سپس سوال خود را با یک تعریف بجا به پایان برسانید.

10- در پذیرش تعریف و تمجید مهربان باشید. این فکر را که برخی از تعریف و تمجید ها هدف خاصی را در پس خود دارند را از ذهن بیرون کنید. در قبول هر نوع تعریف و تمجیدی پرحرارت و علاقمند ظاهر شوید. خیلی بیشتر از گفتن یک "خیلی ممنون" ساده پیش بروید و آنرا با جملاتی نظیر: "خوشحالم که خوشت آمده" و یا "خیلی مهربانی که به این مورد اشاره کردی" همراه کنید. این عبارات خودشان می توانند به عنوان نوعی تعرف و تمجید در جواب تعریف های فرد مقابل به شمار روند. در عین حال باید دقت داشته باشید که برداشت بدی از تعریف های دیگران نکنید. به عنوان مثال اگر کسی به قصد تعریف از شما گفت: "نمیدانی چقدر دلم می خواست که من هم به اندازه تو ... بودم" شما نباید در جواب او بگویید من اصلاً هم یک چنین خصوصیتی را نداشته و ندارم و احساس می کنم که برداشت تو در این مورد غلط بوده و قضاوت نادرستی داشتی."

11- تن صدای خود را کنترل کنید. یکی از نکات ضروری که باید همواره به خاطر داشته باشید، ماهیت صحبت کردن است. برخی از افراد هستند که در درون خود احساس ناامنی می کنند و به راحتی نمی توانند تعریف و تشکر دیگران را پذیرا شوند. در مورد یک چنین افرادی بیشتر باید دقت کنید و روان و سلیس با آنها صحبت کنید. اگر تمایل داشتید به آنها بگویید که "امروز زیبا شده اید" تن صدایتان باید همانطوری باشد که می گویید: "امرور روز زیبایی است." هر گونه تغییر در تن صدا و نحوه بیان کردن آن، این شک را در آنها بوجود می آورد که گفته های شما از سر صدق و درستی نیست. می توانید برای تمرین، صدای خود را روی نوار ضبط کنید و چند مرتبه آنرا گوش کنید تا متوجه هر گونه تغییری بشوید. از خودتان سوال کنید که صدای شما نشان می دهد که از روی صداقت صحبت می کنید؟ تا زماینکه به یک عبارت خالصانه و صادقانه نرسیده اید، به ظبط کردن صدای خود ادامه دهید.



چند نکته

* همیشه خونسرد باقی بمانید. قصد شما خوشحال کردن دیگران است و نباید به این موضوع فکر کنید که ممکن است آنها در قبال شما چه واکنشی نشان داده و چه خیال بافی هایی در ذهن خود انجام دهند. اگر این کار را انجام دهید، آنوقت تمام تاثیر این کار بر روی صورت شما نمایان خواهد شد، و تبدیل به فردی می شوید که فقط در پی راضی کردن اطرافیانش است. کسی که نیازهای شخصی اش را زیر پا می گذارد تا دیگران دوستش بدارند. باید همیشه به خاطر داشته باشید که مردم آنقدر کارهای متنوع دارند که نمی توانند که همواره به شما فکر کنند. بیشتر اوقات در مورد خودشان و کارهایی که باید انجام دهند، فکر می کنند.
* میزان جذابیتی که می توانید بدست آورید، به میزان خلاقیت شما در تحسین کردن دیگران بستگی دارد. تعریف ها و تحسین های خود را با لحنی قاطع اما در عین حال شاعرانه بیان کنید. هیچ اشکالی ندارد که چند قطعه از قبل آماده شده را در ذهن داشته باشید تا در زمان تحسین کردن از فردی بیان کنید، اما افراد جذاب کسانی هستند که بتوانند در همان لحظه چیزی را ابداع کنند و نوآوری به خرج دهند. اگر ذهن شما خلاقیت داشته باشد و دائماً ابداع و نوآوری کنید، دیگر نگران تکرار مکررات هم نخواهید شد.
* گاهی اوقات مجبور می شوید عقایدی را بیان کنید که شاید کمتر اتفاق می افتد دیگران نظر مثبتی نسبت به آن داشته باشند. در چنین شرایطی می توانید این کار را با قدری شوخی بیامیزید. شوخی و خنده مانند قاشق پر از شکری هستند که به بیمار کمک می کنند دارو را راحت تر فرو ببرد.
* همدلی یکی از ملزومات بی چون و چرای جذابیت است. باید بدانید که چه چیزهای اطرافیانتان را خوشحال میکنند و چه مواردی موجبات ناراحتی آنها را فراهم می آورند، آنوقت می توانید بهترین انتخاب را در مورد آنها داشته باشید.
* اگر احساس می کنید که به یکباره نمی توانید عضلات صورت خود را رها کنید، می توانید این کار را از شانه های خود شروع کنید، اگر از جای اصلی خود بالاتر آمده باشند، نشان دهنده این مطلب هستند که شما قدری عصبی هستید. آنها را به سر جای خودشدان بازگردانید، ژست عمومی بدن خود را تصحیح کنید، نفس عمیقی بکشید و لبخند بزنید. از بحث و جدل بپرهیزید. حتی اگر نیمی از افراد با شما مواق باشند، باز هم شما نمی توانید جذابیت 100% پیدا کنید. چیزهایی که بر زبان می آورید باید برای تمام افراد خوشایند باشند. زمانی که احساس کردید دلتان می خواهد در یک بحث شرکت کنید، از خودتان بپرسید که: "آیا واقعاً لازم است که در همین لحظه، نظر خودم را مطرح کنم؟" اگر احساس می کنید که هیچ گونه الزامی در این کار وجود ندارد، بنابراین قدری بذله گویی کنید و مطرح کردن نظر خود را بگذارید برای یک وقت دیگر.
* هیچ گاه به جوک هایی که خودتان تعریف می کنید، نخندید. این کار سیمای قشنگی ندارد. می توانید لبخند بزنید؛ همین کفایت می کند، اصلاً هم ناراحت نشوید اگر هیچ کس به آن نخندید. گاهی اوقات افراد متوجه جوک نمی شوند. این امر باید برای خود آنها ناراحت کننده باشد که متوجه منظور شما نشده اند. هدف شما صرفاً خوشحال کردن آنها بوده است.
* هیچ گاه در مورد مسائل مختلف توضیح بیش از اندازه ندهید چون صرفاً ارزش گفته های خود را از بین می برید. این کار نشان دهنده این مطلب است که شما از اعتماد به نفس پایینی برخوردار هستید و به سختی می توانید باور کنید که دیگران حرف های شما را متوجه شده اند. همچنین ممکن است این سوء تفاهم را نیز ایجاد کند که شما به مخاطبان خود اعتماد ندارید و تصور می کنید که آنها متوجه منظورتان نمی شوند و خودتان قصد دارید به جای آنها تصمیم بگیرید. زمانیکه نکات غیر ضروری را از گفته های خود حذف می کنید، مردم با اشتیاق بیشتر به حرف های شما گوش می دهند. با این کار ممکن است که برای کسب اطلاعات بیشتر نیز وارد بحث شده و سوالاتی را مطرح کنند. باید اعتماد کنید که مخاطبانتان حساب دو دوتا چهارتا سرشان می شود.
* برخی از افراد هستند که مقوله تکبر و جذابیت را اشتباه می گیرند. درحقیت باید دانست که تکبر نقطه مقابل جذابیت است. جذابیت حس رضایت دیگران را بر می انگیزد، اما تکبر فقط می خواهد حس رضایت فردی را برانگیزاند. تکبر افرادی را جذب می کند که در وجود خود ناامنی هایی دارند، اما جذابیت توانایی جذب تمام افراد را دارد.

گل در نگاه نخست


نتایج پژوهش پژوهشگران رفتارشناسی دانشگاه روگرز (Rutgers) در نیوجرسی آمریکا نشان می دهد، ارتباط با طبیعت و لذت بردن از مناظر زیبای آن راهی ساده، اما مهم جهت کسب آرامش و تلطیف روح و روان آدمی است که در این بین کاشتن گل و گیاه و یا دریافت هدایایی مانند گل می تواند بیش از هر چیز شادی و طراوت را به انسان هدیه دهد.
پژوهش ها نشان می دهد خریدن گل، کاشتن گل و گیاه و به طور کلی نگاه کردن به گل باعث برانگیخته شدن احساس شادی، آرامش و طراوت، مثبت اندیشی و دوری از غم و اندوه می شود.
پروفسور جنت هاویلند جونز- روانشناس- از دانشگاه روگرز می گوید: «نکته جالب توجه درباره نقش گل در سلامت روحی- روانی افراد آن است که فرد با تماشا کردن به گل و لذت بردن از طراوت، رنگ و عطر زیبای آن می تواند حالت روحی نامتعادل خود را تغییر داده و به حالت طبیعی بازگرداند؛ در واقع گل عاملی جهت تعدیل رفتار در طول شبانه روز بوده و هر بار نگاه کردن به گل عاملی جهت ایجاد یک اتصال عصبی مثبت در مغز است.»

