نگيننگين، تا این لحظه: 18 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

نگین و محمد حسین

رمز زندگي موفق 1

1390/4/2 11:38
18,039 بازدید
اشتراک گذاری

زیبادر ادامه مطلب بخوانیدزیبا

نتایج بررسیهای پژوهشگران انگلیسی نشان می دهد که کلید یک ازدواج موفق و پایدار در این است که مردان در نظافت خانه به همسران خود کمک کنند.

همه ما درزندگی شخصی مشکلاتی با همسرمان داریم. مشکل شما چیست ؟ فرزند؟ پول؟ خانواده .... مشکل شما هر چیزی که هست قهر نکنید . بدترین و بچه
 گانه ترین کار ، قهر کردن است . البته منظور من این نیست که ناراحتی خود را نشان ن

دهید ، اما قهر نکید.

2 – به راحتی از کنار احتلافات اساسی خود نگذرید . مردی را می شناختم که بر سر رفت و آمد با والدین همسرش مشکل داست . بعد از هر رفت یا آمدی مدتی با همسرش قهر می کرد، و یعد از مدتی آشتی می کردند و دوباره این چرخه ادامه پیدا می کرد.

3 – با یکدیگر بر سر مسائل ایجاد شده صحبت کنید. حتی اگر شده شب را تا نیمه های شب بیدار بمانید با همسرتان حرف بزنید، راه حل های مختلف ارائه بدهید و نظر او را جویا شوید . مانند دوست من ، که بالاخره متقاعد شد به جای قهر کردن با همسرش صحبت کند . آن ها پس از دو روز بحث و گفتگو عامل اصلی ناراحتی را پیدا کردند .

4 – نخواهید که یکدیگر را محکوم کنید و مقصر را پیدا کنید. به دنبال راه حل اختلاف باشید نه ضربه زدن به شخصیت یکدیگر. او همسر شماست . حتی اگر مقصر هم جلوه کند باز گوشه ای از این ناراحتی دامن شما را می گیرد.

5 – در زندگی مشترک ، غرور بی معنی ترین واژه است. عذرخواهی کردن از ابهت شما کم نمی کند. بدون این که خود را کوچک جلوه دهید یا با عجز و لابه درخواست بخشش کنید ، با منطق قاطعیت عذرخواهی کنید.

6 – سعی کنید هیچ لحظه ای را برای ابراز احساسات صمیمانه از دست ندهید. اجازه دهید نزدیک ترین کسان شما بدانند که برایتان مهم هستند.

7 – قبل از ازدواج به شغل همسر خود توجه کنید و بدانید حرفه او همان کاری است که او هر روز انجام می دهد و شخصیتش بر مبنای آن شغل ساخته شده است.

8 – به شما خانم های عزیز توصیه می کنم با کلماتی واضح ، بدون کنایه زدن صحبت کنید. یادتان باشد که یک ازدواج موفق هیچ گاه به سرعت صورت نمی گیرد و تنها بستگی به شانس یا پیدا کردن فردی خاص ندارد ، بلکه نیازمند گذشت و سختکوشی است.

9 – نیروی شتاب دهنده به موتور هر ازدواجی باید از عشق و احساس باشد وگرنه در نیمه های راه باز می ماند . آن چه باعث پذیرفتن اشتباهات ، گذشت ، همدردی و همدلی می شود ، علاقه و احساس است . در غیر این صورت ، محیط خانواده گرم و رضایت بخش نخواهد بود.

10 – ازدواجی موفق است که بر پایه عقل و عاطفه بنا شود . عقل مواردی را که باید در نظر گرفته شوند بدون دخالت عشق یررسی کند و سپس به عشق اجازه دهد تا آن ها را رنگ آمیزی کرده و تابلوی زیبای خوشبختی را تکمیل نماید . عشق ، احساس و دوراندیشی در ازدواج را تواما با هم درنظر یگیرید . هیچ گاه از روی اجبار ، هیجان یا حسابگری ازدواج نکنید.

و در آخر 

11 – اگر می خواهید عشق و علاقه خود و همسرتان را مادام العمر کنید . اول باید زمان کافی برای با هم بودن و ابراز محبت کردن داشته باشید . هر از گاهی رابطه صمیمانه اول ازدواج را تجدید کنید . به انگیزه عشق و ازدواج تان بیندیشید. خاطرات گذشته را مرور کنید . با یکدیگر صادق باشید . صداقت و اظهار پشیمانی از اشتباهات باعث می شود تا شما بیش از حد به یکدیگر نزدیک شوید.

طوری زندگی کنید که منتظر خوشبختی در آینده نباشید . قدر همین لحظات ساده زندگی را بدانید و هم اکنون خوشبخت باشید.

 



- برخی دختر ها احساس تنهایی می کنند،به محبت نیاز دارند،و نیز برخیاز پسرها...همه ما به محبت نیاز داریم و به هر شیوه ای از جمله خانواده،دوست،همسر،..باید به نیاز خود پاسخ دهیم . ولی گاهی مشکلات موجود در جامعه باعث می شود که بسیاری از نیازهای و خواسته های طبیعی خود را ( از جمله نیاز به محبت)فراموش کنیم.

- توصیه من به دخترهایی که دوستی را تجربه نکرده اند این است که پاکی خود را حفظ کنید.رابطه اصلا مهم نیست.خودتان مهمید.ولی ارتباطات معمولی خود را گسترش دهید و بر اطلاعات خود درباره ارتباطات انسانی بیفزایید.آری،پاکی و همه عشق و احساس خود را برای موفقیت در زندگی آینده خود حفظ کنید.

 داشتن دوست دختر و یا دوست پسر های فراوان نمی تواند مانع احساس تنهایی در فرد شود،بلکه چند رابطه ای می تواند مشکلات ما را بیشتر کند . مهم ترین عامل چند رابطه ای شدنطرف مقابل عدم توجه شما به نیازهای اوست.

- داشتن رابطه یا دوست به خودی خود کار بزرگی نیست.داشتن رابطه موفقیت آمیز کار بزرگی ست.

-اگر تنها هستید اصلا ناراحت نباشید،دوستی و رابطه هم معایبی دارد،تنهایی هم محاسن و لذت های خاص خود را دارد.از کسانی که رابطه را تجربه کرده اند بپرسید،بیشترشان ناراضی اند ، ولی کسی که آگاهانه و عاشقانه زندگی می کند موفق تر و راضی تر است.می توانید به تنهایی خود افتخار کنید!

- احساس تنهایی حالتی کاملا غیر طبیعیست و یک نوع مشکل روحی است.احساس تنهایی یعنی ضعف و ناتوانی.با تجربه آگاهانه دوستی می توان آن را درک کرد.و پس از درک دیگر عذاب نیست ، لذت است.فقط با درک احساس تنهایی و دوستی می توان از تنهایی لذت برد ، لذتی جاودانه....

-در مورد ارتباط جنسی باید آگاهانه رفتار کنید،مبادا به خاطر نیاز، در دام شهوت پرستی و هوس بازی گرفتار شوید .مبادا عشق وانسانیت را فراموش کنید.

به این متن از اوشو توجه کنید :

پیوند جنسی هرگز کسی را ارضا نکرده است.این پیوند بیشتر و بیشتر عدم رضایت ایجاد می کند.پیوند جنسی هرگز کسی را به کمال نرسانده-با کمال بیگانه است.پیوند جنسی زمانی معنا می یابد که با عشق همراه باشد.پس عشق و پیوند جنسی به هم می آویزند..و عشق مرکزیت عظیم تری است،مرکزیتی والاتر.آنگاه که پیوند جنسی به عشق گره می خورد،بالا و بالاتر جریان می یابد.

خانواده و سرمایه­ گذاری گسترده روانی

خانواده در درجه اول یک گروه اجتماعی است و از بسیاری از قوانین حاکم بر گروه­های اجتماعی تبعیت می­کند. « گروه اجتماعی یک واحد اجتماعی متشکل از تعدادی افراد است که نسبت به هم جایگاه و نقش ارتباطی (کم و بیش) مشخص دارند.این وضع از مجموعه­ای از ارزش­ها یا هنجارهای مخصوص به خود برخوردار است که رفتار هر عضو را، حداقل از لحاظ پی آمد آن نسبت به گروه، تظنیم می­کند. از سوی دیگر خانواده یک گروه خاص و ویژه است، لذا قوانین ویژه­ای نیز بر آن حاکم است که توجه به آن قوانین جنبه اختصاصی آن را مشخص می­سازد. مهمترین ویژگی­های فضای روانی حاکم بر خانواده عبارتند  از رمایه­ گذاری گسترده روانی:

هر خانواده­ای با ازدواج و همزیستی یک زن و مرد آغاز به شکل­گیری می­کند. هر انسانی بری انجام هر کاری مقداری سرمایه گذاری روانی می­کند. این سرمایه شامل عناصر روان شناختی مورد استفاده در دنیای روانی انسان است « انرژی روانی » یکی از این عناصر است. انسان برای درست کردن یک وعده چای قطعاً انرژی کمتری صرف می­کند تا برای پختن یک وعده غذا.

« فعالیت­های شناختی »، از قبیل تفکر، تخیل و استفاده از حواس گوناگون، دسته دیگری از عناصر روانی انسان را می­سازند. کارهای گوناگون، سرمایه­های متفاوتی از فعالیت­های شناختی انسان را به خود اختصاص می­دهند. به عنوان مثال، حل یک جدول، قطعاً درگیری شناختی کمتری نسبت به نوشتن یک مقاله علمی نیاز دارد.

« دارایی­های روان شناختی » انسان نیز دسته دیگری از عناصر مهم روان شناختی آدمی را تشکیل می­دهند. انسان از دیرباز به آن چه در درون دارد و متعلق به خویشتن است، توجه کرده، آن را با دارایی­ها بیرونی مقایسه کرده و در مقام اندیشه و قضاوت عقلانی، سرمایه­های درونی را بر مایملک بیرونی ترجیح داده است. شرافت انسانی، کرامت، ایمان، آزادگی، یقین، عشق، استقلال، صفای باطن، سخاوت، درد درون، وجدان، آسودگی ضمیر و … سرمایه­هایی اند که آدمیان ­آنها را با داریی­های بیرونی مقایسه کرده و می­کنند. برخی از کارها، علاوه بر انرژی روانی و درگیر کردن فعالیت­های شناختی، مستلزم استفاده از این سرمایه­های درونی­اند. وقتی کسی ناگزیر به التماس به دیگری می­شود، کرامت، استقلال و برخی دیگر از سرمایه­های روانی خویش را هزینه می­کند. وقتی کسی برای رسیدن به چیزی، یا اجتناب از مشکلی که احتمالاً ممکن است برای او پیش آید، ناگزیر از دروغ گویی، می­شود، برخی از مهمترین دارایی­های روانی خویش را خرج می­کند.

« سطح درگیری روان شناختی » انسان عاملی است که میزان سرمایه گذاری روانی وی را در انجام یک فعالیت نشان می­دهد. انسان گاهی با مسئله­ای کاملاً سطحی، مواجه می­شود. مثلاً برای افراد ناآشنا و غریبه، لایه­های سطحی شخصیت خویش را درگیر می­کند ولی برای افرادی که آنها را دوست می­دارد، عمیق­ترین لایه­های شخصیت خود را فعال می­سازد. تعبیری که مردم برای انجام چنین کارهایی به کار می­برند، انجام کار با جان « و دل » است. آنان در مورد کاری که از عمق وجود خویش انجام می­دهند، می­گویند که با جان و دل ان را انجام داده­اند، یا گاه می­گویند، « فلان کار را برای دل خودم انجام داده­ام. »      

به راستی انسان برای ازدواج، چه مقدار از سرمایه­های روانی خود را هزینه می­کند؟ زن و مرد برای تشکیل یک زندگی مشترک چه سطحی از دنیای روان شناختی خود را درگیر می­کنند؟ آیا زن و مرد در این راه خشت به خرج می­دهند؟ یا از هر گونه هزینه کردن سرمایه­های روانی خویش اِبایی ندارند؟ پاسخ گویی به این سئوالات به عمل گوناگون بستگی دارد؛ از آن جمله می­توان به مطلبی که در ادامه مطرح می­شود اشاره داشت.

انسان­ها از لحاظ اهمیت دادن به سرمایه­های روانی و سرمایه­های بیرونی، یک طیف تشکیل می­دهند. کسانی که مایملک بیرونی (آن چه با چشم دیده می­شود و به شکل عینی قابل سنجش و اندازه­گیری است) را بیشتر مورد توجه قرار داده، به عنوان اهداف زندگی به آنها توجه می­کنند، در یک سر طیف و کسانی که به سرمایه­های درونی و مایملک روانی خویش اهمیت می­دهند، در سر دیگر طیف قرار می­گیرند. دسته اول را دارای « شخصیت بیرونی » و دسته دوم را دارای « شخصیت درونی » می­نامیم. افراد دارای شصخیت بیرونی اهمیت و جایگاه خویش را به طور عمده به وسیله چیزهایی که خارج از خویش دارند، ارزیابی می­کنند. به عبارت دیگر، خانه، پول، کارخانه، ماشین، مدرک تحصیلی، مقام، مدال، نشان، کتاب، لقب، جایزه و شهرتی که دارند، معرف شخصیت آنان است. اما شخصیت­های درونی با آنچه در درون خویش دارند، خود را می­شناسند و معتبر می­دانند. علمی که دارند، ایمانی که در درون حس می­کنند، وجدان آسوده، آسودگی ضمیر، استقلال، آزادگی و … مایملک واقعی ایشان را تشکیل می­دهند. شخصیت­های بیرونی خود را بیشتر در خارج از خود جست و جو می­کنند، در حالی که شخصیت­های درونی خود را در درون خویش می­یابند. به بیان دیگر شخصیت­های بیرونی عمدتاً دنیای بیرونی و چشمگیری دارن دو شخصیت­های درونی از دنیای روانی و درونی پر استغنایی برخوردارند

تعداد اندکی از انسان­ها به شکل خالص در دو سر طیف قرار می­گیرند. ولی بسیاری از انسان­ها در نقاط میانی طیف جای می­گیرند. برخی از افراد در تردید و تردد دائمی بین دو سر طیف­اند. اینان برخی اوقات سرمایه­های درونی خود را تبدیل به سرمایه­ای بیرونی کرده، گاه برعکس آن عمل می­کنند. ساده­ترین و سالم­ترین نوع تبدیل سرمایه درونی، فروش علم و تخصص است. کسانی که دانش خود را به مزایده می­گذارند و آن را در اختیار کسی که در مزایده برنده شده است قرار می­دهند، دست به معامله­ای شاید سالم زده­اند. اشکال مضر و ضد انسانی آن این است که افرادی وجدان، ایمان، عشق و … خود را به مایملک بیرونی معاوضه کنند. گاهی اوقات نیز افراد پول و مایملک بیرونی را به عنوان مأمنی برای تأمین استغنای درونی طالب­اند. آنان حداقلی از امکانات بیرونی را برای زیستن در دنیای درونی خویش جست و جو می­کند

شخصیت انسان، چه درونی و چه بیرونی، در اصل بر سرمایه­های درونی استوار است. قارون نیز می­گفت که من ثروتم را به علم خویش به دست آورده­ام. یا هر صاحب ثروت و مکنتی نیز مایملک خویش را حاصل کفایت­های درونی خویش می­داند. به این ترتیب، شخصیت بیرونی نیز سرمایه­های درونی را زیر بنای سرمایه­های بیرونی به شمار می­آورد. تفاوت مهم در دو شخصیت بیرونی و درونی در این است که کدام را مهمتر می­شمارد؛ زیر بنا یا روبنا

زن و شوهر تشکیل دهنده زیربنای خانواده هستند. این دو برای تشکیل خانواده سرمایه گذاری روانی گسترده­ای می­کنند. چه آنانی که با علاقه مندی و پذیرش شخصی در مورد ازدواج اقدام می­کنند، چه آنانی که تن به یک ازدواج تحمیلی می­دهند، به هر صورت سرمایه روانی گسترده­ای را در این راه هزینه می­کنند.

