مشاجره والدين،خراشي بر روان كودكان
«همهاش تقصير تو بود. از همان اول به من احترام نميگذاشتي، فكركردي من كلفتم. حالم از تو به هم ميخورد.» چند لحظه بعد صداي شكستن شيشه و فريادهاي يك مرد به گوش ميرسد و كودكي كه حيرت زده به پدر و مادرش نگاه ميكند و صداي ضربان قلبش شنيده ميشود.اخلاقم گند است؟؟.... ....به خودم مربوط است!!غرورم از حد گذشته است؟؟ ........به خودم مربوط است!!تمام زندگی ام خودخواهانه است؟؟........ زندگی خودم است!!از عده ای متنفر شده ام؟؟ ........به خودم مربوط است!!نگاه هایم به افق دوخته است؟؟........ چشمان خودم است!!از ناصحان خوشم نمی آید؟؟ ........سلیقه ی خودم است!!صدای خنده هایم از حد عادی بلندتر است؟؟ ........خوش حالی خودم است!!عده ای را به فراموشی سپرده ام؟؟ ........حافظه ی خودم است!!دلم می خواهد این گونه باشم!! مجبور به تحمل من نیستی
روانشناسان معتقدند فرزندان بيشترين آسيب را در مشاجرات پدر و مادر ميبينند. لطمات روحي كه به آنها وارد ميشود قابل جبران نيست و گاه مسير زندگي آنها را تغيير ميدهد.
پدران و مادران تا چه حدي ميتوانند عصبانيت خود از يكديگر را در برابر فرزندانشان نشان دهند؟ دكتر ناصر قاسمزاده روانشناس معتقد است: پدران و مادران بايد اختلافات خود را محترمانه حل كنند و فرزندان خود را وارد اين ماجرا نكنند. وي ميگويد: خانواده سالم خانوادهاي است كه در آن شرايط بروز خشم از سوي پدر و مادر وجود داشته باشد، اما اين گلهمندي نبايد با بياحترامي و حرمتشكني همراه باشد. به هر حال مشاجره در هر خانوادهاي وجود دارد و نميتوان اين واقعيت زندگي را منكر شد اما آنچه بايد در اين ميان رعايت شود حرمت زن و شوهر است. آنها ميتوانند حتي مقابل فرزندانشان از هم گله كنند اما حق ندارند به يكديگر لطمه روحي و جسمي وارد كنند چرا كه اين كار صدمات جبران ناپذيري را روي فرزندانشان ميگذارد. در خانوادههاي سالم پدر و مادر هنگام دلخوري از يكديگر در خانه بحث ميكنند و حتي ممكن است چند ساعت هم با هم صحبت نكنند اما اين قهر بعد از چند ساعت پايان مييابد و به روز و هفته كشيده نميشود.
كارشناسان معتقدند والديني كه هفتهها با هم صحبت نميكنند فرزنداني عصبي و پرخاشگر دارند كه پيشرفتشان در درس و زندگي بسيار كند است. اين كودكان از هوش كافي براي درس خواندن برخوردارند اما مشكلات خانوادگي باعث ميشود تمركز لازم را براي درس خواندن نداشته باشند. پدران و مادران وظايفي در مورد فرزندانشان دارند كه انجام ندادن هركدام از آنها آسيب به فرزند وارد ميكند، اما مهمترين وظيفه پدر و مادر در برابر فرزندانشان اين است كه سلامت جسم و روح فرزندانشان را تامين كنند. چرا كه اين وظيفه تضمين كننده آينده فرزند است. زماني كه پدر و مادر به مشاجره ميپردازند و به صورت فيزيكي با هم درگير ميشوند يا آزار كلامي به يكديگر ميرسانند مسلما سلامت رواني فرزندشان را به خطر مياندازند. كودكان از پدران و مادرانشان الگو ميگيرند و در بزرگسالي آن طوري رفتار ميكنند كه در كودكي آن را ديده و آموختهاند.
«راست ميگن مردا سر و ته يك كرباسن« .»زنها همينطورن، نبايد زياد تحويلشون گرفت. نبايد اجازه بدي زياد خونه مادرش بره.» اين جملات به گوش همه ما آشناست، اما ريشه آنها در كجاست؟ ضربالمثلهايي كه از قديم در فرهنگ ما وجود داشته است نشاندهنده نوع رفتاري است كه در خانوادههاي ايراني مرسوم بوده و اجرا ميشده است. كودكان به مانند آينهاي هستند كه رفتار پدران و مادرانشان را نشان ميدهند. پدري كه با همسرش رفتار خشني دارد و او را كتك ميزند يا فحش دادن به همسر و خانواده همسرش را بد نميداند پسري خواهد داشت كه همين رفتار را آموخته و در مورد همسرش اجرا ميكند و دختر خانواده نيز دقيقا رفتاري را ميكند كه مادرش با پدرش انجام ميدهد. اين دختر به آزار خانواده شوهر ميپردازد و رفتارهاي زيركانه خود را براي آزار شوهرش انتخاب ميكند. حال ممكن است شوهر اين دختر با او بدرفتاري هم نكند، اما از آنجايي كه اين دختر رفتار خشن پدرش را با مادرش ديده با عينك بدبيني وارد زندگي مشترك شده و نسبت به همسرش رفتاري خشن و انتقام جويانه را پيش ميگيرد و متاسفانه اين رفتار به فرزندان او هم منتقل ميشود.