● یافته های جدید
ده ماه مطالعه مستمر پژوهشگران دانشگاه روگرز درباره رابطه بین گل و گیاه و سلامت روانی افراد نتایجی را به این شرح نشان داد:
- گل و گیاه به ویژه دریافت حتی یک شاخه گل یا یک گلدان کوچک گل به سرعت می تواند روحیه شخص را تغییر داده و او را شاد و هیجان زده کند. لبخند، اولین و مهم ترین نشانه این تغییر است. احساس شادی و سرزندگی در همه افراد و در هر سنی به سرعت و به خوبی نمایان می شود.
- گل- نگاه کردن یا دریافت گل- می تواند به مدت طولانی روی حالات روانی فرد تأثیر گذاشته و رفتار او را به سرعت دگرگون کند، به طوری که افرادی که در محیط اطرافشان- منزل، محل کار و...- گل و گیاه وجود دارد بیش از دیگران- دو تا چهار برابر- آرام، مهربان، شاد و با گذشت بوده و می توانند این حس را با رفتار مثبت خود به دیگران نیز منتقل کنند، بنابراین پژوهشگران توصیه می کنند همواره یک شاخه گل یا یک گلدان کوچک گل در معرض دید خود داشته باشید.
- هدیه دادن یا هدیه گرفتن گل می تواند برقراری ارتباط میان افراد را تسهیل کند که این به ویژه درباره همسران، فرزند و والدین بسیار با اهمیت است.
- گل و گیاه باعث ایجاد حس نگرش مثبت به زندگی و آرامش (well being)،احساس شادی و رضایت (happiness)، صمیمت (intimacy) و آرامش (calm) در افراد می شود. رنگ گل ها نکته بسیار پراهمیتی است، به طوری که گل ها با رنگ ملایم- صورتی، سفید، بنفش و...- حس شخص را به سوی احساسات آرام سوق داده و گل ها با رنگ های گرم و تند- قرمز، زرد، نارنجی و...- حس او را به سوی هیجان و سرزندگی پیش می برد.
- گل نشانه مشارکت و دوستی است، چرا که با هدیه دادن گل، لذت بردن از زیبایی را با یکدیگر تقسیم می کنیم.
دکتر جونز می افزاید: «دریافتیم گل و گیاه نه تنها بر احساسات شخصی افراد که روی رفتارهای برونی و اجتماعی فرد نیز تأثیرگذار است.»
پژوهشگران دانشگاه داکوتای شمالی آمریکا با بررسی بیش از ده هزار نفر در طول یک سال دریافتند هر فرد ۵ ثانیه پس از دریافت یک شاخه یا دسته گل و یا یک گلدان گل به عنوان هدیه، یکی از این سه عکس العمل را بروز می دهد:
- لبخند حاکی از ادب، احترام و تشکر
- لبخند حاکی از دوستی و صمیمیت
- لبخند هیجان زده همراه با عکس العمل یا کلامی خاص
- هریک از این عکس العمل ها بسته به شخصی که گل را هدیه گرفته و یا شخصی که گل را هدیه داده است، متفاوت بوده و به حس شخص نیز مرتبط است. اما نکته مهم آن است که یکی از این سه نوع لبخند و گاهی تلفیقی از هر دو، درست ۵ ثانیه پس از دریافت گل، بدون اراده، بروز می کند که این نشان از تأثیر«زیبایی گل» روی مغز است.

● چند نکته
یافته ها نشان می دهد، فضاسازی منزل یا محل کار باید به گونه ای باشد که گل و گیاه به خوبی در معرض دید افراد قرار گرفته و بخشی از فضای منزل به این مسأله اختصاص یابد. این فضا می تواند با استفاده از چند شاخه گل در گلدان، کاشتن گل در ایوان، پشت پنجره ها، کناره های اتاق و... ایجاد شود. استفاده از گل در ورودی منزل، اتاق نشیمن و اتاق خواب ضروری است، به ویژه در باره ورودی منزل به طور غیرمستقیم خوشامدگویی به میهمانان را به همراه دارد..

تماس چشمی اثربخش بیانگر میل و علاقه به گوش کردن است. این کار شامل تمرکز آرام چشم شنونده بر گوینده و تغییر گاه به گاه مسیر چشم از صورت او به بخش های دیگر بدن مثل دست در حال حرکت ، و سپس برگرداندن نگاه به صورت تا برقراری مجدد تماس چشمی می باشد. تماس چشمی ضعیف هنگامی روی می دهد که شنونده نگاه خود را از گوینده برگیرد، یا به شکلی ثابت و مات به او خیره می شود، و یا به محض آن که گوینده او را نگاه می کند، او به جای دیگری می نگرد.
تماس چشمی گوینده را قادر می سازد که میزان پذیرش خود و پیامش را از جانب شما ارزیابی کند. این کار کمک می کند که او مشخص سازد وقتی در کنار شما قرار می گیرد تا چه حد امنیت دارد. اما امور دیگری که به همین اندازه اهمیت دارد آن است که شما می توانید از طریق تماس چشمی ، معانی عمیق تر کلام گوینده را « بشنوید ». در واقع ، اگر گوش کردن اثر بخش را به معنای راهیابی به اعماق وجود فرد دیگر و درک تجربه ی او از دیدگاه خودش تلقی کنیم، یکی از بهترین راه های ورود به این دنیای درونی را « دریچه » چشم افراد خواهیم یافت. " رالف والدو امرسون " گفته است: « چشم انسان ها به اندازه ی زبانشان حرف می زند ، با این تفاوت که زبان چشم این مزیت را دارد که بدون نیاز به فرهنگ لغت ، در سراسر جهان قابل درک است. »
بسیاری از مردم به هنگام برقراری تماس چشمی ، زمان دشواری را می گذرانند. زیرا همانطور که برخی از افراد نمی دانند در تعامل اجتماعی با دست های خود چه کار کنند ، برخی دیگر نیز نحوه ی استفاده از چشم هایشان را نمی دانند.
بعضی اوقات ، افراد در لحظه ای که احساس می کنند طرف مقابل هیجان هایی را بروز خواهد داد به نقطه ی دیگری خیره
می شوند، شاید بخشی از علت این کار آن باشد که آنان مایل نیستند مزاحم فرد دیگر یا باعث شرمساری او شوند.
اما دید، شنونده ی اثربخش ، احساسات را نیز همچون محتوای گفتار می شنود و آنچه را که فرد دیگر از طریق زبان بدن بیان می کند ، همانند کلماتی که بر زبان می آورده است ، درک می کند.
دلیل دیگر نگاه نکردن به چشم های گوینده آن است که تماس چشمی ، یکی از صمیمانه ترین راه های برقراری ارتباط با دیگران است و ترس از افزایش دوستی ، این کار را در بسیاری از جوامع به صورت « تابو» درآورده است.
اگر چه برخی افراد ، نگاه کردن به چشم دیگران را دشوار تلقی می کنند اما فقط معدودی از ما از صحبت با فردی که نگاهش ، پیوسته ، به در و دیوار اتاق است لذت می بریم. وقتی چنین فردی به حرف های من گوش می کند دچار حواس پرتی می شوم و از صحبت اصلی خود منحرف می گردم.
به عنوان مثال ، هنگامی که در یک میهمانی ، شخصی با من حرف می زند که نگاهش به سمت افراد دیگر حاضر در میهمانی است ، من اغلب این را چنین تفسیر می کنم که او ترجیح می دهد جای دیگری باشد؛ و شخصا آرزو می کنم که محل یا افراد مورد نظرش را بیابد و به آنجا برود.
گاه فقدان تماس چشمی می تواند نشانه ی بی تفاوتی یا خشم باشد و نوعی تحقیر یا کوچک شمردن تلقی شود.
 

اگر آن چه را که در تلویزیون می بینید باور کنید, زنان را اسرارآمیز و غیرقابل درک, عشوه گر, دچار هیستری و پرتشنج و مستعد تغییر عقیده بدون دلیل می دانید. بعضی از مجلات زنان هم با توصیه کردن به این که چگونه زنان می توانند مردان را در دام خود اسیر کنند و یا آنها را در حالت حدس و گمان نگه دارند, این رفتارهای کلیشه ای را دایمی و ابدی می کنند. بعضی از تفاوت های اساسی که به نظر می رسد بین مردان و زنان وجود دارد به نقطه نظر خود شما بستگی دارد.