در اولین گام می­پذیرند که سراسر عمر در کنار فردی که با او ازدواج می­کنند زندگی کنند. این پذیرش یک ریسک بزرگ است. همزیستی با فردی که ممکن است واجد ویژگی­هایی باشد که تحمل آن دشوار باشد، مستلزم گذشتن از بسیاری از علائق است. هر فردی به هنگامن ازدواج می­تواند نگران آینده­ای که در پیش رو دارد، باشد و این نگرانی اغلب مستلزم گذشت کردن از سرمایه­های مهم روانی است. تحمل خشونت­ها، بدزبانی­ها، خودسری­ها، بی حرمتی­ها، حماقت­ها و … به سادگی امکان پذیر نیست. انسان برای تحمل چنین رفتارهای احتمالی، باید آماده باشد تا از دنیای بروانی خویش هزینه کند. با صبر کردن، پابر روی منطق و عقل گذاشتن، پا بر روی کرامت و حرمت شخصی نهادن، گاه زیر بار بی غیرتی رفتن و … سرما       یه­ای است که گاه دو طرف ناگزیر از هزینه کردن آن هستند.

فردی که از روابط پنهان همسرش با فرد دیگری آگاه شده و برای حفظ خانواده، ناگزیر از نادیده گرفتن آن می­شود و یا مرد و یا زنی که علاقه حفظ خانواده، ناگزیر از نادیده گرفتن آن می­شود و یا مرد و یا زنی که علاقه­مندی همسرش را به فرد دیگری غیر از خودش می­بیند و التماس و درخواست او از همسرش به جایی نمی­رسد، احساس می­کند تمام هستی­اش در معامله زندگی به باد رفته است. آری انسان با ازدواج به ریسک بزرگ تن می­دهد.

علاوه بر این، زن و مرد در ابتدای تشکیل خانواده، ناگزیر از سرمایه گذاری­های دست به نقدی هستند که علی ایحال باید آنها را هزینه کنند. در مذاکرات اولیه برای ازدواج، زن و مرد هر دو ناگزیر از دادن قول­هایی به یکدیگرند. اولاً در مواردی وقتی سلیقه و یا طرز فکر خویش را با فرد مقابل ناسازگار می­بینند، با سکوت و یا واکنش عکس با او همراهی می­کنند. مانند دوست نداشتن غذایی و خوردن آن برایه مراهی با سلیقه و ذائقه فرد مقابل و یا رضایت دادن به عملی، به رغم میل باطنی خود. ثانیاً در مواردی نیز ناگزیر به اظهار تمایل و درخواست خود و گذشت کردن از آن می­شوند. مانند پذیرفتن نوع پوشش خانم از طرف مرد به رغم تمایل قلبی و متفاوت او مردانی هستند که تمایل به چادری بودن همسر خویش دارند ولی خانم تمایلی به این کار ندارد. مرد در این موقع، به رغم اظهار تمایل حقیقی خود، ناگزیر از گذشت می­شود و تمایل خانم را می­پذیرد. اینها تماماً نمونه­هایی از صرف هزینه­های روانی در ازدواج است.

در مورد قرار و مدارهای مالی نیز نکات قابل توجهی وجود دارد. اگر اتفاقاً زن و مرد و اعضای مؤثر خانواده آن دو دارای « شخصیت درونی » باشند، معمولاً مشکلات اندکی بر سر قرار و مدارهای مالی پیدا می­کنند. اغلب به ساده­ترین شکل ازدواج صورت می­گیرد و مراسم ازدواج به شکل یک میهمانی نسبتاً مفصل به انجام می­رسد. لیکن در شرایطی که پای یک یا چند « شخصیت بیرونی » در میان باشد، مشکلات متعددی بر سر راه قرار و مدارها بروز می­کند. اگر زن و مرد و اعضای مؤثر خانواده آن دو همه بیرونی باشند و تمکن واقعی مالی هم داشته باشند، اغلب ازدواج با تشریفات بسیار گسترده و با هزینه­های گزاف انجام می­گیرد و در این بین به رغم این هزینه­ها، هر دو طرف نازگیر از تحمل­های روانی متعدد خواهند بود. مسابقه در تعیین مهریه، محتویات سفره عقد، خریدهایی که انجام می­گیرد، سالنی که برای میهمانی در نظر می­گیرند، هدایایی که به عروس و داماد می­دهند، قباله پیچی که می­برند، پاگشایی که می­کنند و … همگی می­تواند محلی برای منازعه روانی بین دو طرف باشد. این منازعات نه تنها هزینه­های مالی را می­طلبد که مهمتر از آنها اصطکاک­های روحی را نیز به دنبال دارد. معمولاً پس از چنین مراسمی، یک خستگی روحی همراه با گله­مندی­ها و دلخوری­های بسیار، بر جای می­ماند که رفع آنها احتیاج به گذشت زمان دارد. این گونه ازدواج­ها، غالباً چنان بستگی روانی­ای از خود بر جای می­گذارند که به بانیان آن به خصوص به والدین عروس و دامان اجازه نمی­دهند تا مدت­ها به ازدواج فرزندان دیگر خود بیندیشند

در شرایطی که زن یا مرد، یکی دارای شخصیت بیرونی و دیگری دارای شخصیت درونی است. مشکلات به اشکال دیگری بروز پیدا می­کند. زنی که دارای شخصیت بیرونی است، اغلب با تقاضاهای مادی زیاد و به خصوص با مقایسه خود با سایر دختران، مرد را وادار به گذشتن از خواسته­های خود می­کند. در چنین شرایطی زن از طریق پافشاری بر تمایلات خود و نگرانی­های ناشی از پایین بودن از فلان دختر فامیلو آشنا، دچار افسردگی روانی شده، مرد نیز به دلیل ناگزیر بودن برای قبول شروطی که برای وی فاقد ارزش حقیقی است، دچار حالت­های مشابه می­شود.

اما در شرایطی که مرد دارای شخصیت بیرونی است و امکان مالی نیز دارد، معمولاً شرایط کمی ساده­تر است. او از هزینه­ کردن ابایی ندارد، لکن در قبال آن خواستار امتیازی بیرونی است. این امتیاز ضرورتاً در مادیات خلاصه نمی­شود. مثلاً ممکن است هزینه زیاد، منجر به تقاضای مرد برای جهیزینه بیشتر نباشد، لکن اغلب با تقاضاهایی که به نوعی خارجی هستند همراه است. برای مثال مرد در قبال هزینه­ای که می­کند ممکن است متقاضی احترام و حسن شهرت در حد خود باشد. او مایل است به نوعی او را مردی سخاوتمند، بخشنده و ارزشمند بشناسند. برای چنین فردی تعریف از دیگری، در حدی الاتر از او، آزار دهنده خواهد بود. مردی با شخصیت بیرونی، در قبال هزینه­های مادی خود، امتیازی بیرونی را طالب است و نرسیدن به چنین امتیازی می­تواند موجب دلگیری جدی یعنی درگیری روانی او با همسرش باشد

مردانی که دارای شخصیت بیرونی­اند، ولی تمکن واقعی مالی ندارند، وضعیتی نگران کننده دارند. آنان در قوبل و عمل بلند پروازی پیشه می­کنند، ولی دیر یا زود، شکسته بال، ناگزیر از پذیرش حقارت روانی می­شوند. آنان زیر بار مهریه بالا رفته و یا حتی خود پیشنهاد چنین مهرهی­ای می­کنند و با قرض و با گرو گذاشتن بسیاری از ارزش­های انسانی خود، مراسمی برپا می­کنند. آنان در آرزوی یک جایگاه بیرونی برجسته، صدمات زیادی را متحمل می­شوند.

وقتی خانواده با چنین سرمایه گذاری روانی گسترده­ای شروع به شکل گیری می­کند، چه فرآیندهایی در پیش رو خواهد داشت؟ بررسی این فرآیندها را در ویژگی­های دیگری که بر فضای روانی خانواده حاکم است باید جست و جو کنیم.

 

 

مسائل در روابط بین‌فردی:

بشر، موجودی اجتماعی است. از این‌رو، ما در جامعه زندگی می‌کنیم و ناگزیر، روابط معینی با دیگران داریم. پدران و مادران، فرزندان، زن و شوهرها، با هم روابطی دارند و ممکن است در این ارتباط‌ها درگیر شوند و مخالفت‌هایی بروز دهند.
‌از این درگیری‌ها و مخالفت‌‌ها نمی‌توان پرهیز کرد ولی می‌توان برای حل آن‌ها اقدام نمود. نتیجه‌ی تلاش ما به چگونگی گفت‌‌وگو‌، بخشش و میزان استفاده‌ی ما از مکانیزم‌های اصلاحی، بستگی دارد. البته می‌دانیم که گاهی‌‌وقت‌ها درگیری‌ها و اختلاف‌ها به‌طور تقریبی، راه‌حلی ندارند. در این مورد، نتیجه‌ی مطلوب به این بستگی دارد که ما تا چه حد، قدرت کنار‌آمدن و ساختن با یکدیگر را داریم.

از طرف دیگر، هر نوع رابطه،‌ تقاضا، خواسته و وظیفه‌هایی را در هر دو‌طرف رابطه به‌وجود می‌آورد و می‌بایست تا آن‌جا که امکان‌پذیر است، تحقق پیدا کند و به اجرا درآید. هر دو‌طرف حق دارند خواسته‌های خود را داشته باشند. اگر یکی از آنان، این خواسته‌ها را برآورده نسازد، طرف دیگر، آگاهانه یا غیرآگاهانه، دست به گله و شکایت، انتقاد و اهانت می‌زند که ما انتقاد و اهانت را شکل ناسالم ارزیابی می‌کنیم. بنابراین، درگیری و حتی رنجیدن پیش‌می‌آید که به‌طور کامل ‌عادی و طبیعی است ولی خردمند می‌کوشد آن‌ها را حل کند، اشتباه را تصحیح کند و به جبران خطا بپردازد.

البته همه‌ می‌دانیم که حل مسائل، اغلب آسان نیست و ما نیاز داریم به مهارت‌هایی تسلط پیدا‌کنیم و فنونی را بیاموزیم. فرض کنیم از مهارت‌ها و فنون هم آگاه شدیم، باید بدانیم که آگاهی کافی نیست، ما زمان لازم داریم و به تمرین‌هایی نیازمندیم تا بتوانیم آن‌ها را به اجرا بگذاریم. ما به جرأت، قدرت، اراده و اعتماد متقابل نیازمندیم، به‌ویژه وقتی احساس می‌کنیم آسیب دیده‌ایم، عصبانی هستیم و قربانی شده‌ایم، اگر این مهارت‌ها و فنون را به‌کار ببریم، رفته‌رفته آن‌ها به عادت ‌تبدیل می‌شوند ‌و هر وقت ضرورتی پیش‌آید، بدون آگاهی حاضر می‌شوند‌.
در زیر به برخی از مکانیزم‌های اصلاحی در این زمینه اشاره شده است:

آرام بگیرید:
تقاضای زنگ تفریح یا به‌اصطلاح، فاصله‌ای بکنید. پیشنهاد ‌کنید بحث و مجادله تا مدت معینی به تأخیر بیفتد. توضیح ‌دهید که قصد پشت گوش انداختن بحث را ندارید‌ و فقط می‌خواهید فاصله‌ای داشته باشید تا آرام بگیرید. در این‌صورت، بهتر می‌توانید حرف طرف مقابل خود را بشنوید و نقطه‌نظرهای او را بهتر درک کنید.
یادگیریِ آرام‌شدن به‌ویژه برای مسائل خاصی، کارساز است. نیاز به حالت دفاعی یا قهر کردن را کاهش می‌دهد و ضدعصبانیت می‌باشد.
در طول این فاصله، ‌هر کاری که شما را آرام می‌سازد، انجام دهید. برخی با ترک مکان، آرام می‌گیرند‌، گروهی سوار ماشین می‌شوند و دوری می‌زنند، برخی دوش می‌گیرند، به موسیقی گوش می‌دهند، به دوستی تلفن می‌زنند‌ و... وقتی احساس کردید آرام‌گرفته‌اید و تنش ندارید، بازگردید و به گفت‌وگوی خود ادامه دهید.

