نگيننگين، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 9 سال و 24 روز سن داره

نگین و محمد حسین

سایه ی من و تو!

1390/8/2 15:45
2,340 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همگی.

 

بحث سایه ها.بعضی از دوستان پیشنهاد دادن که در موردش بیشتر توضیح بدم و منم با کمال میل قبول کردمو میخوام امروز در مورد سایه های شخصیتی کوتاه اما در حد توانم فهمیدنی براتون بگم.

 

دونستن در مورد سایه ها به درد چه کسایی نمیخوره؟

کسایی که میخوان اثبات کنن مقصر ناملایمات و ناکامی هاشون کسانی دیگر هستند نه خود اونها.

کسانی که بارها کلاس های مختلف رو رفتند و تغییری توی وضعیتشون به وجود نیومده و دنبال یک چیز جدید یا معجزه هستند.معجزه ای وجود ندارد.

و کسانی که دنبال مقایسه اساتید و مکاتب مختلف هستند.

و به درد چه کسانی میخورد؟

کسایی که جرات رویارویی با خود را دارند و به دنبال اگاهی هستند.

کسانی که دست از دادگاهی کردن هستی برداشته اند.

 

سایه ها اون بخشی از وجود ما هستند که دلمون نمیخواد دیگران و حتی خودمون اون بخش ها رو ببینندو همیشه اونها رو نفی میکنیم.

با یه مثال از خودم شروع میکنم.

یکی از پسرای فامیلمون (اسم و نسبتشو نمیگم) هست که همیشه ازش متنفر بودم و با دیدنش دلم میخواست بالا بیارم بدون اینکه ظلم و بدیی در حق من کرده باشه.

هیچ وقت دقیق نشدم که بدونم علت اینهمه تنفر من از این طفلکی چی بوده.اگرم کسی ازم میپرسید چرا از فلانی بدت میاد در جواب میگفتم:چون تنبل و بی کار و بی عاره و برنامه های زندگیشو نصفه نیمه رها میکنه.

این مثال عین یه جرقه اومد تو ذهنم و فهمیدم تنبلی و بی برنامگی پسر فامیلمون بخشی از وجود منو تشکیل داده و دارم زندگیش میکنم.

اما چون دیدن نکات منفی و ویژگی های نه چندان خوب توی ادمهای دیگه خیلی راحت تر از دیدن اونا توی وجود خودمونه بنابراین ترجیح میدیم خشم و نفرتی که از فلان ویژگی خاص داریم منتقل کنیم توی دیگری.

حتما دیدین اطرافتون ادمایی رو که دائم به زمین و زمان غر میزنن.از خدا شاکین واسه به وجود اومدنشون.از پدر و مادر شاکین برای ظلم ها و بی عدالتی هایی که در حقشون کرده.از رفیق و نامزد و همسرشون شاکین بابت بی معرفتی و خیانتشون ....اما هیچ وقت جرات اینو ندارن برای یک بارم شده با خود خودشون در کمال صداقت و واقعیت بشینن و ببینن سهم خودشون از اینهمه بدبختی و ناکامی چی بوده.

خیلی سادست وقتی با ناکامی یا شکستی روبرو میشیم یا دیگرانو مقصر جلوه بدیم یا با نگاهی متفکرانه و عمیق بگیم حتما قسمتمون این بوده.یا حتما حکمتی داشته.

الان میدونم که خدا با من و تو دشمنی و خصومت نداره که بخواد با اتفاقات تلخ حالمونو بگیره و تنبیهمون کنه.اون بخشی از اتفاقات که برمیگرده به خواست الهی رو من شخصا ازش سر درنمیارم هیچ وقت.اما اون بخشیش که مربوط به من و اراده ایه که در اختیارمه رو میتونم نگاش کنم.میتونم ببینم گیر کارم کجا بوده.

کتاب فوق العاده قشنگی هست به نام نیمه تاریک وجود نوشته دبی فورد.بخش هایی از اون رو براتون مینویسم برای درک بهتر سایه.

سایه چهره های زیاد و مختلفی دارد مثل:ترسو خودخواه تنبل زشت بی لیاقت ناتوان عیب جو و...

این فهرست را پایانی نیست.نیمه تاریک وجود ما مخزنی برای همه جنبه های ناپذیرفتنی ماست.همه انچه که موجب شرمندگی ماست و وانمود میکنیم نیستیم.چهره هایی که نمیخواهیم به دیگران و خودمان نشان دهیم.

همه ویژگی هایی که در خود نفی میکنیم از انها بدمان می اید و یا در برابرشان مقاومت میکنیم  در ما جان میگیرند و از احساس ارزشمند بودن ما می کاهند.

چجوری میتونیم سایه هامون رو رد گیری کنیم؟

دیدین بعضی آدما همیشه رو اعصابمونن؟دیدین یه اتفاقایی حالمونو به هم میزنه بدون اینکه ربط مستقیم و خاصی بهمون داشته باشه؟دیدین چجوری شاکی میشیم و به هم میریزیم اگه فلان صفت یا ویژگی خاص رو بهمون نسبت بدن؟مثل صفت تنبلی که بالا در مورد خودم گفتم.مثلا میگیم من خالی بند و زود رنج و خجالتی هستم اما دیگه احمق نیستم!

اینا همه بخشهایی از ما هستن که دلمون نمیخواد ببینیمشون و از اینکه دیگران هم ببینن میترسیم و فراری هستیم.اینجور جاها میشه رد سایه ها رو گرفت.

نمیدونم چقدر تونستم این مطلب مهمو در حد یک پست درست برسونم.اما میدونم قطعا نمیشه چند جلسه کلاس  رو اورد توی چند جمله.