نکته جالب این است که تا هفته هشتم دوران بارداری مادر, مردان و زنان تقریباً کاملاً شبیه هم اند. تنها تفاوت در سطح کروموزومی در عمق داخلی سلول های جنینی وجود دارد. داخل هر سلول بدن هر شخص, دی ان ای ((DNA به شدت در داخل جفتی از ساختمان هایی به نام کروموزوم پیچ خورده. یک جفت از کروموزوم ها تعیین می کنند که آیا یک شخص مؤنث است یا مذکر. به استثنای موارد بسیار غیرطبیعی نادر, شخصی با دو کروموزوم ایکس (X) مؤنث است و یک فرد با یک کروموزوم X و یک کروموزوم ایگرگ (Y) مذکر است. در عرض چند هفته در نهایت این کروموزوم ها باعث ایجاد تفاوت در جنین های نر و ماده می شوند.


مجموعه خصوصیات کروموزومی یا "نقشه" کروموزومی برای یک انسان مذکر طبیعی که کروموزوم های X و Y را نشان می دهد.


در نهایت زمانی که شخص از یک جنین مؤنث به یک زن بالغ تبدیل می شود, بسیاری از خصلت ها او را از یک مرد متمایز می کند. به طور میانگین زنان کوتاه تر و کوچک تر از مردان هستند. اگرچه زنان درصد بالاتری از چاقی بدن دارند. زنان اندام های تناسلی و تولیدکننده ای دارند که می تواند از یک بچه در حال بزرگ شدن حمایت کند و بچه به دنیا آمده را نیز بعد از تولد پرورش دهد. فشار خون زنان پایین تر است و قلب آنها حتی موقعی که خوابیده اند, سریع تر می زند. همچنین خون سریع تر به مغز زنان جریان پیدا می کند و هنگامی که آنها پیر می شوند, نسبت به مردان بافت مغزی کمتری را از دست می دهند.

نکته دیگر وجود هورمون هاست که افراد بسیار زیادی به آن به عنوان تفاوت عظیم بین زنان و مردان نگاه می کنند. بدن هر شخصی چه او زن باشد و چه مرد, هورمون ها را برای تنظیم و کنترل یک طیف وسیع از فرایندها مورد استفاده قرار می دهد. هورمون ها, محصول سیستم درون ریزی هستند که شامل غده های بی شماری اند و در بخش های مختلف بدن قرار گرفته اند. برای مثال دو هورمون خیلی خوب شناخته شده آدرنالین و انسولین هستند. آدرنالین از غده آدرنال و انسولین از پانکراس می آیند. این ها و هورمون های دیگر برای زندگی و سلامت هم زنان و هم مردان حیاتی است.

از طرف دیگر هورمون های جنسی در بدن های زنان و مردان با کمی تفاوت نسبت به همدیگر کار می کند. در مردان بیضه ها هورمون تستوسترون تولید می کند که تولید اسپرم را تنظیم می کند و باعث بروز صفات جنسی ثانویه مذکر می شود. در زنان, تخمدان هورمون هایی مثل استروژن و پروژسترون تولید می کند که فرایندهای مولد و تناسلی زن را تنظیم می کند. بدن های مردان یک کمی از تستوسترون را به استروژن تبدیل می کند و بدن زنان مقادیر کمی تستوسترون می سازد. بنابراین هیچ هورمونی برای یک جنس یا جنس دیگر انحصاری نیست.



مولکول استروژن


سطوح هورمون مردانه می تواند در طول روز چنان بالا و پایین برود که بدن او تولید اسپرم را تنظیم کند. اما سطح هورمون جنسی زن نوسانی دارد که به عنوان بخشی از چرخه مولد و تناسلی اوست و یک ماه طول می کشد تا کامل شود. در طول حاملگی زن, تغییرات دوباره در سطح هورمونی می تواند باعث بروز علایمی مثل تندخویی و دمدمی مزاج شدن بشود که به عنوان سندرم پیش از قاعدگی شناخته می شود. هنگامی که یک زن به زمان قاعدگی می رسد, تولید هورمون های جنسی اش آهسته می شود. در طول دوره سطح استروژن و پروژسترون او می تواند به شکل معناداری تفاوت کند و باعث بروز علایمی مانند گرگرفتگی و خواب آشفته بشود.

هورمون های جنسی می تواند در خلال بیشتر زندگی یک زن روی عاطفه و فیزیولژی او اثر بگذارد. اما برخلاف تصور بعضی از مردم, هورمون ها مسئول هر جنبه از رفتار زنان نیستند.

بچه پسرها و بچه دخترها
تحقیقات احتمال می دهند که تستوسترون موجود در بدن یک زن ممکن است به جنسیت بچه ربط داشته باشد. ممکن است این تستوسترون تخم را ترغیب کند که اجازه باروری از اسپرمی که کروموزوم Y حمل می کند را بدهد و در نتیجه پسر متولد شود.
در سال 2001 مؤسسه نظرسنجی "گالوپ" از بزرگسالان آمریکایی پرسید که کدام سری از کیفیت ها بیشتر به مردان مربوط است و کدام یک مناسب زنان است. نود درصد کسانی که مورد نظرسنجی قرار گرفتند گفتندکه مشخصه "احساساتی" بیشتر به زنان مربوط است. این نظرسنجی درباره احساسات به خصوصی یا درباره مضمون های مثبت و منفی ویژه ای برای کلمه "احساس" نپرسید. اما احتمالاً از نتایج به نظر می رسد که بیشتر آمریکایی ها زنان را در مقایسه با مردان یا قادر به تجربه یا مستعد تجربه یک دامنه گسترده تر و شدیدتر از احساسات می بینند.

سردرگمی در مورد هدف؟
یک کلیشه رایج این است که زنان علایم ترکیبی می دهند, مخصوصاً موقعی که پای درگیری های رمانتیک به میان می آید. یک مطالعه در دانشگاه تگزاس در اوستین حاکی است که جنس ها یکدیگر را درست نمی فهمند و در این امر نیروهای تکاملی دخیلند. سرگشتگی ممکن است از بشر مرد اولیه باشد که سعی می کرده فرزندان بیشتری داشته باشد در حالی که بشر زن اولیه سعی می کرده تا از خودش در برابر نیرنگ و اغوا شدن از طرف مرد محافظت کند.


آیا زنان احساساتی از مردان هستند؟ آیا آنها بیشتر گریه می کنند؟

این دیدگاه که زنان بیشتر از مردان گریه می کنند, شیوع زیادی دارد. اما در دوران نوزادی یا بچگی, دختران و پسران تقریباً به طور متوسط به اندازه هم گریه می کنند. تنها در طول دوران بلوغ دخترها شروع می کنند به این که بیشتر از پسرها گریه کنند. مطابق با مقاله سال 2005 نیویورک تایمز, تا سن 18 سالگی, زنان چهار برابر بیشتر از مردان گریه می کنند.
یک توضیح احتمالی برای این امر هورمون پرولاکتین است که به این که مردم چه قدر گریه می کنند ربط دارد. پرولاکتین در خون و اشک ها وجود دارد و در زنان بیشتر از مردان وجود دارد. مجراهای اشک زنان هم یک کمی متفاوت تر از مجرای اشک مردان شکل گرفته که می تواند یا باعث گریه شود و یا تأثیر فزاینده ای بر گریه داشته باشد [منبع:نیویورک تایمز]. به علاوه افرادی که دچار افسردگی هستند ممکن است چهار برابر بیشتر از افرادی که افسرده نیستند گریه کنند و دوسوم افرادی که بیماری شان افسردگی تشخیص داده شده زن هستند.

البته توضیح معمولی دیگر هم این است که بعضی از جوامع زنان را به گریه کردن تشویق می کنند در حالی که مردان را از گریه کردن نهی می کنند. در آمریکا, استثنا بر این استاندارد به نظر می رسد که در جهان کسب و کار باشد. در بعضی از مشاغل, گریه کردن نهی می شود- به زنی که در اداره گریه می کند ممکن است به چشم ضعیف یا غیر مؤثر نگاه شود.

آیا زنان پراسترس تر از مردان هستند؟

زنان بعضی وقت ها به این شهرت دارند که نگران تر از مردان هستند. مطابق با نظرسنجی مؤسسه گالوپ در سال 2005, زنان درباره دامنه ای از موضوعات اجتماعی نگران تر از مردان هستند. تعداد معنی داری از زنانی که مورد پرسش قرار گرفتند بیشتر از مردانی که از آنها سؤال شد, پاسخ دادند که در مقابل حدود هفت قضیه از 12 قضیه اجتماعی مورد نظرسنجی" به مقدار زیادی" نگرانند.