‌غیردفاعی حرف بزنید:
غیردفاعی شنیدن و حرف‌زدن، کمک می‌کند با برخی از عادت‌های ویران‌کننده مقابله کنیم. با این شیوه، ‌طرف مقابل را وادار می‌کنید کمتر حالت دفاعی به خود بگیرد. می‌توان به‌ روش‌های‌ زیر ‌نیز عمل کرد:

الف- قدردانی و تحسین کنید:
هر شخصی به قدردانی و تحسین واقعی و اصیل و تعریف صمیمی، و‌اکنش مثبت نشان می‌دهد. قبل از شروع هر بحثی، نقاط مثبت طرف خود را به زبان آورید و قسمت پر لیوان آب را ببینید.
ب- خشم طرف مقابل را بپذیرید:
خشم به‌طور معمول، نوعی تأکید است. معنای آن، این است که به خواسته‌ی من توجه کن. به آن‌چه می‌گویم، گوش بده و به آن‌چه که نیاز دارم، توجه کن.
ج- حالت‌های زبان بدن را بخوانید:
شما می‌توانید با چشمان‌تان هم بشنوید. مراقب حالت‌های بدن و چهره‌ی طرف مقابل خود‌ باشید. هرگز با زبان بدن‌‌تان، کسی را دست‌نیندازید و مسخره نکنید.

نکته‌های زیر را رعایت کنید:
- احساس خود را نشان دهید.
- روراست باشید.
- تنها روی یک مورد معین، انگشت بگذارید.
- از عبارت‌های خود، انتقاد و اهانت را حذف کنید.
- از شخصیت طرف مقابل انتقاد نکنید.
- توهین نکنید، دست‌نیندازید و نیش و کنایه نزنید.
- شخصیت طرف مقابل را تحلیل نکنید.
- ذهن‌خوانی نکنید.

‌اعتباربخشی:
منظور‌ از اعتباربخشی، این است که خود‌ را به جای طرف مقابل بگذارید. ‌درک احساس او به شما کمک می‌کند تا مسأله را بهتر حل کنید. وقتی طرف مقابل احساس کند که ما برای فکر و خواسته‌اش اعتباری قائل هستیم، به ما اعتماد بیشتری خواهد داشت و کمتر حالت دفاعی یا قهر به خود خواهد گرفت.

در این زمینه، نکته‌های زیر را بیشتر رعایت کنیم:
- مسؤولیت خود را بپذیرید. اگر اشتباهی کرد‌ه‌اید، آن‌را قبول کنید.
- عذرخواهی کنید. تنها می‌توان گفت: «من به احساس یا خواسته‌ی تو توجهی نکردم، کارم اشتباه بود، از تو عذر می‌خواهم.» از عذرخواهی شرمی نداشته باشید. هرکسی گاه‌به‌گاه خطایی دارد. عذرخواهی، کسی را کوچک نمی‌کند‌ بلکه به بزرگی او می‌افزاید و می‌توان آن‌را نوعی بزرگ‌منشی به‌حساب آورد.

چرا برخی مردم بی وقفه در زندگی "شانس" می آورند درحالی که سایرین همیشه "بدشانس" هستند؟

مطالعه برای بررسی چیزی که مردم آن را "شانس" می خوانند، ده سال قبل شروع شد.

می خواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضی ها را می زند، اما سایرین از آن محروم می مانند. به عبارت دیگر چرا بعضی از مردم "خوش شانس" و عده دیگر "بدشانس" هستند؟

آگهی هایی در روزنامه های سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس می کنند خوش شانس یا بدشانس هستند خواستم با من تماس بگیرند.

صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سال های گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگی شان را زیر نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمایش های من شرکت کنند.

نتایج نشان داد که هرچند این افراد به کلی از این موضوع غافلند، کلید خوش شانسی یا بدشانسی آنها در افکار و کردارشان نهفته است.

برای مثال، فرصت های ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگیرید. افراد خوش شانس مرتبا با چنین فرصت هایی برخورد می کنند، درحالی که افراد بدشانس نه.



با ترتیب دادن یک آزمایش ساده سعی کردم بفهم آیا این مساله ناشی از توانایی آنها در شناسایی چنین فرصت هایی است یا نه.

به هر دو گروه افراد "خوش شانس" و "بدشانس" روزنامه ای دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگویند چند عکس در آن هست.

به طور مخفیانه یک آگهی بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم که می گفت: "اگر به سرپرست این مطالعه بگویید که این آگهی را دیده اید 250 پوند پاداش خواهید گرفت."

این آگهی نیمی از صفحه را پر کرده بود و به حروف بسیار درشت چاپ شده بود.

با این که این آگهی کاملا خیره کننده بود، افرادی که احساس بدشانسی می کردند عمدتا آن را ندیدند، درحالی که اغلب افراد خوش شانس متوجه آن شدند.

مطالعه من نشان داد که افراد بدشانس عموما عصبی تر از افراد خوش شانس هستند و این فشار عصبی توانایی آنها در توجه به فرصت های غیرمنتظره را مختل می کند.

در نتیجه، آنها فرصت های غیرمنتظره را به خاطر تمرکز بیش از حد بر سایر امور از دست می دهند.

برای مثال وقتی به مهمانی می روند چنان غرق یافتن جفت بی نقصی هستند که فرصت های عالی برای یافتن دوستان خوب را از دست می دهند.

آنها به قصد یافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق می زنند و از دیدن سایر فرصت های شغلی بازمی مانند.

افراد خوش شانس آدم های راحت تر و بازتری هستند، در نتیجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جستجوی آنها هستند می بینند.

تحقیقات من در مجموع نشان داد که آدم های خوش اقبال براساس چهار اصل، برای خود فرصت ایجاد می کنند...

اولا آنها در ایجاد و یافتن فرصت های مناسب مهارت دارند،

ثانیا به قوه شهود گوش می سپارند و براساس آن تصمیم های مثبت می گیرند.

ثالثا به خاطر توقعات مثبت، هر اتفاقی نیکی برای آنها رضایت بخش است،

و رابعا نگرش انعطاف پذیر آنها، بدبیاری را به خوش اقبالی بدل می کند.

در مراحل نهایی مطالعه، از خود پرسیدم آیا می توان از این اصول برای خوش شانس کردن مردم استفاده کرد.

از گروهی از داوطلبان خواستم یک ماه وقت خود را صرف انجام تمرین هایی کنند که برای ایجاد روحیه و رفتار یک آدم خوش شانس در آنها طراحی شده بود.

این تمرین ها به آنها کمک کرد فرصت های مناسب را دریابند، به قوه شهود تکیه کنند، انتظار داشته باشند بخت به آنها رو کند و در مقابل بدبیاری انعطاف نشان دهند.

یک ماه بعد، داوطلبان بازگشته و تجارب خود را تشریح کردند. نتایج حیرت انگیز بود: 80 درصد آنها گفتند آدم های شادتری شده اند، از زندگی رضایت بیشتری دارند و شاید مهم تر از هر چیز خوش شانس تر هستند.

و بالاخره این که من "عامل شانس" را کشف کردم.


چهار نکته برای کسانی که می خواهند خوش اقبال شوند


به غریزه باطنی خود گوش کنید، چنین کاری اغلب نتیجه مثبت دارد.


با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبرو شوید و عادات روزمره را بشکنید.


هر روز چند دقیقه ای را صرف مرور حوادث مثبت زندگی کنید.


پیش از یک دیدار یا یک تماس تلفنی مهم، آن را برای خود مجسم کنید و خود را در آن موفق ببینید. بخت و اقبال اغلب همان چیزی است که انتظارش را دارید.

یک توصیه مهم در تحکیم روابط  زناشویی؛

 

 

 

 

 

هر فردی ابتدا باید در راه ساختن شخصیت انسانی خود گام بردارد تا بتواند در درجه اول انسان کاملی باشد و در درجه دوم با در نظر گرفتن تربیت و منش خود در روابط انسانی موفق باشد. لذا در این راستا باید به درک و شعوری رسید که بفهمیم انسانها با خصایص وعلا یق و دید گاهها و  توانایی های مختلف آفریده شده اند و با یکد یگر متفاوت هستند و در نتیجه با چنین نگرشی د یگر کسی توقع نخواهد داشت که دوست و یا همسر خود را شبیه سازی کند و در مقام مقایسه برآید.

لذا هرگز نگویید چون فلا ن کس فلا ن جور بود و یا بهمان  کار را انجام داد پس تو یا من هم باید همان رفتار را داشته باشیم یا اینکه همان کاررا انجام بدهیم یا ندهیم.

با چنین جملا تی مطمئن باشید اثرات منفی فراوانی را در طول روابط خود به صورت پنهان یا آشکارمشاهده خواهید نمود. بعضی افراد وقتی با        دیگران قیاس شوند برسرلجاجت می افتند و حتی ممکن است عمل درست را هم به خاطر لجبازی انجام ندهند و گاهی غرورشان جریحه دار شده و به شخصیتشان لطمه وارد می شود و اثرات منفی طولا نی مد ت در روح و روانشان ایجاد می شود که گرچه گاهی مشهود هم نمیباشد ولی تاثیرات منفی آن قاتل جبران نخواهد بود. از آنجا که مقایسه کردن کاریست نادرست و ناشی از عدم تعادل روانی مقایسه کننده ، از یاد نبرید که هرگز فرزندانتان را هم با د یگران و همسالا نشان مقایسه نکنید حتی اگر نزدیکترین کس به آنها مثل خواهر و برادرشان باشد ،چه رسد به اینکه نسبتی دورتر داشته باشد زیرا از لحاظ روانی اثرات سوء فرا وانی دارد. در صورتیکه تمایل دارید شاهد انجام عملی از سوی مخاطبتان باشید، بهتر است در چنین مواقع هرگز از کسی نام نبرید و مثلا بگویید :

چون ا ین عمل با توجه به مطالعات یا مثلا تجربیاتی که دارم به نظرمن صحیحتر است یا چون با سلیقه من همسویی بیشتر دارد و یا آن را بیشتر و بهترمی پسند م مایلم اینگونه انجام شود. بنابراین نظرات و اهدافتان را با جملا تی عنوان کنید که حاکی از تمایلا ت خود تان باشد نه د یگران، بخصوص کسانیکه بزبان آوردن اسمشان میتواند باعث رنجش خاطر، کدورت ویا حساسیت خاصی شده حتی حس حسادت ، بغض، کینه، ولجاجت شخص را برانگیزد. ضمن آنکه حتما اطمینان حاصل کنید که آنچه میخواهید بیان کنید اصولی، صحیح ومبتنی بر اصول روانشناسی مطابق با شخصیت طرف مخاب شماست. در آنصورت مطمئن باشید این گونه جملا ت اثرات مثبت بیشتری دارند و شما را هم به اهدافتان نزدیک تر می سازند.

روابط انسانی پیچید گی های خاص خود را دارد و هر یک از اعمال، رفتار و گفتار، حتی حالات تک تک اعضای چهره و نگاههای ما می توانند بطور مستقیم یا غیر مستقیم بر روی دیگران تاثیر گذار باشند. وزند گی ما متشکل از همین لحظات وجزئیاتی است که ممکن است خیلی وقتها حتی به نظر هم نیایند ولی درچگونگی اوضاع و بهبودی شرایط در بهتر شدن یا نشدن  روابط ما تاثیری بسزا دارند.  حالا دیگر به این بستگی دارد که شما چقدر به شخص مقابل و نوع روابط روابط با او اهمیت می دهید. اگر فردی هستید بی تفاوت و بی توجه به نوع روابطتان با اطرافیان که د یگر جای بحثی نیست واگر خدای نخواسته در زمره این قبیل افراد باشید که به د نبال هدف خاصی نیستند و بلکه هر چه پیش آید، خوش آید، و جزء افراد الکی خوشید و همین برایتان کافی است که عمرتان میگذرد و حالی خوش باش و بعد از آن هیچ.که واقعا مطمئن باشید دیگران هم با شما هیچ؛

 ولی اگر فردی مسؤلیت پذیرو حساس هستید که حتما هستید، و به نوع و چگونگی روابطتان با دیگران اهمیت می دهید پس سعی کنید همیشه تمرین نمایید در برخوردهای خود با دیگران بخصوص  همسرتان قبل از آن که حرفی را به زبان بیاورید در مورد آن کمی فکر کنید بعد آن را به زبان آورده بیان نمایید. مطمئن باشید در این صورت در راه تحکیم روابط خود گامهای محکم و موثری را برداشته هر لحظه زندگی زیباتری دارید چتر خوشبختی سایبان همیشگی زندگیتان و حاکم بر روابط شماست وشادیها یکی پس از دیگری چشم انتظار دیدار با شمایند، آشیان همای  سعادت  بربام آشیانه شما و مرغ سعادت دانه چین دام شماست.مطمئنا شادی همیشه یار شماست و هرگز از این عمل و اقدامتان پشیمان نخواهید شد.

 

 

و اما توصیه ای دوستانه و صمیمانه و البته مهم و روانشناسانه که با توجه به اوضاع و شرایط عمومی جامعه می توان به زوج های جوان سفارش کرد این است که : بعد از ازدواج سعی کنید سریعا" اقدام به بچه دار شد ن ننمایند.

براین رای و نظرباشید که دربدو زند گی زناشویی قبل از هر کاری در وهله اول خود تان و همسرتان را کاملا" بشناسید و وقتی به آن مرحله رسید ید که یکدیگر را کا ملا" درک میکنید و با هم تفاهم نسبتا کامل دارید وهر زمان احساس کردید واقعا" خوشبخت هستید. آن وقت اقدام به تقسیم این خوشبختی نمایید.

 قطعا منظورازخوشبختی، آن نوع روابط اولیه ناشی از احترام متقابل مبتنی بر رودربایستی و باورهای فرهنگی ، میراث اجدادی که درماههای اول و بعضا سالهای اول اکثرازدواجها ست نمی باشد. زیرا د رابتدا غالبا  احساس سعاد تمندی را درنظردارند ولی سعادت وخوشبختی را نمی شناسند. حسی عمیق و زیبا که اغلب در کتابه در رمانها خوانده اند واین نوع خوشبختی ها را فقط در کتابها میتوان پیاده کرد.  ولی با کمال تاسف پس از گذشت چند صباحی که شناختها بیشتر میشود ، روابط مبتنی بر شرم حضور وپرده های ماخوذ به حیا بودن قدری کنار میرود متاسفانه تازه مشکلا ت شروع می شود. و هر آنچه که بخاطرویژگی خاص عشقهای  جوانی در پس عاطفه های نابالغ پنهان مانده بود آشکارا سر بلند میکند.