مشاجرههاي خشن زن و شوهر فقط روي رفتار فرزندان با همسرانشان تاثير نميگذارد بلكه در بعضي مواقع به مجرم شدن آنها هم كمك ميكند. خانوادههاي پر مشاجره و ناسالم فرزنداني پرخاشگر دارند. فرزنداني كه به فكر انتقام از ديگران هستند و همين طرز فكر نيز ميتواند از آنها يك مجرم بسازد.
اين كودكان افرادي با شخصيت ضد اجتماع هستند. آنها دوران كودكي بدي را گذرانده و مدام در ميان گروكشيهاي پدران و مادران خودشان بودند و از رفتاري كه آنها با هم ميكردند زجر ميكشيدند. بنابراين به فكر انتقام از ديگران هستند چرا كه نميتوانند با عقدههاي دروني خود كنار آمده و آن را در گذشته دفن كنند. اين افراد خيلي زود عصبي ميشوند، همسران و فرزندانشان را كتك ميزنند و ميخواهند كه از مردم انتقام بگيرند. بنابراين رفتارهاي خطرناك و مجرمانه نيز از خود نشان ميدهند.
نگاه به گذشته مجرمان نشان ميدهد آنها خانوادهاي آشفته داشتند و شاهد خشونت نسبت به والدينشان بودند. دكتر قاسمزاده در اينباره ميگويد: در بهترين حالت اين كودكان همسرستيز ميشوند. در صورتي كه فرزندان خانواده سالم ميپذيرند كه همسرانشان هم حق و حقوق برابر دارند و اختلافات، قابل حل است و گذشت در برابر همسر ميتواند دوام زندگي آنها را بيشتر كند. كودكان در خانواده سالم از اينكه والدينشان با هم اختلاف پيدا ميكنند، ناراحت ميشوند اما احساس ناامني به آنها دست نميدهد و دچار اضطراب نميشوند چرا كه ميدانند عشق در روابط آنها حاكم است و والدين بزودي با هم آشتي ميكنند.
فرزنداني كه در خانواده سالم زندگي ميكنند، درك ميكنند كه انسانها با هم اختلاف نظر دارند و اين اختلاف نظر ممكن است به درگيري لفظي بين آنها منجر شود اما باعث از هم پاشيدن نظام خانواده نميشود و روابط عاشقانه بين والدين براين درگيريها پيروز ميشود. آسيبشناسي اين افراد نشان ميدهد افرادي كه در خانواده سالم رشد كردهاند ميتوانند بحرانهاي موجود در زندگي را اداره كنند و از اين بحرانها كمترين آسيب را ميبينند، اما افرادي كه در خانوادههايي با مشكلات رفتاري بزرگ شدهاند آسيبهاي كوچك را تبديل به يك بحران ميكنند و در حل آن ناتوان هستند و براي خروج از بحراني كه خود درست كردهاند رفتاري خطرناك را در پيش ميگيرند.
برخي از كارشناسان بر اين باورند كه والدين نبايد در برابر فرزندانشان مشاجره كنند حتي اگر حرمت يكديگر را در اين مشاجرات حفظ ميكنند. اين كار، فرزندان را به گوشهگيري وادار ميكند. فرزندان وقتي احساس ميكنند والدينشان چيزي را از آنها پنهان ميكنند، خود را غريبه احساس كرده و ناخودآگاه از والدينشان دور ميشوند و در صورت نياز به كمك، به والدينشان مراجعه نميكنند. كودكان از رفتار سرد پدر و مادر كاملا مشكل را درك ميكنند و دچار اضطراب ميشوند پس چه بهتر كه فرزندان را با همه واقعيات زندگي روبهرو كرده و البته راه مسالمتآميز را به آنها نشان داد تا مرد گريز يا زن ستيز نشوند.
كودكاني كه در خانوادههاي متشنج بزرگ ميشوند دچار شب ادراري و تيكهاي گوناگون مانند جويدن ناخن، كندن مو، ابرو و مژه ميشوند و براي اينكه توجه والدين خود را جلب كنند رفتارهاي ضداجتماعي از خود نشان ميدهند بنابراين بهترين راه اين است كه پدران و مادران زماني كه با هم دچار اختلاف ميشوند آن را بيرون از خانه حل كنند و زماني كه وارد خانه ميشوند فراموش كنند كه از هم دلخور بودهاند و كانون خانواده را براي فرزندان خودشان ناامن نكنند. پدران و مادران بايد در برابر فرزندانشان به يكديگر ابراز علاقه كنند تا فرزندان عشق ورزيدن را بياموزند و به قدرت آن پي ببرند. البته آنها بايد مرتب تكرار كنند كه به زندگي و فرزندانشان علاقهمند هستند و چيزي نميتواند اين رابطه عاطفي محكم را از بين ببرد.