مطالعات این را نشان می دهد که علاوه بر نگرانی که اغلب در زنان بیشتر است, زنان ممکن است از نظر فیزیولوژیکی مستعد تجربه استرس بیشتری باشند. برای مثال "امیگدالا"ی (amygdale) مغز, احساساتی مثل ترس و اضطراب را پردازش می کند. در مردان "امیگدالا" با اندام هایی ارتباط برقرار می کند که اطلاعات بصری را می گیرند و پردازش می کنند, مثل قشر بصری ((visual cortex. اما در زنان "امیگدالا" با بخش هایی از مغز که هورمون ها و گوارش را تنظیم می کند ارتباط برقرار می کند. این ممکن است به این معنی باشد که واکنش های استرس بیشتر احتمال دارد که در زنان نسبت به مردان باعث بروز نشانه های فیزیکی شود.




به علاوه, بدن زنان نسبت به بدن مردان هورمون های استرس بیشتری تولید می کند. همچنین هربار که یک حادثه اعصاب خردکن تمام می شود, زمان طولانی تری طول می کشد تا بدن زنان تولید هورمون ها را متوقف کند. این امر ممکن است در افکار زنان, تمایل آنها به پاسخ به وقایع اعصاب خردکن و پرتنش و فکر کردن درباره شرایط رنج آور و عصبانی کننده را باعث شود یا بر این امر تأثیر بگذارد.

آیا زنان حسودتر از مردان اند؟

به نظر بعضی از مردم, زنان حسودتر و سلطه گرتر از مردان هستند. به خصوص در روابط رمانتیک. اما تحقیقات حاکی از آن هستند که زنان حسودتر از مردان نیستند. آنها فقط در شرایط متفاوتی حسود هستند.

در یک مطالعه در آلمان, محققان چندین تصویر نمایشی را به شرکت کنندگان نشان دادند. شرکت کنندگان از رایانه استفاده می کردند تا توصیف کنند که کدام یک از سناریوها عصبانی کننده تر است. نتایج حاکی از این بودند که در تمام فرهنگ ها, زنان خیانت عاطفی را عصبانی کننده تر از خیانت جنسی می یابند. پاسخ های مردان در همه فرهنگ ها متفاوت بود. اما عموماً آنها نسبت به خیانت جنسی حسادت داشتند.

از طرف دیگر, طی مطالعه ای در دانشگاه کالیفرنیا در سن دیگو, در حالی که از شرکت کنندگان خواسته شده بود تا جواب هایشان را توصیف کنند, همان موقع فشارخون و ضربان قلبشان هم اندازه گیری می شد. مردان واکنش های فیزیکی بیشتری به خیانت فیزیکی داشتند, در حالی که زنان همان حدود هیجان و تنش را به هر دو نوع نمایش نشان دادند. به هر صورت, 80 درصد زنان در مطالعه فکر می کردند که خیانت عاطفی بیشتر از خیانت جنسی آنها را از کوره در می برد.
در سال 1992, شرکت اسباب بازی های متل (Mattel Toys) یک باربی سخنگو عرضه کرد که این عبارت را می گفت:"کلاس ریاضی سخت است!" این عروسک باعث جنجال و بحث, مخصوصاً میان والدین و معلمانی شد که فکر می کردند که این عروسک این کلیشه را که دخترها در ریاضی خوب نیستند را تقویت می کند. نمره های "تست استاندارد" هم به نظر می رسید که این کلیشه را تقویت می کند. معمولاً نمره های پسران در ریاضی بالاتر از نمره های دختران بود.

تحقیق درباره تفاوت مغزهای زنان و مردان هم به نظر می رسید این ایده را که مردان باید در ریاضی بهتر باشند را تقویت می کند. مردان 5/6 برابر بیشتر از زنان در مغزهایشان ماده خاکستری دارند. در حالی که زنان ده برابر بیشتر از مردان ماده سفید دارند. ماده خاکستری, مراکز پردازشگری در مغز هستند و ماده سفید اتصالات بین آنها را به وجود می آورد. به عبارت دیگر مردان مقدار بسیار زیادی مناطق برای پردازش داده های به هم پیوسته دارند –مثل معادلات ریاضی- و زنان مقدار زیادی از اتصالات دارند که به آنها اجازه می دهد تا الگوها و قالب ها را ببینند و پردازش کنند. بعضی از محققان باور دارند که این تفاوت در ساختمان مغز این ایده که مردان در ریاضی بهتر از زنان هستند در حالی که زنان در زبان بهتر هستند را تقویت می کند.


به هرصورت, محققان دیگر در این مورد که مردان واقعاً در ریاضی بهتر از زنان هستند بحث دارند. دختران اغلب در ریاضیات از پسران نمره های بهتری می گیرند. محققان این تئوری را مطرح می کنند که این کلیشه که زنان در ریاضیات خوب نیستند ممکن است به خاطر ترس از سرزنش شدن به خاطر اختلاف نمره با پسران باشد. به گفته دکتر ربرت جوزف از دانشگاه اوستین تگزاس, زنان می ترسند که عملکردشان در تست های استاندارد ثابت کند که آنها در ریاضیات بد هستند. به همین دلیل آنها به خوبی تست ها را انجام نمی دهند. علی رغم این که نمرات خوبی در کلاس های ریاضی می گیرند. از طرف دیگر مردان چنین تست هایی را به منزله فرصتی می بینند که ثابت می کند که آنها در ریاضی خوب هستند. بنابراین آن را بهتر انجام می دهند.

به علاوه, اگر مردان هنگام امتحان در سالن حضور نداشته باشند زنان مایلند تا نمرات بهتری در تست های ریاضی بگیرند. طبق یک مطالعه که بر روی مردان و زنانی که نمرات تست استاندارد شبیه هم گرفته بودند انجام شد, موقعی که از زنان بدون حضور مردان در اتاق تست گرفته می شود, نمرات زنان بیش از 12 درصد افزایش می یابد. محققان می گویند این به خاطر تهدید کلیشه است یا ترسی ست که باعث می شود شخص از کلیشه رایج پیروی کند.

صرف نظر از این که زنان در تست های استاندارد چه نمره هایی می آورند, به نظر می رسد که می توانند مهارت های ریاضیشان را که مساوی با مردان است پیشرفت دهند. تحلیل از مقیاس بزرگی از داده ها هم حاکی از آن است که تفاوت های خیلی کمی بین توانایی های زنان و مردان در ریاضیات وجود دارد.

آیا زنان تحملشان در برابر درد از مردان بیشتر است؟

بعضی از مردم گمان می کنند که به خاطر این که زنان می توانند بچه بزایند, تحمل دردشان از مردان بیشتر است. چند مطالعه از این تئوری حمایت نمی کند. یک مطالعه در واحد مدیریت درد دانشگاه بت ((Bath گزارش داد که در مقایسه با مردان, زنان در تمام دوران زندگی شان بیشتر احساس درد می کنند و برای مدت طولانی تری درد را احساس می کنند. یک آزمایش انجام شد که در آن زنان و مردان بازوهایشان را در آب یخ فرو بردند. در آن آزمایش زنان آستانه درد پایین تری داشتند و نسبت به مردان تحمل کمتری برای درد داشتند.

مغز زنان هم یک کمی متفاوت از مغز مردان به درد پاسخ می دهد. اصطکاک قابل ملاحظه ای در مناطق مغز که به درد و استرس پاسخ می دهد وجود دارد. اما علاوه بر این نواحی مراکز لیمبیک زنان هم در هنگام درد فعال تر می شود. مرکز لیمبیک مسئول احساسات شخص است. بنابراین گمان می رود که زنان احتمال دارد که پاسخ های احساسی به درد و استرس داشته باشند. محققان این نظریه را مطرح می کنند که این امر به خاطر نقش جنسی سنتی زن به عنوان مراقبت کننده است.

آیا باربی واقعاً زنان را از بدنشان متنفر می کند؟
در سال 1995, محققان در دانشگاه آریزونا درباره این موضوع مطالعه کردند که دختران آفریقایی-آمریکایی و قزاقی بدن هایشان را چگونه می بینند. آنها از دختران نوجوان خواستند تا بدن هایشان را توصیف کنند و همچنین بگویند که یک دختر کامل شبیه به کیست. دختران آفریقایی-آمریکایی نسبت به ذکر کردن نشانه های فیزیکی برای یک دختر ایده آل بی میل بودند, اما دختران قزاقی یک توصیف را ارایه می کردند. عقیده آنها از یک دختر ایده آل 5 پا و 7 اینچ طول قد, حدود 100 پوند وزن و موهای بلند بود. محققان این توصیف را مطابقت زنده از یک عروسک باربی نامیدند.