 در همین دورانی که شرحش هرچند مختصر ولی عمیق و جانانه گذشت. راههای دیگری نیز پیش رو هست که اهمیت آنها از اینروست که با مد نظرقراردادنشان میتوانید تلخترین لحظات را به شیرینی زندگی مبدل کنید. مهم رسید ن به یک تفاهم ودرک متقابل ازیکد یگر و بلوغ فکری است. توجه به این مسئله از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است که بفهمیم وقتی دو نفر با هم توافق میکنند شریک زندگی همدیگر شوند به این معناست که دو نفر با دو نظریه مختلف، دو محیط ، دو خانواده و حتی دو فرهنگ متفاوت به توافقی رسیده اند و هر دو حامل اندیشه و تجربیاتی هستند که به همان نسبت که ممکن است درمورد یک موضوع مشترک یکی از آنها درست بگوید، احتمال درست گفتن طرف مقابل را هم در نظر بگیرد. اگر به این مرحله رسیدید به شما هزاران بارتبریک میگویم، تبریکی از صمیم قلب.

 شما با پذیرفتن این روش دل همهء اطرافیانتان را شاد میکنید. بعد از آن میتوانید مطمئن باشید که از معیار سلامتی روان در حد بسیار بالایی برخوردارید، حالا دیگر طرف مقابل شما هرشخصی باشد با اطمینان از تفاهم کامل با او سخن برانید. با اعتماد به نفس کامل و بی نظیر، با قدرت وشهامت اسب مراد زند گیتان چهار نعل به سمت شهر عشق، کوی محبت و دیار خوشبختی و سعادت در حرکت است. فقط چهار چشمی باید مراقب باشید، لحظه ای غفلت ممکن است شما را از روی این اسب تیز پا به زمین بکوبد و استخوانهای جوانتان را خورد کند. وقتی با گذشت باشید به معنای آنست که مواظب زندگیتان هستید. آنوقت است که خوشبختی  دیوانه وار سرش را به درو دیوار میکوبد تا خودش را حتی به زور شلاق به شما برساند. آنوقت است که قادرید خوشبختی را تعریف کنید ومیتوانید تشخیص دهید کاملا خوشبختید.  ودراینجاست که قدرت وتوانایی این راهم دارید که فرد د یگری را به د نیا بیاورید ومطمئن باشید او را هم میتوانید سعاد تمند نمایید.

تا زمانیکه هر کسی خصوصا جوانان ما خودشان نیازمند تربیت باشند چگونه می توانند مدعی شوند که مربی خوبی باشند؟ ومتاسفانه بعضی مواقع شاهد پدرها ومادرهایی هستیم که هنوز خود شان نیازمند نصیحت و تربیتند وحتی از پس حل مشکلا ت خودشان بر نمی آیند واز طرفی والدین فرزندانی هستند که نمیدانم چگونه ولی ناچار از تربیت آنها هم هستند.

از طرفی بارها اینجا و آنجاشنیده شده وقتی زوجی با هم دچارمشکل میشوند بزرگترها با بیان این نکته که بگذارید بچه دار شوید مشکلا ت خود به خود حل می شوند ومثلا با اصطلاحاتی نظیر اینکه پا قدم بچه خوب است وازاین جور حرفها... که بیشتربه نظر میرسد اگرچه ممکن است به اینوسیله مدت مدیدی این زندگی ادامه پیدا کند ولی سرنوشت چنین فرزندی در زندگی بدون عشق معلوم نیست سر از کجا در آورد. البته اگرنخواهیم با بد بینی به این مقوله نگاه کنیم که در آنصورت بقول بعضی افراد خیانتی فاحش به جان کسی کرده ایم که معلوم نیست در طول زندگیش باید تاوان چه چیزی را بدهد. چه بسا بچه ای به دنیا بیاید و مشکلا ت که حل نشد هیچ، بلکه مشکلات بیشتری نیز بوجودآید. اینهمه قرزندان طلا ق و بچه هایی که گرفتار آسیب های اجتماعی هستند نتیجه همین نوع دید گاه های به اصطلاح بزرگ مابانه اماغلط می باشد.

و اما توصیه ای مهم به جوانان برومند و سبز کشورمان؛ قبل از هر چیزخود و کاندیدای همسریتان را بشناسید وبه این میزان درک و آگاهی وشعور برسید که بدانید بالغ شده اید. بزرگی میگوید گمان نکنید پس از ازدواج بالغ و کامل میشوید. اول باید کامل و بالغ شوید بعد از آن ازدواج کنید. وآنگاه است که می توانید مربی و راهنمای خوبی نیزباشید، آن وقت با مطالعه و بررسی تمام جوانب پزشکی، جسمی، روحی واخلا قی و روانشناسی و محیطی واقتصادی وغیره اقدام به زایش و زادوولد کنید تا مطمئن باشید شادیهایتان را با او نمی شناسیدش ولی پاره تنتان و جان شماست بخوبی تقسیم کرده اید. وخدای نخواسته با چشمان بسته چنین  مسئولیت مهمی را نپذ یرفته اید. و بدانید برای صاحب فرزند شدن نیازی نیست فقط در غم اندیشه و خوراک و پوشاک امکانت اولیه و... باشید، بلکه هزاران فکر و اندیشه دیگر متوجه مسؤلیت مهم شماست  که می توانید با مطالعه، مشاوره با اهل نظرو تحقیق با آنها آشنا شوند.

مطمئن باشید همسران خوشبخت بطور یقین می توانند پدران و مادران و مربیان خوبی هم باشند. بنا بر آنچه از نظر گرامیتان گذشت ، اولین گام تشکیل زندگی سراسرعشق است. چرا که هر وقت مبنای آغازین قدمها بر عشق، محبت، تفاهم و دوستی بین دو نفرقلمداد گردد آنوقت است که هیچگاه طعم شیرین خوشبختی وسعادت را از دست نخواهند داد. و سایه خوشبختی همیشه برسرآنهاست .

 

 

فراموش نکنیم جمله بزرگی را که میگوید؛ بزرگترین گناه آنست که شادی و خوشبختی را نشناسیم و گناه بزرگتر آنکه آنرا به دیگران هدیه ندهیم ویا با آنان تقسیم نکنیم. و البته تا زمانی که خود تان خوشبخت نباشید هرگزو هرگز نمی توانید د یگری را خوشبخت نمایید

 

احساس مسئولیت در حفظ کیان خانواده:

         زن و شوهر پس از ازدواج، هر یک در جایگاه خود احساس می­کنند که باید این خانواده نوپا را حفظ کنند و از آسیب­های احتمالی و درن هایت اضمحلال آن جلوگیری کنند.نادرند افرادی که در این زمینه احساس مسئولیت نداشته باشند. این احساس، با افزایش احتمال انحلال خانواده، بیشتر و بیشتر می­شود. جوانانی که امروزه در شهرهای بزرگ ازدواج می­کنند، با مشاهده موارد زیادی از طلاق و عدم موفقیت در اداره زندگی زناشویی توسط جوانان دیگر، این نگرانی را در خود احساس می­کنند که مبادا آنان نیز نتوانند از عهده حفاظت از خانواده خویش بر ایند ن و این احساس مسئولیت و نگرانی، جوانان را به فکر چاره اندیشی می­اندازد. این چاره اندیشی پیش از همه متوجه نقش فعال خودشان در کنترل زندگی می­شود. بخشی از این کنترل، تسلط یافتن بر برخی از رفتارهای همسر است. هریک از آن دو ضمن این که تلاش می­کند رفتارهایی از همسر را تحت تسلط خود بگیرد. در عین حال احساس می­کنند که می­باید امتیازهایی هم به طرف مقابل بدهد و از این طریق به خواستهای خود برسد. یعنی سلطه­هایی از همسر را می­پذیرند تا خود بتوانند در مواردی نیز سلطه گری کندو از این طریق زندگی خود را حفظ کند  مردان  از زنان در زندگی می­خواهند همسرشان رفت و آمد کنترل شده و حساب شده­ای با خانواده و دوستانش داشته باشد و نیز حساب شده و احترام آمیز با فامیل و دوستان همسرش رفتار کند. این ها همه ناشی از نگرانی درباره تأثیر گذاری منفی دیگران بر روی زندگی زناشویی آنان است. در ضمن می­خواهند به لحاظ اقتصادی و مالی نیز کنترل­هایی را اعمال کنند. از این رو در مواردی زن در مورد نحوه خرج کردن مرد، او را مورد سئوال قرار می­دهد و گاه مرد در مورد مخارج زن او را تحت کنترل درمی­آورد و پول کمی در اختیار وی قرار می­دهد.

در زمینه بروز انحرافات رفتاری نیز زن و شوهر هر یک به نحوی ممکن است احساس نگرانی کنند. این احساس نگرانی، برخلاف احساس نگرانی در مورد مداخله دیگران و یا کنترل­های مالی و اقتصادی، اغلب به شکل پنهان و اعلام نشده انجام می­گیرد. زنی که با نگرانی در مورد احتمال اعتیاد شوهر و یا نگرانی در مورد وجود زن­های دیگر در زندگی او، رفتارها و اشیای شوهرش را به شکل مخفیانه مورد بازرسی قرار می­دهد، در اصل درصدد کنترل زندگی خویش است. او می­خواهد خانواده خود را حفاظت کند. در مقابل مردی که مکالمات و رفت و آمدهای زنش را، به دلیل نگرانی از مداخلات و نفوذهای دیگران، از جمله نگرانی از وجود مرد دیگری در زندگی زنش، کنترل می­کند، اغلب درصدد حفظ خانواده خود است. این کنترل­های بدبینانه و ناشی از سوء ظن، اغلب به شکل پ       نهان انجام می­گیرد.

علی ای حال این فرآیند منجر به سلطه­گری­ها و سلطه پذیری­های گوناگون می­شود. مرد وقتی می­خواهد زنش را برای رفت و آمدهایش تحت کنترل و تسلط خویش درآورد، در جای خود ناگزیر می­شود به همسرش در مورد رفت و آمدهای خودش نیز امتیازی بدهد. برای مقال به او می­گوید: « هفته­ای یک بار به خانواده تو سر می­زنیم و هفته­ای یک بار به خانواده من » « یا این که وقتی مشکلاتی از طرف خانواده­های زن و مرد برای عروس و یا داماد به وجود آمده است و در نتیجه یکی از آن دو یا هر دو مایل به ملاقات خانواده همسرشان نیستند، با هم قرار می­گذارند که مثلاً هفته­ای یک روز مرد به خانه پدر و مادرش برود و در همان زمان نیز زن به خانواده خودش سر بزند.

چنین قرارهایی که به سایر موارد نیز گسترش می­یابد، خود نوعی سلطه گری و سلطه پذیری است.

اندیشه کنترل و تسلط بر رفتار همسر گاه چنان شدت پیدا می­کند که تبدیل به یک توهم، یعنی تصور غلط در مورد توانمندی خود برای تغییر همسر، می­شود. این توهم را می­توان « توهم سلطه بر همسر » نامید چنین توهمی حتی در بین برخی از دخترانی که هنوز ازدواج نکرده­اند نیز رواج دارد. بسیاری از آنان، به اشتباه فکر می­کنند که نه تنها می­توانند رفتار همسرشان را به نحو دلخواه تغییر دهند، بلکه قادرند شخصیت او را نیز دگرگون کرده و در جهت مطلوب خود هدایت کنند. این اندیشه یک تصور غلو آمیز از توانمندی خود برای تسلط بر همسر است . روزی خانمی حدوداً ۲۰ ساله برای مشاوره نزد من آمد. او هشت، نه ماهه باردار بود و به سختی جا به جا می­شد. هنوز در صندلی خود به راحتی جای نگرفته بود که گفت: من شوهری دارم بی سواد، بی کار، فحاش، پرخاشگر، معتاد و … .

از او پرسیدم: چرا با چنین فردی ازدواج کرده­اید؟

hearts-desi-glitters-39گفت: من و دوستم در سال آخر دبیرستان درس می­خواندیم که روزی متوجه شدیم دو پسر، که یکی همین همسر فعلی من استف دنبال ما راه افتاده­اند. ما تا مدت­ها این کار را یک شوخی به حساب می­آوردیم و در جواب آنان اغلب با مسخره بازی جواب می­دایدم. مدتی به این منوال گذشت تا این که آن دو به ما پیشنهاد ازدواج دادند. ما این مطلب را هم به مسخره برگزار می­کردیم. تا این که روزی این پسر به من گفت با من ازدواج کن، اگر ازدواج نکنی من می­میرم. من هم برای این که او نمیرد تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم.

پرسیدم: مگر نمی­دانستید چنین ازدواج­هایی نمی­تواند سرانجام خوبی داشته باشد؟ مگر کسی از خانواده­تان شما را راهنمایی ن نمی کردند جواب داد: بله، پدرم به شدت مخالف بود و حتی چند بار مرا برای انصراف از این ازدواج کتک زد. علاوه بر این من خود زیاد مطالعه می­کردم. سرنوشت بسیاری از افرادی را که به همین ترتیب شکست خورده بودند، خوانده بودم. ولی یک نکته در ذهنم بود و آن این که با خود می­گفتم آنان که شکست خورده­اند نمی­دانسته­اند چگونه رفتار کنند، ولی من می­دانم. من می­دانم که از ابتدا به گونه­ای رفتار کنم که شوهرم را کاملاً تحت تسلط خویش درآورم و او را آدم کنم و به این ترتیب بود که بر تصمیم خود پافشاری کردم. پدرم وقتی دید کاری نمی­تواند بکند، به من گفت با این شرط با ازدواجت موافقت می­کنم که وقتی رفتی دیگر به این خانه بازنگردی. من هم با اطمینانی که در مورد کارم و تسلطم داشتم در جواب او گفتم که با لباس سفید به خانه شوهرم می­روم و با لباس سفید نیز از خانه او بیرون می­ایم ولی حال که تنها یک سال از ازدواج ما می­گذرد، جدایی ما قطعی شده و دادگاه حکم ما را صادر کرده است. آن دوستم هم با پسر دوم ازدواج کرد. آنان هم از هم جدا شده­اند. البته با این تفاوت که آن دو دیگر بچه ندارند. من هم به این منظور برای مشاوره آمده­ام که بدانم با فرزندی که در شکم دارم چگونه رفتار کنم. آیا او را بعد از تولد، قبل از آن که ببینم، به خانواده شوهرم تحویل دهم، یا این که نزد خود نگه دارم؟

۲- آموزش­های غیر ر رسمی وجود برخی از آموزش­های غیر رسمی در جامعه منجر به بروز رفتارهایی از طرف زن و شوهر می­شود که حاصل آن اعمال برخی از سلطه­گری­ها و پذیرش برخی از سلطه­هاست. این آموزش­ها، اغلب غیر مدون، نامنظم، خارج از کنترل و بدون برنامه ریزی انجام می­گیرد. از این رو باید آنها را از نوع آموزش­های غیر رسمی یا برنامه آموزشی پنهان، به شمار آورد. در واقع این گونه آموزش­ها، در مراودات اجتماعی و جمع­های دوستانه، گاه به شوخی و گاه جدی، مطرح شده و ذهن حاضران را به اشکال مختلف تحت تأثیر خود قرار می­دهد.