مکث کن
توی بعضی جمله ها یک دنیا حرف هست.یک دنیا تامل...یک دنیا تجربه

 جمله هایی داره جیمز هولیس که انگار فقط و فقط برای ما گفته.انگار از زندگیمون خبر داره و میدونه الان باید بهمون چه تذکر و تلنگری بزنه!

در دنیای واقعی برای آن که شخصی ارزشمند و نه دمدمی باشیم ؛ باید دست به انتخاب بزنیم و آن انتخاب قطعا راضی ساختن دیگران به هر قیمت نیست!!
جیمز هولیس.

عشق یا معامله ؟ 

به اعتقاد من آدما از لحاظ روابط عاطفی سه دستن.یه عده مثل بوته خار میمونن وسط شوره زار که اگر تا ابد هم آبیاریشون کنی و به پاشون بشینی حتی یک جوونه هم نمیزنن بهر خوشی دل تو.البته دست خودشون نیستا! بضاعتشون در همین حده.(اونروزی که خدا لیاقت و ظرفیت رو تقسیم میکرده اینا نبودن احتمالا)

یه عده دیگه به قول معروف گربه صفتن!یعنی تا وقتی بهشون خدمات میدی،قربون صدقشون میری و ازشون تعریف و تمجید میکنی میشن نوکر کمربستتو ازت به عنوان محشرترین آدم دنیا یاد میکنن و به محض اینکه خدای نکرده یه جمله انتقادی یا تلخ از دید خودشون ازت بشنون راحت تر از آب خوردن چشمشونو میبندن به همه اتفاقات خوب گذشته و یه پنجه عمیق و اساسی میکشن رو صورتت!(تا من باشم روی گربه سرمایه گذاری نکنم!)

یه عده هم آدمن به معنای واقعی کلمه.مثل بارون میبارن روی هر چیزی که بین راهشونه و خار و بوته یاس هم براشون فرقی نمیکنه.(خدا زیادشون کنه!)

....

یه وقتایی ذهنم بدجوری درگیر روابط عاطفی و حد و حدودش میشه.اینکه اصلا محبت حقیقی یعنی چی و تا چه اندازه ای مجاز به بروزش هستی که هم حستو به طرفت منتقل کنی هم از رفتارت سواستفاده نکنه.چند روز پیش که فکرم مشغول همین چیزا بود دیدم موضوع برنامه تلویزیونی دکتر(...)دقیقا همینه.یه خانومی تماس گرفته بود و میگفت که: سالیان سال به خواهر کوچیکترش از روی حس مسولیتی که داشته محبت کرده و همه جوره هواشو داشته اما حالا که خودش نیاز به کمک داره اون چشمشو به روی سختیای این خانوم بسته و قدمی برنمیداره.میگفت و با تمام وجود میسوخت!اینو از بغضی که صداشو میلرزوند میشد فهمید!

دکتر گفت خانوم دست بردار از این فلسفه بافی ذهنی!من قبول دارم که خواهر شما دختر مهربان و خوبی نیست اما تو حق نداری انتظار داشته باشی.روزی که شما محبت میکنی چون طرفت رو دوست داری و عاشقشی همون لحظه جواب محبتتو گرفتی و اون لذت بردن از عشق ورزیدنه.اما اونروزی که تو محبت کردی به امید اینکه طرفت توی فرصتی رفتار تو رو جبران کنه دیگه اسمش محبت نیست معاملست.

آدما دو دستن.یا مهربانن یا مهر طلب.آدم مهربان محبت میکنه،لذت میبره و تازه از تو بابت اینکه محتاجی و فرصتی رو فراهم کردی که بهت مهربونی کنه سپاسگزاره.اما ادم مهرطلب در حین اینکه داره محبت میکنه رنج میبره و درگیر اینه که آیا تو محبتشو رو جبران میکنی یا نه!

جوابمو خیلی واضح و روشن گرفتم.فکر میکنم تا امروز بخشی از رفتارای به زعم خودم سرشار از عشق و محبتی که تقدیم اطرافیانم کردم به این امید بوده که طرفم بفهمه، قدردان باشه و به وقتش تلافی کنه.

اما واقعیت اینه که قرار نیست همه آدما مثل من فکر کنن و رفتار.من اونروز که به میل و اختیار خودم حرکتی رو انجام میدم دیگه حق اینو ندارم که منتظر جواب باشم.از طرفی اگر طرفم بفهمه و سپاسگذار باشه شعور و معرفت خودش رو نشون داده و منو واسه رفتار بعدیم بیشتر ترغیب میکنه.اما اگر قراره همچین انتظاری داشته باشم وارد یه معامله شدم که غیر از امضای من امضای طرفمم لازمه تا به رسمیت دربیاد.

این سال از همون ابتداش برام پر بوده از درس و تجربه.یه تصمیم جدید گرفتم و اونم اینه که قبل از اقدام به هر عمل محبت آمیزی به خودم میگم فرض کن این محبت و مهربونی تو قرار نیست هیچ وقت جبران بشه وتو با یه آدم سرد و بی انصاف تو این زمینه طرفی که نه تورو میفهمه نه تلافی میکنه و نه قدردانه.اونوقت اگر بازم دلم خواست بهش محبت کنم دیگه خیالم راحته که خالصانستو درد و عذاب روزای بی معرفتی آینده رو از خودم دور میکنم.

این روش رو در پیش گرفتن یکم سخته مخصوصا برای ما جماعت ایرانی که هیجانی وآنی رفتار کردن تو ذاتمونه.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)