بعضی از محققان این را به عنوان مدرکمورد استفاده قرار می دهند تا نشان دهند که عروسک های باربی زنان را تشویق می کنند تا گرسنگی بکشند و بدن هایشان را به حد باربی برسانند. بعضی می گویند که باربی مسئول کاشت سینه و بی نظمی های خوردن است. به هرحال یک مطالعه با مقیاس وسیع انجام نشده که مستقیماً نشان دهد بازی با عروسک های باربی احترام به خود را پایین می آورد یا آشفتگی ها در خوردن را افزایش می دهد. هیچ مطالعه ای وجود نداشته که ثابت کند که دختران می خواهند شبیه به عروسک های باربی شوند. در حقیقت, یک مطالعه در سال 2005 در انگلیس نشان داد که دختران اغلب عروسک های باربی شان را از ریخت می اندازند یا آنها را ناقص می کنند در حالی که اسباب بازی های دیگرشان را بدون صدمه زدن رها می کنند.
به هرصورت, یک مطالعه حاکی از این است که اسباب بازی ها با شکل های ظاهری دست نیافتنی ممکن است بر تصویر شخص از خودش اثر بگذارند. اما این مطالعه باربی را درگیر شامل نشده بود. این مطالعه عروسک های مذکر و عروسک های کن را در برابر تیپ های اکشنی مثل هوک و جی. آی.جو مورد مطالعه قرار داد. مردان در مطالعه بعد از بازی با تیپ های فعال مافوق عضلانی از خود تصویر منفی بیشتری نسبت به بعد از بازی با کن گزارش کردند. اگر بازی با یک اسباب بازی می تواند به این شکل روی مردان اثر بگذارد, به طور مشابه روی زنان هم اثر می گذارد.


دکترها و دانشمندان هنوز در حال کشف مشابهت ها و تفاوت ها در مردان و زنان هستند. و به بعضی از کشف های جالب دست یافته اند. برای مثال بعد از جنگ جهانی دوم, شرکت های دارویی می ترسیدند که تست های دارویی می تواند به زنان باردار صدمه بزند و این که هورمون های زنانه می تواند روی نتایج تست اثر بگذارد. بنابراین آنها داروها را در ابتدا روی مردان تست می کردند. اما چند سال بعد, جامعه پزشکی کشف کرد که زنان و مردان اغلب پاسخ های متفاوتی به داروها می دهند. به این دلیل, آزمایش های پزشکی داروهای جدید هم بر روی مردان و هم بر روی زنان صورت می گیرد.



زنان در ریاضیات و علم

معمولاً شمار مردان نسبت به زنان در حوزه هایی مثل ریاضی و علم بیشتر است. یک مطالعه نشان می دهد که زنانی که وارد این حوزه ها می شوند بیشتر احتمال دارد که زنانگی و ظرافتشان به منظور تطبیق با این علوم کاهش پیدا کند.
 
رمز دلربايي
 

 

‌بعضی‌ها معتقدند انسان بدون عشق نمی‌تواند به زندگی ادامه دهد و دائما احساس می‌کند یک چیز کم دارد. نقطه ‌عطف عشق در جامعه ما ازدواج است. روز به روز از تعداد ازدواج‌های اجباری کاسته شده و دختر و پسر، ‌خودشان تصمیم به ازدواج با هم می‌گیرند. در چنین شرایطی وجود عشق و محبت بین طرفین، یکی از ‌عوامل مهم و تعیین‌کننده در این تصمیم است. پس می‌توان به این نتیجه رسید که تقریبا تمام ازدواج‌های امروزی ‌با عشق آغاز می‌شود. اما مهم، سرنوشت این عشق است که به کجا کشیده خواهد شد و ‌چه بلایی سر آن می‌آید و در زندگی زناشویی بعد از ازدواج چه نشانه‌هایی از آن باقی می‌ماند.‌
‌برای آن که بتوانیم به کسی محبت کنیم ابتدا باید دیدگاه طرف مقابل را درباره محبت کردن بدانیم، این کار ‌را باید قبل از ازدواج انجام دهیم تا ببینیم آیا کسی را که می‌خواهیم به عنوان همسر انتخاب کنیم با روحیات ما ‌همخوانی دارد یا خیر؟‌

‌برای یافتن این دیدگاه باید این سوال را از خود و طرف مقابلتان بپرسید که به نظر شما اگر کسی شما را دوست ‌داشته باشد چگونه باید آن را ابراز کند و به تعبیری دیگر مظاهر محبت و عشق چیست؟
در جواب این سوال، ‌دیدگاه همه راجع به محبت معلوم می‌شود. بعضی‌ها محبت را بیشتر در مادیات می‌بینند مثلا از گرفتن یک کادوی ‌گرانقیمت می‌فهمند که کسی دوستشان دارد. بعضی‌ها گفتار عاشقانه را دوست دارند و می‌خواهند کسی که ‌دوستشان دارد دائما به آنها ابراز علاقه کلامی کند و بسیاری از نمودهای دیگر محبت و عشق ورزیدن که بر ‌اساس سلیقه و شخصیت‌های متفاوت، متغیرند. پیدا کردن این ترجیحات در خود و طرف مقابل، به ما این امکان را ‌می‌دهد که محبت خود را آن طور که می‌خواهیم به همسرمان ابراز کنیم و نتیجه مطلوبی بگیریم.‌


وقتی کسی را دوست داریم، تنها با گفتن "دوستت دارم" نمی‌توانیم به او ثابت کنیم که حقیقتا دوستش داریم. عشق و محبت، احساسی است که در ما نسبت به ‌کسی به دلایل مختلفی ایجاد می‌شود. وقتی کسی را دوست داریم به خاطر این دوست داشتن خیلی کارها ‌می‌کنیم و خیلی از رفتارها را انجام نمی‌دهیم :

1- ‌به او دروغ نمی‌گوییم
دروغ گفتن و هر نوع پنهان کاری نسبت به شخصی که دوستش دارید نه تنها حس اعتماد طرفین را از بین خواهد برد بلکه تداومی را برای ابراز دوستی در پی نخواهد داشت. چرا که در یک ارتباط زناشویی توام با عشق و محبت تنها راستی و صداقت است که بنیان تمام رفتارهای منجر به پذیرش متقابل را بوجود می آورد.
2- غرورش را نمی‌شکنیم
گاهی وقت ها شکستن غرور شاید برای رسیدن به خیلی چیزها خوب باشه ولی نه به این شکل که صراحتا برای طرف مقابل بکار ببرید. چون این کار یکنوع خورد کردن شخصیت و ایجاد تنشی را در پی خواهد داشت که شاید در یک زمان کوتاه جبران اینکار چندان هم ساده نباشد.

3- ‌‌به خانواده‌اش و کسانی که دوست دارد احترام می‌گذاریم
همسر شما از دل یک خانواده آمده است که اگر آن خانواده نبود، همسر شما نیز امروز در کنار شما نبود، پس به ‌خاطر وجود همسرتان که دوستش دارید باید از خانواده‌اش سپاسگزار باشید و به خاطر وی به آنها احترام ‌بگذارید و مطمئن باشید که همسر شما قدردان این احترام خواهد بود.

4- ‌او را به باد نقدهای بیرحمانه نخواهیم گرفت
این به معنی تایید همه جانبه همسرتان نیست چون هر کسی ایراداتی دارد، اما اگر کسی بخواهد همیشه تنها ایرادات ‌شما را بگوید قطعا خسته خواهید شد. همیشه نقاط مثبت را در کنار نقاط منفی ببینید تا به همسرتان احساس ‌ارزشمند بودن بدهید و از بهانه گیری و ایرادهای بی‌خود بپرهیزید.

5- ‌با او لجبازی نمی‌کنیم
وقتی همسرتان را دوست داشته باشید در برابر ‌خواسته‌ها و رفتار او موضع گیری و لجبازی نمی‌کنید.

6- ‌وقتی اشتباهی در قبال همسر خود مرتکب می‌شویم براحتی و بدون قید و شرط از او عذرخواهی میکنیم
اشتباه کردن در زندگی، اجتناب ناپذیر است و یکی از راه‌های برطرف کردن اثرات این اشتباه در ذهن طرف مقابل، ‌عذرخواهی است که این عمل در برابر کسی که دوستش دارید باید برایتان بسیار راحت باشد چرا که غرور در ‌برابر معشوق جایی ندارد.
7- ‌او را در کارها و تصمیماتمان دخیل می‌کنیم
وقتی همسرتان را دوست داشته باشید همیشه می‌خواهید نظر او را ‌راجع به همه چیز جویا شوید و کاری کنید که او را خوشحال می‌کند، پس همیشه با او مشورت می‌کنید و ‌تصمیمات خود را به تنهایی نمی‌گیرید.
8- ‌اگر مخالفتی با او داریم با آرامش قانعش می‌کنیم
اختلاف نظر هم در زندگی زناشویی اجتناب ‌ناپذیر است اما ‌برخورد همسران در این اختلاف نظرها می‌تواند آن را مشکل ساز و یا سازنده کند. پس اگر همسرتان را دوست ‌داشته باشید با آرامش با او سخن می‌گویید و دلیل مخالفت‌تان را روشن و واضح برایش توضیح می‌دهید و آنگاه ‌می‌توانید قانعش کنید.
9- به او در کارهایش کمک می‌کنیم
زن و مرد باید در همه چیز با هم همکاری داشته باشند. درست است که این دو، ‌در زندگی وظایف مشخصی دارند اما امروزه این مرزها کمرنگ شده و زن و مرد در بیرون و داخل خانه در همه ‌چیز همکاری می‌کنند. پس به راحتی می‌توان این کمک کردن را در زندگی امروزه معنی کرد.‌‌