به عبارت دیگر می­توانیم بگوییم که ما بر اساس احساس مسئولیتی که برای حفظ کی ن خانواده داریم، روش­هایی را خود کشف کرده و آنها را شخصاً به کار می­بریم، لکن در آموزش­های غیر رسمی تحت تأثیر دیگران قرار گرفته و شیوه­هایی را که آنان به ما آموزش می­دهند را در زندگی شخصی خود مداخله می­دهیم. در اصل آموزش­های غیر رسمی، نقش حضور دیگران در زندگی شخصی ماست، در حالی که احساس مسئولیت ما برای حفظ کیان خانواده، نقش و اعمال مدیریت ما در زندگی خود است.

برخی از این آموزش­ها، اندکی جنبه عدم یافته و در قالب ضرب المثل­ها یا شوخی­ها، تجلی پیدا کردهاست. ضرب المثل « گربه را باید دم حجله کشت » ، یکی از این موارد است. در این ضرب المثل، اعمال سلطه از همان ابتدای کار، مورد تأکید قرار گرفته است. همچنین، مردانی که تحت سلطه زنان خویش قرار گرفته­اند. « زن ذلیل » نامیده شده­اند. این اصطلاح در بطن خود، سلطه زن بر مرد را نفی می­کند و آن را نوعی ذلت به شمار می­آورد.

از این نوع ضرب المثل­ها در فرهنگ­های گوناگون وجود دارد که همگی به نوعی اعمال کنترل در زندگی زناشویی اشاره دارند. برای مثال هندی­ها می­گویند: زن و کیف پولت را محکم ببند و همراهت بردار، رو­س­ها می­گویند: « آزادی، حتی زن خوب را هم فاسد می­کند. » از این دست ضرب المثل­ها در بسیاری از کشورهای جهان دیده می­شود. جوهره این گونه افکار وجود عنصر کنترل و تسلط بر زندگی زناشویی است.

این موارد هر چند که ظاهری به نفع مردان دارند لکن اغلب به شکل عکس نیز مورد استفاده قرار می­گیرند. بسیارند که گربه را دم حجله می­کشند. بسیارند زنانی که به راستی چنان بر امور زندگی تسلط یافته­اند که مردان بدون اجازه آنان تصمیمی نمی­گیرند. چه بسا زنانی که از شوهر خویش مانند کیف پولشان و بلکه بیشتر و دقیق­تر مراقبت می­کنند.

برای نمونه، زمانی که امرا و افسران ارشد ارتش در خانه گماشته داشتند، یکی از اخباری که گماشته­ها از خانه این دسته از افسران به بیرون منتقل می­کردند، میزان ترس فرماندهان از زنانشان بود. این نکته که افسران مستبد و زورگو در سربازخانه­ها، افرادی زبون در مقابل زنانشان بودند، پیوسته نقل مجالس سربازان و درجه داران و افسران بود.

علاوه بر ضرب المثل­ها و شوخی­ها، افکاری در بین زنان و مردان به شکل جسته و  گریخته رواج دارد که به نوعی به آنان الگوی رفتار با همسرشان را نشان می­دهد. برخی از زنان معتقدند که باید شوهر را تربیت کرد و او را در جهت خواست­های خود تغییر داد. برای مثال همسر من در یک مصاحبه تلویزیونی، وقتی در پاسخ مصاحبه گرد که پرسیده بود که آیا تاکنون سعی کرده­ای شخصیت شوهرتان را عوض کنید، پاسخ منفی داده بود، مورد اعتراض برخی از دوستانش قرار گرفت که چرا چنین پاسخی داده است. این اعتراض وجود این نکته را نشان می­دهد که باید زن بر شوهرش چنان تسلط داشته باشد که بتواند رفتار و حتی شخصیت او را تغییر دهد.

hearts-desi-glitters-48مردی حدوداً ۲۷ ساله با شکایت از رفتن زنش به خانه پدری، برای مشاوره مراجعه کرد، او گفت: « زنم، دو ماه است که قهر کرده و به خانه پدرش رفته و تلاش من در این مدت برای بازگشت او بی نتیجه مانده است. در این مدت بارها به در خانه آنان رفته­ام ولی مرا نپذیرفته­اند. وقتی در را باز می­کنند و می­بینند من پشت در هستم، در را می­بندند. چند بار ساعت­ها در سر کوچه آنان کشیک کشیده­ام تا همسرم را ببینم و با او چه کلامی صحبت کنم، ولی او به هیچ وجه حاضر به صحبت با من  نیست رسیدم: چه شده که چنین وضعیتی به وجود آمده است؟

hearts-desi-glitters-17پاسخ داد: « من با مشاهده رفتار پدرم چنین آموخته بودم که باید مرد حرف اول و آخر را در زندگی بزند. بر این اساس از ابتدای ازدواجمف سعی کردم تمامی مسایل زندگی را به طور کامل تحت تسلط خود درآورم. در این میان سعی کردم رفتارها و آمد و شدهای زنم را نیز دقیقاً آن طور که می­خواهم سامان بدهم. ابتدا از او خواستم که ارتباطش را با تمامی دوستانش، به استثنای یکی ازدوستان صمیمی­اش، قطع کن. او هم پذیرفت. بعد از متی به زنم امر کردم رابطه­اش را با آن دوست هم قطع کند. پس از کمی مقاومت، آن را نیز پذیرفت. وقتی این موفقیت­ها را در تسل بر زنم دیدم، خواستم آن را کامل و کامل­تر کنم. از او خواستم تنها ماهی یک بار به دیدن پدر و مادرش برود. اعتراض او را نپذیرفتم و برخواست خود پافشاری کردم. او هم به این خواست عمل کرد. تا این که روزی همسرم به من گفت که پدر و مادرش عازم سفر حج هستند، به او اجازه دهم برای دیدن والدینش و خداحافظی، به منزلشان برود. این بار نیز اندیشه سلطه مردانه بر زندگی به من دستور داد که به او اجازه ندهم. هر چه اصرار کرد، نپذیرفتم. به سر کار رفتم و وقتی برگشتم دیدم همسرم خانه را ترک کرده و تا امروز برنگشته است. امروز می­بینم که استفاده از الگوی سلطه پدرم در خانواده چه آسیبی به من زده است. این الگو شاید برای پدرم کارساز بوده است ولی برای من نه. شاید هم من تنها شاهد بخش­های آشکار رفتار پدرم بوده­ام و از آنها الگو گرفته­ام و بخش­های پنهان رفتار او را ندیده­ام.

به هر حال این مرد پس از چند با مراجعه، توانست زندگی­شا را بازیابد. چند سال بعد او را دیدم که با مسرت و خوشحالی از استمرار زندگیش سخن می­گفت.نوع دیگری از سلطه گری ه ناشی از نگرانی در مورد ایفای درست نقش زنی یا شوهری در زندگی است. بسیاری از مردان و زنان، پس از ازدواج نگران این هستند که مبادا به گونه­ای رفتار کنند که دیگران در مورد صلاحیت مردی یا زنی آنان ابزار تردید کنند. جملاتی مانند این که اطرافیان و فامیل به زنی بگویند « اگر تو زینت داشتی نمی­گذاشتی شوهرت با تو و خانواده­ات این طور رفتار کند. » یا به مردی بگویند: « اگر تو مرد بودی می­توانستی زنت را آدم کنی. » همگی نشانگر داوری دیگرا در مورد زندگی و ایفای نقش مناسب زنانه و مردانه­ای است که فرد را ناگزیر از اعمال کنترل ها و تسلط­هایی می­کند که گاه زندگی زناشویی او را تهدید می­کند.

hearts-desi-glitters-13نمونه­ای از این نگرانی­ها در مورد مردی بود که برای جلوگیری از داوری­های منفی مادرش و پدرش، تذکرات مکرری به همسرش می­داد تا جایی که او را خسته کرده بود. زن نحوه رفتار شوهرش را در این زمینه چنین توصیف می­کرد: « ما در زندگی با یکدیگر هیچ مشکلی نداریم ولی وقتی پای خانواده شوهرم به میان می­آید مشکلات ما اغاز می­شود. مادر شوهر و خواهر شوهرم بسیار بهانه گیر و ایراد گیرند. با طعنه­ها و کنایه­های مختلف مرا آزار می­دهند. گذشته از این ها رفتار شوهرم است که با آمدن آنها به خانه ما به کلی دگرگون می­شود. یک هفته قبل از این که آنان به خانه بیایند در خانه اعلام حکومت نظامی می­شود. شوهرم در مورد همه چیز تذکر می­دهد. در مورد جزیی­ترین رفتارهای ما، به ما گوشزد می­کند که مبادا چنین کنید یا آنکه مراقب باشید حتماً چنان کنید. بعد از این که آنان وارد خانه می­شوند به این تذکرات، اشاره­های چشم و ابرویی نیز اضافه می­شود. دائماً با حرکات چشم و ابرو به ما گوشزد می­کند که مثلاً کاسه ماست را در سفره فلان جا بگذاریم یا این که نان را فلان طور سر سفره بیاوریم. خورشت را آن طور در ظرف بریزیم و یا برنج را این طور بکشیم. خلاصه آن که آن قدر به ما تذکر می­دهد که ما خسته می­شویم. من شخصاً احساس می­کنم که وقتی خانواده همسرم به خانه ما می­آیند، من دیگر از صلاحیت­ها ساقط می­شوم، گویی در مورد تمامی اعمالم دچار تردید می­شوم. در این موقعیت ها نه تنها از خودم بدم می­آید، بلکه بیشتر از همه از خانواده شوهرم متنفر می­شوم. در حال حاضر روی دیدن هیچ کدامشان را ندارم. »

چنین نگرانیی که به حق درست نیز می­باشد، ناشی از زیر سئوال رفتن صلاحیت مردی یک فرد در مقابل خانواده­اش است. هر چند که باید گفت سرچشمه اصلی مشکل، رفتار خود مرد است. او با تذکرات مکرر اعتماد به نفس و خود پنداره مثبت زنش را تا حد زیادی از بی نبرده است . در نتیجه به جای این که از ابتدا کار پذیرایی از خانواده­اش را به زنش واگذار کند، خود با مداخله­های مکرر از یک سو باعث پایین آمدن اعتماد به نفس همسرش شده و از سوی دیگر موجب بروز احساسات منفی در او نسبت به خانواده­اش شده است. این احساس منفی در نحوه رفتارهای همسر این مرد در مورد زنش در مقابل خانواده شوهرش به خوبی منعکس است.این گونه رفتارها، حاصل آموزش­های غیر رسمی است که در جامعه جریان دارد. این آموزش­ها به سلطه اجتناب ناپذیر در زندگی خانوادگی، جهت می­دهد می­کند و گاه آنها را در سمت و سوی تخریبی هدایت می­کند. برای اجتناب از این آسیب­ها، می­باید روش­ها و جایگاه سلطه گری و سلطه پذیریف در زندگی خانوادگی، در آموزش­های رسمی دیده شود. باید زنان و شوهران جوان و حتی دختران و پسران، در مورد حدود روابط رفتاری با یکدیگر در قبل و بعد از ازدواج، آموزش ببینند.

۳- توانایی­ها و مهارت­های شخصی: یکی دیگر از عواملی که موجب می­شود فرآیند سلطه گری و سلطه پذیری در فضای خانواده ایجاد شود، تفاوتی است که بین آحاد مردم، از جمله زن و شوهر وجود دارد.

در مورد تفاوت­های بین دو جنس تاکنون تحقیقات بسیار به انجام رسیده است. اگر بخواهیم تفاوت زن و مرد را از زویای مختلف مورد بحث قرار دهیم. لازم است نگاهی اجمالی به این تحقیقات داشته باشیم.و لکن در این جا هدف ما بررسی تفاوت­های زن و مرد از تمامی زوایا نیست، بلکه می­خواهیم به این نکته اجمالاً اشاره داشته باشیم که تفاوت­هایی که بین زن و مرد وجود دارد در نحوه سلطه گری و سلطه پذیری آنان در زندگی مؤثر است. برای مثال در تحقیقی که روی ۶۰ دانش آموز دبیرستانی در آمریکا انجام گرفتف این نتیجه حاصل شد که دختران سطح بالاتری از افسردگی را نسبت به پسران گزارش کرده­اند. علاوه بر آن و همراه با یافته­های پیشین، دختران عزت نفس پایین­تر و رضایت کمتر از تصور بدنی خود را گزارش کرده­اند. در ضمن دختران خودآگاهی بیشتری نسبت به پسران را اظهار داشته­اند. همین تحقیق به برخی از زوایای رفتارهای زنانه و مردانه در حیطه­های مختلف اشاره دارد. توجه به خود و خود را دقیق تر مورد توجه قرار دادن و نیز نگرانی در مورد وضعیت بدنی، از جمله تفاوت هایی است که بین زن و مرد مشاهده می­شود و همین نکات در نحوه واکنش­های آنان در مواجهه با یکدیگر مؤثر ا است فاوت­های دیگری نیز بین زن و مرد گزارش شده که به برخی از جنبه­های آشکار آن اشاره می­کنیم. هر چند که چنان که گفتیم این بحث احتیاج به گسترش بیشتری دارد. اغلب مردان قدرت بدنی بیشتری نسبت به زنان دارند، اگرچه در موارد نادری قدرت بدنی زنان بیشتر از مردان است. اغلب، مهارت کلامی زنان قوی­تر از مردان است. آنان از کلام خود بهتر و بیشتر استفاده می­کنند. لذا در جایی که پای سخن گفتن و به اصطلاح محاجه باشد، زنان می­توانند غلبه بیشتری پیدا کنند. در مقابل استفاده از منطق و استدلال منطقی در مردان قوی­تر است. اگر کسی هم در مهارت استفاده از کلام و هم در استدلال منطقی قوی­تر باشد، اغلب در بحث حرف خود را به کرسی می­نشاند. لکن در مواردی نیز این دو مهارت در مقابل یکدیگر قرار گرفته و یک گفت و گوی کش دار و اغلب بی حاصل را ایجاد می­کنند. در مواردی زن با استفاده از مهارت کلامی خود به میدان می­آید و با استفاده از جملات و کحلمات پیاپی، با مرد سخن می­گوید، در حالی که مرد به دنبال یک بحث منطقی و منظم است. در چنین شرایطی بحث آنان به نتیجه ای نمی­رسد و بسیار زود قطع شده، یا به مشاجره و نزاع می­انجامد.

برای مثال مردی که می­تواند به لحاظ اقتصادی گردش امور را در دست بگیرد و از عهده این کار نیز به خوبی برآید، حداقل در این بخش زندگی را به تعادل می­رساند. ولی در مقابل، مردی که از عهده این وظیفه به خوبی برنمی­آید و به لحاظ درآمد و یا مدیریت مالی کفایت خوبی از خود نشان نمی­دهد، نمی­تواند در این بخش از زندگی تسلط یافته و امور را اداره می­کند. در چنین شرایطی یا زن به میدان آمده، از طریق اعمال مدیریت مالی و یا کسب درآمدهای جدیدی برای خانواده، بخش اقتصادی خانه را تحت تسلط خویش می­گیرد و امور را سامان می­دهد، یا این که او نیز کفایت لازم را از خود بروز نداده و این بخش از زندگی به شکل آشفته و بی سامان باقی می­ماند. یعنی خانواده در این بخش دچار تعادل ناپایدار می­شود. همین طور است اداره امور دیگر خانواده از قبیل مدیریت فرزندان، رسیدگی به امور تربیتی و تحصیلی آنان، اداره امور اخلاقی و مذهبی آنان، حفظ و ارتقای سلامت جسمانی و روانی اعضای خانواده، حفظ و ارتقای جایگاه اجتماعی خانواده و … در تمامی این موارد، زن و مرد با نشان دادن صلاحیت­های فردی خود، یا امور را سامان بخشیده و اداره می­کنند و یا این که آشفتگی و به هم ریختگی را بر خانواده تحمیل می­کنند. در هر یک از موارد فوق در خانواده­های گوناگون، نقش مسلط را گاه در اختیار مردان و گاه در اختیار زنان می­بینیم. به عبارت دقیق­تر در هر یک از حیطه­های فوق، آن کس که مهارت و توانایی بالاتر دارد، امور را زودتر در اختیار گرفته، اداره می­کند، در چنین شرایطی اغلب خانواده به یک تعادل پایدار می­رسد.

زن و شوهری حدوداً ۵۰ ساله با سابقه­ای حدوداً ۲۰ ساله در زندگی مشترک، تقابلی جدی و کاهنده را در اکثر سالهای زندگی زناشویی پشت سر گذاشته­اند. ویژگی­ غالب زن داشتن قدرت کلامی برتر و در عوض مقاوم در مقابل استدلال های منطقی است. ویژگی غالب مرد نیز فقدان قدرت کلامی، در مقایسه با همسرش است، لکن به لحاظ منطقی وضعیتی نسبتاً بهتر از او دارد. زن به آرامی، شمرده و ظاهراً محکم صحبت می­کند. او حرف هایی را که از طرف مقابل می­شنود و تأیید کننده دیدگاه اوست، می­پذیرد. ولی وقتی حرفی با استدلال قوی زده شود که در مخالفت با دیدگاه او باشد، با همان آرامش و طمأنینه و با سکوتی که تداعی کننده نفوذ ناپذیری دیوار چین است، چنان با این کلام مواجه می­شود که گوینده را از سخن خویش پشیمان می­­کند. کسانی هستند که در مقابل حرف مخالف، پرخاشگری کرده، سر و صدا راه می­اندازند و کسانی نیز همچون این خانم با سکوت در مقابل حرف مخالف واکنش نشان می­دهند. این سکوت بسیار شکننده­تر، آزار دهنده تر و توهین آمیزتر از آن پرخاشگری است. شوهری که سالیان متمادی با زنی مواجه بوده که یا می­بایست حرف­های او را تأیید می­کرده، یا این که با عدم پذیرش او مواجه می­شده، در اصل فشار روانی بسیار زیادی را تحمل کرده است. شخصیت چنین زنی یک شخصیت متحجر، با ظاهری آرام و با صلابت است. بهتر است چنین شخصیت­هایی را شخصیت­های صخره ­ای بنامیم. یعنی شخصیت­هایی پر صلابت، آرام و استوار، ولی چون صخره نفوذ ناپذیر. این شخصیت­ها نشانه­هایی از شخصیت­های خود شیفته و شخصیت­های اجتنابی را از خود نشان می­دهند ولی با ملاک­های تشخیصی هیچ یک از آنها سازگار نیستند. از این رو بهتر است این اختلال را جزء اختللاات شخصیت که به گونه­ای دیگر مشخص نشده­اند طبقه­بندی کنیم (DSMIV) شخصیت­های صخره­ای برای واجه شدن­های دورادور و مراودات سطحی و کم عمق خوب­اند ولی برای زندگی زناشویی و برای همدلی و همفکری، انسان­هایی بسیار کم اعتبارند.

به هر حال یکی دیگر از زمینه­هایی که موجب می­شود افراد در زندگی خانوادگی به اشکال گوناگون سلطه گری و سلطه پذیری داشته باشند، تفاوت­های فردی میان آنهاست.

30               راز شاد زیستن (اندرو متیوس)

 

 

 

1) خصوصیات افراد دنباله رورا بشناسید .

2) خود را از دنباله روی آزاد کنید.

3) موقعیت زندگی خود را ارزیابی کنید .

4) نگذارید دیگران شمارا اسیر خواسته های خود کنند .

5) با افراد ممتاز معاشرت کنید.

6) مواظب شغل خود باشید .

7) خودتان ،خود را قربانی نکنید .

8) قوی باشید .

9) باترس مقابله کنید .

10) هیچ کس را بالاتر از خودقرار ندهید .

11) احترم دیگران را برای خود جلب کنید .

12) از گذشته درس بگیرید .

13)  نگذارید افرادی شمارا به خاطر گذشته تان به بازی بگیرند .

14) به آینده امیدوار باشید .

15) همرنگ جماعت نشوید بپذیرید که تنها هستید .

16) موفقیتهایتان را به رخ دیگران نکشید .

17) سفره دل خود را برای همه باز نکنید .

18) به گفتار واعمال خود بیندیشید .

19) انتظار نداشته باشید دیگران شما را درک کنند .

20) دیگران را همانطور که هستند بپذیرید .

21) توقع خود را از دیگران محدود کنید .

22) از افراد منفی باف فاصله بگیرید .

23) از گزافه گویی بپرهیزید .

24) دیگران را مقصر ندانید .

25) رفتار درست را به دیگران بیاموزید .

26) در هر موقعیتی خود را زنده وخلاق نگه دارید .

27) قدر وارزش خود رابدانید .

28) سازنده وثمر بخش باید .

29) به آرامش درونی وشادمانی دست یابید .

30 )  بدانید برای آنکه شاهد موفقیت باشید هیچ گاه دیر نیست

اندازه گیری آرامش ذهن ما تا حد زیادی با مقدار زمانی که می توانیم در لحظه حاضر زندگی کنیم مشخص میشود. بدون توجه به اینکه دیروز یا سال گذشته چه اتفاقی افتاده و فردا ممکنست چه اتفاقی بیفتد یا نیفتد،

لحظه حاضر نقطه ایست که در آن قرار دارید . همیشه!

بدون تردید، بسیاری از ما به هنر روان رنجوری که عبارتست از: "هدر دادن مقدار زیادی از عمر مان به نگران بودن درباره چیزهای گوناگون" آراسته ایم!  ما اجازه میدهیم که مشکلات گذشته و نگرانیهای آینده بر لحظات کنونی ما چیره شوند، به حدّی که به اضطراب، سرخوردگی، افسردگی و نومیدی میرسیم. از سوی دیگر ما رضامندی، اولویتهای تعیین شده، و شادی خود را به تعویق می اندازیم و اغلب خود را متقاعد میکنیم که اوضاع «روزی» بهتر از امروز خواهد شد. دوستی می گفت «زندگی آن چیزیست که وقتی ما مشغول برنامه ریزی های دیگر هستیم اتفاق می افتد. » وقتیکه ما مشغول برنامه ریزی «برنامه های دیگر» هستیم، بچه های ما بزرگ میشوند، اشخاصی که دوست داریم از اطرافمان پراکنده میشوند و میمیرند، بدنهای ما از قواره خارج میشوند و رؤیاهای ما از دست میروند. خلاصه اینکه ما فرصت لذت بردن از زندگی را از دست میدهیم.

بسیاری از مردم طوری زندگی میکنند که گویی زندگی تمرین نهایی نمایشی برای تاریخی در آینده است.

زندگی این نیست.

در حقیقت، برای هیچ کس تضمینی وجود ندارد که فردا اینجا باشد. "حال"، تنها زمانیست که داریم و تنها زمانیست که روی آن کنترل داریم. وقتیکه توجه ما به زمان حال است، ترس را از ذهنمان دور میکنیم. "ترس" و نگرانی معمولاً درباره حوادثی است که امکان دارد در آینده روی دهد: نداشتن پول کافی ، مشکلاتی که برای فرزندانمان پیش خواهد آمد ، پیر شدن ، مردن و ...

برای مبارزه با ترس، بهترین راهبرد آن است که یاد بگیرید توجه تان را به زمان حال معطوف کنید.

 تمرین کنید که توجه تان در اینجا و در زمان حال باشد. زیرا تلاشهایتان بهره زیادی در بر خواهد داشت.

 روانشناسی شناخت زن

زنان نسبت به همسرانشان مهارت بیشتری در حل کشمکش ها دارند. زندگی دنباله بی پایان از گفتگوهای کوچک و بزرگ دارد. معامله خوبی بر سر یک اتومبیل، جلب نظر همسر برای رفتن به مسافرت، جلب موافقت همکاران برای سازگاری با ایده جدید شما، همراه کردن دوستان با خواست و عقیده خود، اینها همگی نیاز به قدرت و هوشمندی برای قانع کردن افراد دارد.با ادغام نتایج تحقیقات روانشناسان و اقتصاددانان در کنار هم، می‌توان مهارت لازم برای باز کردن راه را به شما بدهد.

برنده بهترین قیمت ممکن باش!

از قانون 15 تا 20 درصد استفاده کنید. نتایج تحقیقات نشان میدهد، زمانی که نوبت به یک معامله بزرگ مثل خرید خانه یا ماشین می رسد، خریداران و فروشندگان همیشه با غلو کردن و دست بالا گرفتن می خواهند نشان بدهند که معامله بسیار خوب و عادلانه است.
اگر شما خریدارید، به فروشنده 15 تا 20 درصد پایین تر از آنچه می‌توانید پرداخت کنید، پیشنهاد دهید. به این وسیله شما امتیاز بیشتری برای خود نگه می‌دارید. برای مثال اگر شما تنها تا 6000 دلار برای یک ماشین که 7000 دلار تبلیغ شده، می‌توانید بپردازید، مبلغ 5100 دلار را پیشنهاد دهید. سپس شرح دهید که چرا این قیمت معقولانه است (ماشین گارانتی محدودی دارد یا امکاناتی کمتر از انچه فکر می‌کردید، دارد). اگر فروشنده اید، روش معکوس را بکار گیرید، قیمت ابتدایی را 15 درصد بیشتر از انچه در نهایت قبول می‌کنید، اعلام کنید. اگر شما برای یک ماشین باید 6000 دلار دریافت کنید، قیمتش را در حدود 7000 دلار پیشنهاد دهید. به یاد داشته باشید که محدودیتهای معقولانه‌ای قایل شوید و اگر به نتیجه نرسیدید از نقشه B استفاده کنید.
موافقت همسرت را جلب کن!

زنان نسبت به همسرانشان مهارت بیشتری در حل کشمکش ها دارند. این بدین معنی نیست که شما همواره باید از این مهارتها برای رسیدن به مقصد خود استفاده کنید. بلکه با تکیه بر توانایی برتر خود در حل مشکلات باید قدرت هدایت برای یافتن راهی به سمت سازش و مسالمت بیابید. یک راه خوب برای شروع این است: "یک بحث کوچک درباره مقصد مسافرتتان راه بیندازید و از همسر خود بخواهید که در بحث شرکت کند."
لیندا بابکوک در کتابش با نام "چطور زنان می تواند از قدرت گفتگو برای دستیابی به آنچه می خواهند استفاده کنند" می گوید: "استراتژی شما : بر مشابهت‌ها تمرکز کنید."
به همسرتان نگویید: "من می‌خواهم به فلان شهر بروم." – زیرا این یک موقعیت ستیزه جویانه ایجاد خواهد کرد. بجای آن، بگویید که دوست دارید در سفر چه کنید: "من دلم می‌خواهد قایق سواری کنم و مدتی را در کنار ساحل بگذرانم." سپس پیشنهاد دهید که او هم همین کارها را انجام دهد و به دنبال نقاط مشترک باشید و به تدریج با علایق او پیش بروید و هدف را به سمت محلی که در نظر دارید هدایت کنید.
همکارت را تحت تاثیر قرار بده! خواسته خود را بارها و بارها اظهار کنید. وقتی یک نفر نظرش را مکرراً و به شکلی دوستانه بیان می‌کند، تاثیرش مثل این است که عده ای مردم با هم متحد شوند و اعمال نفوذ کنند. تکرار حس آشنایی ایجاد می‌کند و باعث می‌شود به نظر آید که این عقاید به طور گسترده‌ای با همه در میان گذاشته شده .
استراتژی شما، پیام خود را با کلمات آنها بیان کنید. قبل از اجرای یک ایده جدید در محیط کار، سعی کنید استایل ارتباطی همکارانتان را تقلید کنید. قبول کردن سخنان کسی که مثل شما صحبت می‌کند، راحت‌تر است.
جلب موافقت دوستان مردم زمانی که یک ایده را همراه با داستان خوبی که درباره اش ترسیم شده، می‌شنوند، راحت تر آن را می‌پذیرند. برای مثال بینندگان یک سریال تلویزیونی به نام ER بعد از دیدن اپیزودی که درباره بیماران چاق با فشار خون بالا بود، 65 درصد بیشتر از دیگران تصمیم داشتند غذای سالم بخورند.
اگر می‌خواهید توجه کسی را به هدف خیرخواهانه تان جلب کنید، از شرح حقایق پرهیز کنید و از داستانهای واقعی فقیران و کسانی که بهشان کمک شده است برایش بگویید. همه می دانند که فقط مشکل بزرگی است اما شرح ماجرای مشکلات کسی که آن را تجربه کرده تاثیر گذار تر است.