10- اگر گاهی حوصله ندارد و غمگین است به او کمک می‌کنیم
اگر همسرتان غمگین یا عصبانی یا بی‌حوصله است ‌اگر دوستش داشته باشید تمام تلاشتان را می‌کنید که این احساس منفی را از او دور کنید یا اگر لازم باشد به او ‌فرصت دهید تا بتواند به حالت عادی برگردد نه این‌که بیشتر به او خرده بگیرید و او را ناراحت‌تر کنید. گاهی ‌آرامش داشتن در برابر کسی که عصبانی است او را بیشتر عصبانی می‌کند. اگر همسرتان را عصبانی کردید با ‌آرامش بی موقع خود، او را عصبانی‌تر نکنید چرا که او فکر می‌کند آنقدر برایش ارزش ندارید که وقتی ناراحت ‌است عین خیالتان نیست.
11- ‌می‌توانیم به راحتی اشتباهات او را ببخشیم و فراموش کنیم
درست است که بعضی اشتباهات بخشودنی ‌نیست اما تعداد آنها بسیار کم است و معمولا در زندگی اشتباهات کوچکی پیش می‌آید که می‌توان با محبت از آنها ‌گذشت و با صحبت‌های منطقی، از بروز دوباره آن جلوگیری کرد.
12- ‌از اینکه در کنارش هستیم خوشحالیم و نمی‌خواهیم از کنارش فرار کنیم
بعضی از زن و شوهر‌ها دائما ‌می‌خواهند از هم فرار کنند و تنها باشند و یا وقت خود را با دیگران بگذرانند. درست است که ممکن است گاهی انسان، به ‌تنهایی و خلوت کردن نیاز پیدا کند اما طبیعتا در اکثر اوقات از اینکه در کنار فردی که دوستش دارید هستید لذت ‌می‌برید و می‌شود این خوشحالی و لذت را نشان دهید تا همسرتان بداند که در کنارش خوشحالید.
13- ‌با لذت، گذشت خواهیم کرد و تمام چیزهای خوب را برای همسرمان می‌خواهیم
این گذشت به معنی نادیده ‌گرفتن خودتان نیست بلکه وقتی کسی را دوست دارید اول به او می‌اندیشید و بعد به خودتان.
14- ‌در جمله‌هایمان کمتر از "من" استفاده می‌کنیم و بیشتر از او و خوبی‌هایش می‌گوییم
با کاربرد این روش در واقع کارهایی که ‌خودمان از همسرمان انتظار داریم می‌تواند فهرست خوبی از این دسته باشد.‌

 

چرا علاقه ما روز به روز کم رنگتر می‌شود
بر خلاف تصور خیلی ها که فکر می کنند عشق یکباره پیدا می شود و همیشه می ماند و یا حتی بیشتر می شود؛ واقعیت اینست که عشق ممکن است یک لحظه ایجاد شود، اما همانند بذری است و در صورتی باقی می ماند و رشد می کند که در زمین مناسبی جای گیرد، آب و نور کافی به آن برسانیم؛ مرتب آفت کشی کنیم و به آن کود بدهیم و مستمراً به آن رسیدگی نمائیم.

چگونه علاقه به مرور کمرنگ می شود یا از بین می‌رود؟
ما عاشق ایده‌ آلها و کمالها می شویم و از نقصان ها می گریزیم. شاید تعجب کنید اگر بدانید معمولا انسانها عاشق یک موجود کامل و بدون نقص در ذهن خود می شوند و هنگامی که این تصویر ذهنی را منطبق با یک دختر یا یک پسر در اطراف خود می‌کنند، به آن نام عشق می نهند. پس عشق به آن دختر آن وقتی رشد می یابد و قلب ما را به تپش وا می دارد که او خود را منطبق با تصویر ذهنی ما ارائه دهد. و هنگامی که به مرور او را متفاوت از ذهنیات خود بیینم ، عشق ما رو به افول می رود. اما اینکه تصویر ذهنی ما چگونه باید در بیرون شکل بگیرد و حفظ شود نیاز به تخصص و منطق دارد ، لذا عشق ما فوق عقل است ، یعنی اینکه باید از مسیر عقلانی و منطقی گذر کند و بالاتر از تفکر خام ما باشد ، نه به عکس . یعنی عشق نباید مادون فکر باشد. عشقی که مادون باشد، و از سطح پائین تری برخوردارست ، ارزش ندارد تا برایش بمیریم.
پس اگر در زندگی به مرور دریافتیم همسرمان از زیر بار وظایف و مسئولیتهای خود شانه خالی می کند، لذتهای خود را محور قرار می دهد و هنوز « من» بودن محور فکری اوست. اینگونه می شود که کسالت مزمن عشق، را به چشم خواهیم دید. از دیگر آفتهایی که ما به عشق می رسانیم ، می توان به موارد زیر اشاره کرد.
عدم انعطاف پذیری:
عدم انعطاف پذیری نسبت به مسائلی که در زندگی با آن روبرو هستیم. مثلا اگر تعصب روی روش و سلیقه های خود داشته باشیم. و به علاقه ها، سلیقه ها و شیوه های زندگی همسرمان، مکرراً انتقاد کنیم یا از آن بدتر ، اهانت کرده یا مسخره بگیریم.
کمال گرایی افراطی:
از آنجا که ما در ناخودآگاه عاشق « خوبی مطلق» ، « مثبت مطلق » و « کمال مطلق» شده ایم و معشوق خود را آخر معرفت و خوبی ارزیابی کرده ایم ، به مرور این ارزیابی خطا، خود را به ما نشان می دهد و دچار مشکل می سازد. او هرگز نمی‌تواند انتظارات و توقعات ایده آلی ما را بر آورده کند. او هم یک انسان مثل بقیه انسانهاست و بدیهی است که نقاط ضعف زیادی نیز در کنار نقاط مثبت و نقاط قوت خود دارد.
عدم مهارت های زندگی:
مهارت های کافی جهت رسیدگی به بذر عشق را نداریم. مهارتهای ارتباطی زندگی را کسب نکرده ایم ، مقابله با تنش ها و مشکلات را تجربه نکرده ایم ،‌نحوه سازگاری با مسائل زندگی را نیاموخته ایم ، همه و همه موجب ناکارآمدی ما در ایجاد عشق و آرامش در زندگی می شود
عدم رعایت حریم خانواده و مرزهای زندگی:
به وظایف خود در زندگی آگاهی نداریم یا مرزهای مسائل زندگی و مشکلات خانواده را رعایت نمی کنیم. مثلا موارد مربوط به خانواده را به بیرون منتقل می کنیم . مشکلات را به دلسوزان خود مثل پدر، مادر، دوستان ،‌فامیل ، حتی همسایگان و ... در میان می گذاریم یا در حیطه و مرزهای همسرمان دخالت می کنیم و به نام عشق و دوست داشتن وی را کنترل کرده و در قفس نامرئی انتظارات خودمان، او را محبوس و ز-ن-د-ا-نی می کنیم. مثلا به علائق او ، دوستان وی،‌نحوه لباس پوشیدن او، شیوه راه رفتن و حتی طرز تفکر و احساسش گیر می دهیم و او را در تنگنا قرار می دهیم. و در نهایت آزادی را از او می گیریم.
مشکلات شخصیتی و انتظارت غیر واقع:
توقعات بیجایی به لحاظ مسائل شخصیتی خود، از همسرمان داریم. که بر آورده شدنی نیست و برآورده نمی شود. مثلا یک نفر با اختلال شخصیت وسواسی، زیاد نکته سنجی می کند و معیارهای زیادی در ذهنش دارد و با ریزبینی بیش از حدی که به همسرش نشان می دهد و او را در چهارچوب خشک و در قالب معیارهایی که تعیین می کند؛ حبس می کند و عرصه را بر او تنگ می کند. یا کسی که اختلال شخصیت پارانوئیدی دارد و بدبین است ، با سوء‌ظن ها و بدبینی ها خود و حسادت و توهم توطئه هایی که در ذهن خود، آنها را می بافد، همسرش را همیشه در نقش یک دشمن و جاسوس می بیند.
لذت طلبی و خودکامگی:
ما می بایست در چهارچوب خانواده، خود را مقید به بعضی امور کنیم. وقتی که لذتهای خود را که در خارج از خانواده است به صورت افراطی دنبال می کنیم و توجهی به خواست و میل خانواده نداریم . به مرور زندگی یک طرفه و بی روح می شود. زن و شوهر هر کدام دنبال تمایلات خاصی در خارج از خانواده هستند. و لذت بردن از یکدیگر را فهم نمی کنند.
عدم مهارتهای ارتباطی:
نمی توانیم ارتباط موثری با همسرمان بر قرار کنیم، حرف هم را نمی فهمیم. هر کدام به ظاهر منطقی صحبت می کنیم ، ولی نمی توانیم یکدیگر را قانع کنیم. توجه کافی به احساسات ، خواسته ها و صحبتهای یکدیگر نداریم . گوش شنوا و تحمل ارتباط موثر را از هم دریغ می کنیم. در رساندن حرفهای خود به یدیگر آنها را تحریف می کنیم یا آنقدر مبهم رفتار می کنیم یا صحبت می کنیم که دیگری را به خطا می اندازیم. در واقع مهارتهای ارتباطی را نمی دانیم.