 


انسان به دو روش می تواند به زندگی خود ادامه دهد.یا با باز نگه داشتن چشم خرد حاکم بر سرنوشت خود باشد،یا محکوم باورهای خود. منشاء باورهای ما گذشته ما است، اما چون ما تصور می کنیم باورهای قدیمی همه درست و مقدس هستند و قبلا توسط دیگران باز بینی شده اند،آنها را مستقیما به نیمکره راست مغز می سپاریم، این باورها یکی پس از دیگری در ذهن رسوب می کند و ما گمان می کنیم، این لایه های فسیل، ایمانی است که از ازل در قلب ما وجود داشته است.بیداری چشم خرد مانع از رسوب هر باوری در وجود ما می شود، چرا که خرد از هر باوری مدرک معتبر می طلبد،اما بیداری چشم خرد، نیاز به تحقیق و مطالعه و تمرین و ممارست دارد. ما در نظر داریم زنگ بیداری را به صدا در اوریم
هر چند زن و مرد موجود یکسان و دو انسان هستند ، اما وجود عواطف واحساسات سرشارو عدم شناخت کامل مردان از این احساسات و عدم جهت دهی این عواطف توسط خود زنان باعث سوء تعبیرها و برداشتهای غلطی از زن شده است
برای زن عشق از همه چیز مهمتر و بر همه چیز مقدم است.بنابرای برای رابطه عاشقانه با زن اهمیت خاصی قائل باشید، ووفور عشق او را به وسواس و انتقاد بیجا و کنترل های دائمیش نسبت ندهید.مطمئن باشید زنی که بعدعشق را مطرح نمی کند از عشق سر خورده شده واین بالاترین نیاز را در خود سرکوب کرده است. .پس به او حس اعتماد ببخشید.و مواقعی که فکرتان به مسائل دیگر زندگی مشغول است به او بفهمانید که دوستش دارید و قصد بی تفاوتی نسبت به او را ندارید
هنگامی که زن پیشنهاد یا برنامه ای خاص برای رابطه تان دارد، سعی نداردشما را کنترل کند.او تنها می خواهد کمک کند وعشق و خوشحالی بیشتری بین رابطه خودو شما بیافریند.ولی بیشتر مرد، خلاقیت زنانه را تلاشی از جانب او برای مغلوب کردن مرد تلقی می کند و عمق شدت احساسات او برای آن،معنای تحکیم وریاست طلبی دارد. بیشتر این خلاقیتهای زنانه وقتی به ضرر خود آنها تمام می شود که در روابط با مرد دچار اضطراب، نگرانی، ناامنی و ترس می شوند. زنان مناسبتهای مختلف را به آن جهت دوست دارند که مرد محبوبشان با یادآوری آن مناسبت یا با خرید کادو به این بهانه عشق و محبت خود را تکرا رمیکند.پس مناسبتهای مختلف مانند روز تولد،سال روز آشنایی و روزهایی مانند والنتاین را حتی با کارت پستالی به او یادآوری کنید.از تلفن ،اس مس وایمیل برای محبوبتان کوتاهی نکنید.برای با او بودن برنامه ریزی کنید.همیشه از خوبیهایی که در او هست تعریف کنید.تا حدممکن او رامتعجب وغافلگیر کنید. زنان سه نیاز اساسی از مردان دارند.اولین نیاز احساس امنیت است.یعنی عشق، تعهد و پایبندی از سوی مرد. دوم احساس پیوند و ارتباط. مردان در رابطه خود خواستار عشق پیوندی هستند. که این عشق در زمان برخورد فیزیکی نمود میکند وبه شکل مقطع است.اما زنان در روابط خود ضمن وجود عشق پیوندی خواستار عشق رابطه ای نیز هستند،تا عشق در رابطه آنها به شکل ممتد باشد.پس برای زن لازم است که وجود و توام بودن عشق را از مرد مقابل خود دائما دریافت کند.
سوم نیاز به احترام است.برای اینکه به یک زن اثبات کنید برایش احترام قائلید لازم است که:به او بفهمانید خوشحالی او در اولویت همه برنامه های شماست، برای زندگیش ارزش قائلید، به او نیاز دارید و هرگز در زندگی برایتان عادی نمی شود. بعضی اشتباهات مردان، برای زنان غیر قابل قبول و آنها را تامرز جنون می کشاند.اینکه با او حرف نزنید ویا صحبتهایتان دو پهلو باشد.به صحبتهایش خوب گوش نکنید.نیازهایش را نادیده بگیرید.هرگز به او آسایش خاطر و آرامش خیال ندهید.بادیگران لاس بزنید واز او فاصله بگیرید.دائم از او انتقاد کنید و نسبت به چیزهایی که علاقه مند است فراموشکارو برای درخواستهایش بی تفاوت باشید.به او بی توجه باشید و از احساسات درونی خود به او چیزی نگویید.هرگز ما نباید تصور کنیم زنان قوی و توانا نیاز به توجه و مراقبت عاطفی ندارند.چرا که توانایی نمی تواند جای عاطفه زنانه را پرکند. زنان عاشق صحبت کردن هستند و از این راه، هم عواطف خود را بروز میدهند و هم تنش های درونی خود را تخلیه میکنند.دوست دارند جزئیات مسائل را بیان کنند با صدای بلند فکر کنند با صدای بلند احساس کنند اما نگرانی و ناراحتی خود را کمتر از آنچه که هست بروز می دهند.

 از ابراز عشق به همسرتان خجالت نکشید

از ابراز علاقه به همسرتان خجالت نکشید

اوایل زندگی ، آنقدر به من علاقه داشت که حتی حاضر نبود ، بدون من غذا بخورد ، علاقه همسرم به حدی بود که روزی چند بار از محل کارش با من تماس می گرفت . نکات فوق ، نمونه ای از جملاتی است که بارها از مراجعان شنیده می شود . آیا شما هم فکر می کنید علاقه همسرتان کم شده است ؟ یکی از مواردی که موجب بروز آسیب های جدی در ارتباط زوج ها می شود ، این است که یکی از آنها ، یا حتی هر دو طرف ، احساس می کنند . همسرشان به آنها بی توجه شده یا علاقه اش کاهش یافته است. فردی که چنین تصوری دارد ، احساس بی ارزشی می کند ، یا حتی احساس امنیت خود را نسبت به زندگی مشترک از دست می دهد . این احساس ، زمانی نقش تخریبی بیشتری پیدا می کند که زن یا شوهری که این نگرش را دارد ، سعی کند رفتار فرد مقابل را با بی توجهی جُُُُُُُُُُُُُُُُبران کند . بسیاری از افرادی که به همسر خود بی توجهی می کنند ، دلیل رفتاشان را گرفتاری های روزمره ذکر می کنند ، در حالی که اگر ما بدانیم ایجاد ارتباط رضایت بخش با همسر ، موجب می شود در مقابله با مشکلات نیز قدرت بیشتری داشته باشیم ، هر گز محبت خود را از او دریغ نخواهیم کرد .
در ادامه ، ذکر این نکته بایسته است که ابراز علاقه در هر دوره ، شکلی متفاوت می یابد . به زبان دیگر ، شاید همسرشما هنوز به شما ابراز علاقه می کند ، ولی شکل آن با گذشته متفاوت شده است . مثلاٌ شاید زمانی که امکان آن فراهم بود ، هر هفته با یکدیگر به تئاتر می رفتید ، ولی شاید امروز دوست دارد با شما بیشتر صحبت کند از سوی دیگر ، یکی از اشتباهات رایج به ویژه در میان زوجهای جوان این است که رفتارهایی را ابتدای ازدواج انجام می دهند که امکان ادامه آن وجود ندارد ؛ مثلاً وقتی شما و همسرتان با هم در یک ظرف غذا می خورید و این را نشانه عشق به یکدیگر می دانید ، مطمئن باشید این رفتار را در آینده ای نه چندان دور باید ترک گویید ، یا اگر چند بار در روز با همسرتان تماس می گیرید ، ممکن است در وضعیتی قرار گیرید که امکان ادامه این عمل وجود نداشته باشد .
در این حالات ، مشکل از آنجا شروع می شود که زن یا شوهر ، ترک این رفتار را به حساب کم علاقه شدن همسر خود بگذارند.
بنابراین ، توصیه می شود حتماً رفتارهایی را انجام دهید که امکان ادامه آن وجود داشته باشد . این وضعیت گاهی درباره خرید هدایا هم صادق است . به صورتی که افراد معمولا اوایل ازدواج هدایای گران قمیتی به همسر خود می دهند ، در حالی که سالهای بعد ، امکان خرید چنین هدایایی را از دست می دهند ، این نیز یکی از مواردی است که موجب می شود برخی همسران احساس کنند علاقه طرف مقابل به آنها کم شده است . اگر می خواهید لذت بیشتری از زندگی مشترک ببرید ، حتماً به نکات زیر عمل کنید :
۱ - از ابراز علاقه به همسرتان خجالت نکشید . ابراز علاقه نشانگر میزان دوست داشتن شماست .
۲ – نگویید علاقه ام را با رفتارم نشان می دهم . برای ابراز علاقه باید از کلمات استفاده کرد .
۳ – هیچگاه اجازه ندهید مشکلات زندگی ، شما را از همسرتان دور کند .
۴ – همیشه ابراز علاقه به همسر ، بهترین هدیه به اوست . این هدیه مجانی را از او دریغ نکنید .
۵ – اگر در ابراز علاقه به همسرتان ناتوان هستید ، یا روش آن را نمی دانید ، حتماً به یک مشاوره امور خانواده مراجعه کنید

 

خانواده پذیرا و پویا:

خانواده­هایی وجود دارند که در آنها اعضای خانواده در عین حال که در کنار یکدیگر زندگی کرده و به موقع و بنا بر نیاز با یکدیگر تعامل مثبت برقرار می­کنند، به موقع نیز، به نسبت رشد و موقعیتی که دارندف به عمل مستقل می­پردازند. در این نوع از خانواده­ها هر فردی چه کوچک و چه بزرگ بخش از زندگی خود را به استقلال و بخشی دیگر را وابسته به خانواده سپری می­کند. استقلال شامل رفتار، شناخت و عواطف می­باشد. در این الگو افراد خانواده، در سطوح مختلف، یک دیگر را پذیرفته و در عین حال به فردیت هم احترام می­گذارند. این پذیرش و احترام موجب می­شود هم جمع و هم فرد از پویایی لازم برای استمرار یک زندگی معنادار برخوردار باشند.

پایین­ترین سطح پذیرش، به رسمیت شناختن فردیت هر کس، احترام قابل شدن به آن و تمایل به هم نشینی و مراوده اجتماعی با اوست. بالاترین سطح پذیرش، ضمن رعایت و احترام اجتماعی، عشق ورزیدن به یک دیگراست. خانواده پذیرا و پویا، در عالی ترین سطح خودف متشکل از افرادی است که هم تنهای های با معنایی دارند و هم مجالست­های لذت بخش. آنان به موقع و به جا از یکدیگر فاصله می­گیرند و به هنگام مواجه شدن با یک دیگر تمام وجودشان را از عمق جان و قلب، به مشارکت می­گذارند. آنان در تنهایی­ها به معنی واقعی یک فردند، به معنای واقعی و در مجالست ها ملاقات­ها یک گروه به معنای واقعی­اند. این تفرد و تجمع هم به فردیت آنان و هم به گروه و خانواده آنان امکان پویایی، رشد و تکامل را می­دهدویژگی­های تعاملی در الگوی پذیرا و پویا:

۱- پذیرفتن فردیت و استقلال هر کس از طرف تمامی اعضای خانواده.

۲- به رسمیت شناختن محدودیت­ها، نارسایی­ها و خطاهای اعضای خانواده.

۳- پای بندی جدی به اصولی که حافظ و نقطه اتکا و اعتماد اعضا به یکدیگر است. مانند پای بندی جدی به راست گویی و رعایت کرامت انسانی.

۴- سادگی، روان بودن و دوری از تکلف در مقابل اعضای خانواده و اجتناب از پرده پوشی­ها و پنهان کاری های مکرر و افراطی و ایفای نقش­های تصنعی در مقابل آنان .

۵- اجتناب از ارتکاب عملی که ارزش­های اصیل و اساسی سایر اعضا را خدشه دار می­سازد.

ویژگی­های فردی اعضای خانواده در الگوی پذیرا و پویا:

۱- پذیرش خود به عنوان موجودی ارزشمند.

۲- دوری از خود خواهی­هاف خود بینی­ها و خود رأیی­ها.

۳- داشتن هدف مشخص و متعالی در زندگی.

۴- راضی و خشنود بودن به داشته­ها و عمده نکردن محدودیت­ها.

هر کسی می­تواند سرزنده بودن در چنین خانواده­ای را ببیند و بشنود. حرکات بدن­ها ملیح و حالت چهره­ها آرمیده است. هر کس به دیگری نگاه می­کند نه به ورای وجود او و افراد با آهنگی پر مایه و روشن حرف می­زنند. در روابطشان با هم روانی و هم آهنگی وجود دارد. حتی وقتی خردسال هستند به نظر گشاده رو و مهربان می­آیند و بقیه افراد خانواده هم با آنها مثل آدم­های بزرگ رفتار می­کنند.