اگر گویند «لحظه ایست روئیدن عشق .... »؛ پس این هم شاید درست باشد که «لحظه ایست مردن عشق.»
ولی عشق عمیق تر از آنست که لحظه ای خلق شود یا در لحظه ای بمیرد. هم به وجود آمدن عشق مستلزم صبر، سختی و زمان است و هم از بین رفتن آن به علت مسائل مختلفی است که در طی زمان و به وسیله زوجین ایجاد می گردد.
آنچه که اکثراً افراد با هم اشتباه می گیرند؛ «هوس » و « عشق » است.
هوس : میلی شدید برای پاسخ آنی به یک نیاز جسمانی و روانی است که به خود رنگ رمانتیک می گیرد و یک استدلال به ظاهر عقلانی نیز در پی دارد و پس از ارضا تا زمان نیاز بعدی محو می شود. هوس شامل آن چیزهایی از وجودتان است که شما نقشی در آن نداشته اید. فقط احساسی هست که در خود برای ارضاء نیاز می بینید.
لیکن عشق ، دوام دارد و مهارتهای زوجین به رشد آن کمک می کند. دو طرف با برنامه و انرژی آن را رشد داده و تداوم می بخشند و از آن نگهداری می کنند و بیشتر از آنکه احساسی باشد ، متشکل از احساس و منطق است.

 در این مقاله سعی می‌شود برخی از مشکل‌های عشق‌های زودگذر و سطحی بیان شود تا دست‌کم افرادی که گرفتار چنین عشق‌هایی شده‌اند ، با بررسی این نکته‌ها ، نگاه عمیق‌تر و عاقلانه‌تری به موضوع ازدواج داشته باشند:

چهره‌های تکراری:
عشق‌های زودگذر وجود دارد ، چهره و ظاهر فرد مقابل است. آنان شیفته‌ی زیبایی ظاهرهم می‌شوند
‌یکی از جذابیت‌هایی که در و با گفتن کلمه‌های عاطفی و عاشقانه ، تظاهر به علاقه‌مندی به خصلت‌های ارزشی یکدیگر می‌کنند اما بعد از گذشت مدتی از ازدواج ، با فروکش کردن هیجان‌های کاذب‌‌ از درون ، به سراغ ارزش‌های فرد مقابل می‌روند چرا‌که در این زمان ، چهر‌ه‌ی او دیگر عادی و شاید هم تکراری شده است و اکنون ویژگی‌های درونی و معنوی همسر برای‌شان مهم و جدی گشته و در صورتی‌که با نظام ارزشیِ مورد قبول آنان سازگار نباشد ،‌ شروع به بهانه‌گیری و پرخاشگری می‌کنند و زندگی را تبدیل به جهنمی سوزان و پراضطراب می‌نمایند.
‌سوء‌ظن‌های مکرر:

از آسیب‌های بسیار جدی عشق‌های زودگذری که منجر به ازدواج می‌شود ‌، سوء‌ظن‌های مکرر در زندگی زناشویی ‌می‌باشد. افرادی که به‌راحتی با یک لبخند و یا با یک گفت‌وگوی ساده در یک میهمانی و بدون هیچ پشتوانه‌ی منطقی ، دل به هم می‌سپارند ،‌ پس از زمانی اندک بعد از ازدواج ، دچار تردید می‌شوند که چنین فردی‌که به این راحتی با من بنای دوستی و محبت را گذاشت ، ممکن است با فرد دیگری هم چنین بوده باشد و یا در آینده‌ای نزدیک ، چنین رابطه‌ای را با دیگری داشته باشد. بنابراین ، مدام دچار تردید و بدبینی نسبت به همسر شده و همیشه به دیده‌ی یک متهم به او ‌می‌نگرد و همین سوء‌ظن‌های مکرر ، زندگی را آشفته و دچار بحران می‌کند. هر چه‌قدر یک خانم در ارتباط‌ها و محاوراتش با مردان غریبه ، راحت‌تر باشد ، به همان میزان ، ارزش و قیمتش ‌نزد آنان پایین‌تر می‌آید و فقط زیبایی‌های ظاهری آن زن برای آنان جلب توجه می‌کند و جوهر وجودی و ارزشی آن زن ، مورد بی‌مهری قرار‌می‌گیرد.
‌عدم پشتوانه‌ی خانواده‌:

یکی از معضل‌های بیش‌تر زوج‌هایی که با عشق‌های خیابانی ، زندگی مشترک‌ خود را آغاز می‌کنند ‌، عدم حمایت خانواده‌های‌شان می‌باشد. پدر و مادر که سال‌ها فرزندان را در چتر حمایتی خود قرارداده‌اند و آرزوی یک زندگی خوب را برای فرزندان‌شان داشته‌اند ، ناگهان ‌‌با انتخابی از طرف فرزندشان مواجه می‌شوند که شاید به هیچ‌وجه تناسبی با خانواده‌ی آنان نداشته باشد. بنابراین ، تنها با اصرار و پا‌فشاری فرزندشان ، تن به رضایت به ‌این ازدواج می‌دهند و گاهی هم هیچ‌و‌قت چنین ازدواجی را حتی به‌ظاهر ، تأیید نمی‌کنند.
چنین زوج‌هایی که مورد حمایت مادی و معنوی خانواده قرار‌نمی‌گیرند ‌، به‌طور معمول ، بعد از زمان کوتاهی از زندگی مشترک ، دچار طوفان‌های شدیدی در عرصه‌ی زندگی می‌شوند و چون تکیه‌گاه محکمی ندارند ، گاهی بادبان‌های کشتی زندگی‌شان در این بحران‌ها می‌شکند و بازسازی این بادبان شکسته ، شاید بسیار سخت و گاهی هم غیر‌ممکن باشد.

‌کاهش احساس‌های عاشقانه:

زوج‌هایی که با عشقی کاذب و بدون منطق ، زندگی مشترک خود را آغاز می‌کنند ، به دلیل طغیان بی‌اساس احساس‌‌های‌‌شان در ابراز علاقه در ابتدای آشنایی ، پس از ازدواج ، به‌طور طبیعی این معاشقه و فوران احساس‌ها، رو به تنزل می‌رود و این در حالی‌ست که انتظارها و توقع‌های گذشته هم‌چنان باقی‌ست و در این شرایط ، طرفین احساس‌های خود را با قبل از ازدواج مقایسه کرده و دچار تناقض می‌شوند و چنین برداشت می‌کنند که طرف مقابل ، تمام آن‌چه را که در گذشته بیان داشته ، دروغ گفته است. در زندگی منطقی، این نکته قابل توجه است که زوجین هر روز نسبت به یکدیگر عاشق‌تر می‌شوند و حرارت احساس‌ها و عواطف‌شان نسبت به هم بیش‌تر و عاشقانه‌تر می‌شود ‌، در صورتی‌که در زندگی غیر‌منطقی ، زندگی روز‌به‌روز غیر‌قابل‌ تحمل‌تر می‌شود و زن و شوهر از یکدیگر دورتر می‌شوند.

‌به‌راحتی دل داده و به راحتی دل از دست می‌دهند:

ازدواج‌های بی‌منطقی که بر پایه‌ی تدبیر بنا نشده و زوجین به‌راحتی به یکدیگر دل می‌سپارند و مسیر مشترک یک زندگی را آغاز می‌کنند ، بعد از گذشت مدتی ، دچار بحران‌های شدید عاطفی ، روحی و خانوادگی می‌شوند. آنان تازه به سراغ ارزش‌ها می‌روند و متوجه می‌شوند اصول مهمی در زندگی هست که می‌بایست در طرف مقابل وجود داشته باشد و اکنون همسرشان فاقد آن‌هاست. این‌گونه افراد به‌طور معمول بدون هیچ منطقی ، ساز جدایی را سر می‌دهند و به‌راحتی دم از طلاق‌ می‌زنند. آنان که در فاصله‌ای نه چندان دور، به‌راحتی دل به محبوب‌شان دادند ، اینک نیز به‌ همان راحتی از او می‌گذرند و عشق خویش را در جایی دیگر جست‌وجو و به‌سادگی ، یک زندگی مشترک را نابود می‌کنند.

شنیدن ندای درونی 'طبیعی' است...

روانشناسان می گویند اگر شما آواهایی خیالی می شنوید که شما را خطاب قرار می دهند، نگران نشوید؛ زیرا امری شایع و طبیعی است.

پژوهشگران دانشگاه منچستر می گویند برخلاف یک باور قدیمی شنیدن صدایی خیالی در سر، نشانه ای از بیماری روانی نیست.

در واقع بسیاری از کسانی که چنین آواهایی را می شنوند در جستجوی درمان برنمی آیند و می گویند

که این آواها تاثیر مثبتی در زندگی شان داشته و احساس آرامش یا الهام به آنها می دهد.

تفاوت های فردی

آیلیش کمپبل پژوهشگر روانشناسی در این باره می گوید: ''ما می دانیم که بسیاری از مردم آواهای خیالی می شنوند

ولی هرگز درصدد مراجعه به متخصصان بهداشت روانی برنمی آیند.''

برخی از کسانی که چنین صداهایی را شنیده اند می گویند که انگار کسی شما را به نام صدا کرده است.

برخی از مردم همچنین می گویند هنگامی چنین صداهایی را می شنوند که گویی افکاری از خارج وارد سرشان می شود

و گاه این صدا خود وارد گفتگو با فرد می شود.

پژوهشگران دانشگاه منچستر می خواهند در این باره تحقیق کنند که چرا برخی از مردم با دیدی مثبت به این آواها می نگرند

و برخی دیگر وحشت زده شده و درجستجوی کمک برمی آیند.

خانم کمپبل می گوید: ''به نظر نمی رسد که شنیدن چنین آواهایی به خودی خود مشکل زا باشد.

آن چه مهم تر به نظر می رسد چگونگی تلقی افراد از این صدا ها است.''

وی می گوید عواملی چون تجارب زندگی و اعتقادات ممکن است در این امر موثر باشد.

مضمون آواها

این روانشناس می گوید: ''اگر فرد در حال رویارویی با یک ضربه روانی باشد یا خودش را آسیب پذیر یا در معرض پرخاشجویی دیگران بیابد ممکن است

این آواها را مخرب، خصومت آمیز و غلبه گر بیابد.

اگر فرد برداشت منفی نسبت به این آواها داشته باشد وآن را نشانه بیماری روانی بداند، دچار مشکلات بیشتری خواهد شد.

دکتر کمپبل، روانشناس

در همین حال وی می گوید که کسانی که تجارب مثبت بیشتری در زندگی داشته اند و بینش بهتری نسبت

به خود و دیگران دارند بیشتر از این آواها استقبال می کنند.

تحقیقات پیشین نشان داده بود، اغلب کسانی که چنین آواهایی می شنیدند کودکی دهشت باری داشته اند.

دکتر کمپبل هشدار می دهد گاهی فرد تصور کند که شنیدن این صداها نشانه بیماری روانی است

و از صحبت کردن در این باره با دیگران خود داری می کند که در این صورت بیشتر هراسان خواهد شد.

پرفسور ماریوس روم مدیر موسسه ای به نام ندای درونی، می گوید: ''به دلیل سوء تفاهم و وحشتی که در جامعه و مفاهیم روانپزشکی

در باره شنیدن آواهای درونی وجود دارد، مردم عموما از آن به عنوان نشانه ای از بیماری یاد می کنند

که باید از شر آن خلاص شد و به این ترتیب محتوا و معنای تجربه این آوا کمتر مورد بحث قرار گرفته است.''

وی می گوید تحقیقات آنها نشان می دهد هفتاد درصد کسانی که این صداها را شنیده اند گفته اند که

یک رخداد دهشت زا را در زندگی شان تجربه کرده اند که زمینه ساز پدیداری این آواها شده اند.

به این ترتیب وی معتقد است گفتمان در باره این آواها و برجستگی پیامی که برای فرد در خود نهفته دارد از اهمیت بسیاری برخوردار است

و می تواند از اظطراب و انزوای فرد بکاهد.

 

کمی به من گوش بده


در بسیاری از موارد اگر همسران واقعاً به یکدیگر گوش دهند رابطه ی خوبی با یکدیگر خواهند داشت ولی حیف که با نادیده گرفتن نظرات یکدیگر ، بسیار سریع رابطه شان به بن بست کشیده می شود.

البته تمام همسران حرف‌های یکدیگر را می‌شنوند پس چرا باز هم از نیات و تفکرات و خواسته‌های یکدیگر بی‌اطلاعند؟

زیرا گوش کردن به همسرتان را نیاموخته‌اید. برای اثبات این موضوع باید ذکر کنیم که وقتی همسرتان مشغول صحبت با شماست آیا در مورد جزئیات بیشتر از او سوال می‌پرسید یا اینکه او را نگاه می‌کنید و بعضاً سری هم تکان می‌دهید، اما فکرتان مشغول مطلب دیگری است؟

بسیاری از ما وقتی در حال گوش کردن به صحبت‌های طرف مقابل هستیم در اوایل صحبت او نتیجه‌گیری و قضاوت می‌کنیم و حتی پاسخ را می‌دهیم. در صورتی که در بسیاری موارد منظور اصلی طرف مقابل را به‌خوبی درک نکرده‌ایم.
برای رسیدن به نتیجه ی بهتر پیشنهادی به شما ارائه می‌کنیم:

وقتی همسرتان مشغول صحبت راجع به موضوعی است که شما کاملاً با آن مخالف هستید، بهترین کار این است که صحبتش را قطع نکنید بلکه تا اتمام جریان سکوت اختیار کرده و با آرامش به او گوش دهید.

سپس کاغذی بردارید و تمام نکاتی را که در مورد آن بحث شده به‌طور خلاصه بنویسید. سپس آنچه را نوشته‌اید بخوانید و به تمامی کلمات دقت کنید.

در این مرحله منظور خود را بیان کنید. از همسرتان بخواهید که به نقطه نظرات شما گوش بدهد و سپس هردو در مورد مطالب بیان شده از جانب دیگری فکر کنید. چند دقیقه سکوت کنید و نهایتاً در مورد احساستان و آنچه برایتان مهم است با دیگری صحبت نمایید. مسائل پیش‌پا افتاده را حذف کرده و در مورد اولویت‌های بحث به توافق برسید. قطعاً نکات مشترکی میان شما وجود خواهد داشت که منجر به مصالحه و رضایت شود.

وقتی از دست همسرتان عصبانی می‌شوید :


گاهی اوقات با تمام تلاشی که می‌کنید باز هم احساس عصبانیت و خشم می‌کنید.

این احساس در روابط اجتماعی بسیار طبیعی است. به ویژه وقتی احساس می‌کنید که قربانی رفتار دیگری شده‌اید و حقوق حقه و طبیعی شما زیرپا گذاشته می‌شود. حتی در برخی شرایط نیز احساس می‌کنید که نظر شما هیچ ارزشی برای همسرتان ندارد و فقط به حرف‌ها و خواسته‌های خود اهمیت می‌دهد.

حتی در برخی موارد ممکن است احساس کنید شریک زندگیتان هزینه ی زندگی و حتی هزینه‌های شخصی خود را آن‌طور که خودش صلاح بداند صرف می‌کند و نظرات شما را نادیده می‌گیرد.

بهترین کار در چنین مواردی این است که در یک فرصت مناسب زمانی را با همسرتان خلوت کنید و رودرروی هم در یک فضای آرام نشسته راجع به رفتار و یا رفتار وی با او صحبت کنید.

اما نکته ی مهم این است که در این گفتگو نباید موضوع را به نحوی طرح کنید که انگار قصد مقصر جلوه دادن او و یا متهم کردن وی را دارید.

بلکه می‌توانید به او بگویید که از رفتار و گفتارهایش در زمان‌های مختلف چه احساسی پیدا کرده‌اید.

در این موارد از او بپرسید که منظور او از انجام اعمال یا مطرح کردن گفته‌های خاص چه بوده زیرا ممکن است او با طرز فکر خاص خود عمل کرده و اصلاً آگاه نبوده که در حال ناراحت ساختن شماست.
به او بگویید که قصدتان اصلاح رابطه است و گرنه نمی‌خواهید او را مقصر جلوه دهید. حتی اگر از کاری یا حرفی نیز رنجیده‌اید باز هم همسرتان را دوست دارید و نگران سست شدن رابطه هستید. پس از او بخواهید با شما همکاری کند تا رابطه‌تان بهتر و صمیمانه‌تر پیش رود تا هر دو احساس رضایت بیشتری نمایید.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)