زمانی که سکوت برقرار است، سکوتی است آرامش بخش، نه سکوتی از سر ترس یا احتیاط. وقتی که سر و صداست، صدای فعالیتی ر معنی است، نه غرشی رعد آسا برای خفه کردن صدای دیگران. گویی همه می­دانند که در نهایت فرصت و امکان آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش دیگران برسانند. بنابراین اگر کسی هنوز فرصت صحبت کردن پیدا نکرده باشدبه دلیل تنگی وقت است نه کمی محبت.

به نظر می­رسد که افراد خانواده، صرف نظر از سن و سال، در تماس با یکدیگر و ابراز علاقه خود احساس راحتی می­کنند. نشانه محبت و علاقه فقط خالی کردن سطل آشغال، پختن غذا و به خانه آوردن چک حقوق نیست. آدیان با صادقانه صحبت کردن و علاقه مندانه گوش دادن، با صداقت و روراست بودن، و به سادگی با یک دیگر بودن، این علاقه را نشان می­دهند.

خانواده وابسته:

خانواده­هایی که اعضای آنها، فردیت و استقلال را تجربه نکرده­اند و تنها با پیوندهای اجتماعی احساس وجود و هستی می­کنند، الگوی وابسته را به وجود می­آورند. اعضای خانواده وابسته، به شدت به یکدیگر نیازمندند. حتی المقدور از تنهایی اجتناب می­کنند و حتی گاه از آن گریزان و وحشت زده­اند. به هنگام دوری یکی از اعضای خانواده، اعضای دیگر نگرانند، برای بازگشت او لحظه شماری می­کنند. فرد دور مانده از خانه نیزف خود تاب تحمل دوری را نداشته و گاه از این دوری دچار اضطراب می­شود و در اسرع وقت و به بهانه­های گوناگون، راه بازگشت به خانه را در پیش می­گیرد.

خانواده­های وابسته، تا آن جا که ممکن است از اقداماتی که بین اعضاء فاصله بیندازد، دوری می­کنند. حتی ممکن است برخی از فرزندان چنین خانواده­ای، به بهانه­های مختلف از ازدواج سرباز بزنند، مبادا که فاصله­ای بین آنان و دیگر اعضای خانواده بیفتد. و این تنها خود پسر یا دختر نییست که از ازدواج هرساان است، سایر اعضای خانواده نیز در چنین مواقعی با دلایلی به ظاهر پسندیده، او را از ازدواج منع می­کنند. ایرادهای مختلفی که به عروس یا داماد احتمال وارد می­کنند، برخوردهای سرد و زننده با او و خانواده­اش، برخوردهای حذفی و ناراحت کننده با دختر یا پسری که قصد ازدواج دارند، نمونه­هایی از رفتارهایی است که اعضای خانواده وابسته برای جلوگیری از جدایی یک عضو از خانواده انجام می­دهند.

خانواده­های وابسته در مورد انتخاب شغل و ادامه تحصیل نیز چنان عمل می­کنند که فاصله زیادی بین اعضا ایجاد نشود. تحصیل در شهر و کشور محل زندگکی خانواده، قابل تحمل است ولی تحصیل و کار در شهر و کشوری دیگر، قابل تحمل نیست. برخی از اعضای چنین خانواده­هایی که توانسته­اند قیدهایی را بگسلند و راهی شهر و کشور دیگری شوند، دیری نپاییده که راه وطن و خانواده را در پیش گرفته و کار را نیمه کاره رها کرده و باز گشته­اند.   

وابستگی شدید اعضای چنین خانواه­ای ضرورتاً به دلیل داشتن جمعی لذت بخش نیست، بلکه ممکن است جوی بسیار آزار دهنده نیز بر آنان حاکم باشد. قهرهای طولانی، مشاجرات و بهانه جویی­های مکرر، ناله و نفرین کردن­های شدید نسبت به یکدیگر و … در چنین خانواده­هایی کم نیست؛ لکن آن چیزی که این افراد را در کنار هم نگه می­دارد، نوعی احساس ناایمنی است که بر جو و فضای خانواده حاکم شده است. اعضای این خانواده در سایه این جو، احساس بودن و هویت می­کنند. کم شدن هریک از اعضا مساوی است با احساس پوچی و گم گشتگی ایر اعضا.

ویژگی­های تعاملی در الگوی وابسته:

۱- مراقب و مطلع بودن از یکدیگر (حاکمیت جو مراقبت).

۲- محدود سازی متقابل در روابط اجتماعی و فعالیت­های شغلی و تحصیلی.

۳- دشواری پذیرش دیگکران (از جمله مشکل تراشی و مشکل سازی برای اعضای تازه وارد به خانواده مانند عروس و داماد).

۴- حاکمیت رسوم و آیین­های اختصاصی و غیرقابل عدول (از جمله داشتن مذهب اختصاصی در قالب آیین­ها و مراسم و باورهایی که خانواده را به شکلی از سایرین متمایز کند.)

۵- تابو بودن هر رفتاری که موجب انفکاک اعضایی از خانواده باشد.

ویژگی­های فردی اعضای خانواه در الگوی وابسته:

۱- نگرانی و اضطراب

۲- سوء ظن نسبت به دیگران

۳- تفسیرهای شخصی از رفتارها

۴- داشتن برخی از رفتارهای وسواسی و اعمال آئینی

۵- حساسیت­های عاطفی نسبت به رفتارها و وقایع

رابطه اعضا در خانواده وابسته، مانند رابطه ده نمره­ای است که کسی برای قبول شدن دردرسی باید بگیرد. وقتی کسی تنها ده نمره دارد، کم شدن هر یک از این ده نمره به معنای رد شدن است. تمام این ده نمره باید با هم باشند تا قبولی معنا داشته باشد. نبود تنها یک نمره، ۹ نمره دیگر را نیز فاقد ارزش می­کند. ولی اگر کسی در درسی، دستری پر داشته بشاد، مثلاً ۱۷، ۱۸ یا ۱۹ گرفته باشد، فقدان یک نمره او را چندان آشفته و مضطرب نمی­کند. این مثال وجهی از علت احساس ناامنی ناشی از ضعف و پایین بودن توانمندی مثال وجهی از علت احساس ناایمنی ناشی از ضعف و پایین توانمندی هاست. احساس در مرز بودن، نوعی احساس ناایمنی به افراد می­دهد. کوچکترین خطا و نارسایی، انسان را به سقوط می­کشاند. طبیعی است که افرادی در چنین وضعیتی احساس ناایمنی و استیصال کند.

خانواده­های اشرافی، یکی از انواع خانواده­های وابسته­اند. در این نوع از خانواده­ها راه نفوذ غیر و نیز راه خروج اعضاء از جمع خانواده به شدت بسته است. سوء رفتارهاف هخنجار شکنی­های رفتاری، خارج از ضوابط عمل کردن­ها و … از یک سو به شدت منبع شده و از سوی دیگر پنهان نگه داشته می­شوند. توسل به هر روشی برای حفظ کیان خانواده اشرافی، امری مقبول و پسندیده است؛ حتی اگر خشونت و خون ریزی باشد. برای مثال پرنسس دایانا، عروس خانواده سلطنتی انگلستان که پس از جدایی از پرنس چارلز، با یک عرب به نام دودی فاید رابطه عاشقانه برقرار کرده بود و در سال ۱۹۹۷ در یک حادثه شدید رانندگی در پاریس به اتفاق او کشته شد، به احتمال قوی قربانی چنین خشونتی شده است.

 

 

دختر خانم، اگر قصد ازدواج دارید از این مردان 8 گانه پرهیز کنید!

اخیراً «دکتر گینورد آدامز» سرپرست انیستیتو راهنمایی ازدواج در دانشگه پنسیلوانیا، کتابی تحت عنوان «چگونه دوست خود را انتخاب می کنید» منتشر کرده و در آن راجع به ازدواج مطالب مهمی نوشته است. در این کتاب دکتر «آدامز» دخترانی را که قصد ازدواج دارند راهنمایی و ارشاد کرده و آنها را از ازدواج با «8» نوع مرد که به عقیده ی او خطرناک هستند بر حذر داشته است.

نوع اول: مرد خودخواه و متعصب افراطی
این نوع مرد ممکن است برای زن چهار مشکل بزرگ ایجاد کند : اختلاف عقیده ی دایمی ، نزاع همیشگی ، عصبی بودن و سختی معاشرت!

نوع دوم: مرد عصبی مزاج
این نوع مرد ، در واقع یکی از انواع مردانی است که دکتر آدامز اصلاً سخن گفتن با آنها را نیز برای دختران خطرناک می داند. چنین مردانی که روحی عصبی دارند با همسر خود سر کوچک ترین مسأله نزاع و مشاجره ی سختی می کنند و یک زندگی شیرین و مفرح را به کام همسر بدبخت و بچه های بیگناه و حتی آشنایان دور و نزدیک تلخ می سازند!

نوع سوم : شوهر سختگیر و بی گذشت در امور مالی
شوهری که در امور مالی زن بسیار سختگیری می‏کند و سر سوزنی گذشت ندارد ، به درد زندگی نمی خورد. البته مقصود این نیست که باید زن بی اجازه ی شوهر هر چه می‏خواهد خرج کند ، بلکه دکتر آدامز معتقد است که بیشتر مشاجراتی که در خانه روی می ‏دهد فقط بر سر پول است. حال آنکه در اصل نباید چنین باشد ، خیلی از زن و شوهرها چندان که به پول اهمیت می دهند، هرگز برای تربیت بچه ها ارزش قایل نیستند، البته زن و شوهر به واسطه ی پول مشاجره نمی کنند، بلکه در اکثر اوقات طریقه ی خرج کردن آن است که موجب سر و صدا و نزاع ایشان می‏گردد. پس زنی که به خوبی مدیریت خانه را انجام می‏دهد، پول را با حساب و کتاب و مناسب خرج می‏کند و یک شاهی را هم حرام نمی کند و باز مورد شماتت و سختگیری شوهر قرار می گیرد، حق دارد گلایه مند باشد.

نوع چهارم : مردی که سریع و آسان دروغ می گوید!
شوهرانی که برای پیشرفت مقاصد خود ، دروغ های کوچکی می گویند و یا گاه این کار را برای تمسخر همسر خود انجام می‏دهند. بالاخره یک روز کارشان به دادگاه خانواده می کشد. این گروه مردان همواره در دنیایی از وهم و خیال در پروازند و معمولاً فراموشکار هم می‏شوند و تمام دروغ هایی را که گفته اند از یاد می برند چون از قدیم گفته اند که «دروغگو همیشه فراموشکار است! »

نوع پنجم : مردان فراری از میدان مبارزه!
پنجمین گروه مردانی هستند که از موانع و مشکلات فراری هستند و به جای اینکه از مشکلات زندگی استقبال کرده و در رفع آن کوشا باشند ، فرار را بر قرار ترجیح می‏دهند. طبیعی است مردانی که حاضر نیستند به جنگ موانع و مسایل زندگی بروند و همواره میدان مبارزه را ترک می گویند، در زندگی زناشویی هم برای همسر خود تکیه گاه مناسبی نخواهند بود.

نوع ششم : مردان نامنظم و بی ادب در نزاکت!
ازدواج با مردان نامنظم و به دور از ادب و نزاکت نیز به صلاح نیست. بی نظمی خواه در تعیین وقت ، خواه در لباس و غذا و یا هر چیز دیگر، شما را از زندگی بیزار می‏کند.

نوع هفتم : مردانی متعلق به خویشاوندان خود!
شوهری که فقط به اقوام و خویشان خودش تعلق دارد نیز از جمله شوهرانی است که ابداً به درد شما نمی خورد. چون این گونه مردان اصلاً به شما متعلق نیستند و از آن دردانه های عزیز کرده ی پدر و مادر خود هستند که می خواهند همیشه کنار آنها باشند . پس چه وقت می‏تواند به شما رسیدگی کند، چه وقت فرصت حرف زدن با شما را دارد؟ سرپرست انیستیتو راهنمایی ازدواج اعتقاد دارد که زندگی با این نوع مردان، همواره اختلاف در منزل به وجود می آورد و حرف‏های بی مورد و بی ارزش همیشه در منزل شما منعکس می‏شود که به دنبال خود دعوا مرافعه خوهد آورد.

نوع هشتم : مردان راحت طلب!
شوهر راحت طلب، از جمله خطرناکترین مردان جهان خلقت است . مردی که بی هدف و بیهوده پشت شیشه رستورانی نشسته، از پنجره بیرون را تماشا می کند و پک به سیگارش می زند و وقت کشی می کند، یا مردی که در خیابان بدون برنامه مشغول قدم زدن است و یا با اتوبوس به اول خط و آخر خط می رود و مردم را تماشا می کند و با آسودگی خاطر وقت خود را بی سبب تلف می کند، موجودی است که خوشبختی در کنار او امکان ندارد، بلکه اساساً زندگی با چنین مرد راحت طلب و بی درد و سهل گذرانی به هیچ وجه صلاح نیست

12 مورد وجود دارد که دختر خانم‌ها را در همان شروع انتخاب و تصمیم‌گیری برای ازدواج به اشتباه می‌اندازد. به عبارت دیگر، باید برای انتخاب شوهر مناسب از این 12 خطا دوری کنید:
1.تهیه یک فهرست بلند بالا از خصوصیات همسر مورد نظر با تمام جزئیات و ریزه‌کاری‌ه ا اشتباه است. درست است که باید فردی را انتخاب کنید که خصوصیات او به نظرات شما شبیه‌تر باشد اما اگر زیاده از حد محافظه‌کارانه عمل کنید و تمام زیر و بم او را مورد قضاوت قرار دهید، بالاخره مواردی پیش می‌آید که با فهرست شما همخوانی ندارد و همین موضوع باعث می‌شود به دلیل مسائل جزئی، فرد مورد نظر را قبول نکنید.
2. اگر تا یک سنی ازدواج نکرده‌اید و حالا فکر می‌کنید دیر شده و دیگران شما را زیر ذره‌بین قرار داده‌اند و بعد فقط به همین دلیل، فورا به یک خواستگار بله می‌گویید، اشتباه می‌کنید.
3. مقایسه همیشه کار را خراب می‌کند. اگر دائم خواستگارها را با هم یا با سایر افرادی که اطرافتان هستند و مورد تایید شما قرار گرفته‌اند، مقایسه ‌کنید، مطمئنا نمی‌توانید تصمیم درستی بگیرید.
4. اگر از آن دسته آدم‌هایی هستید که دو دستی به غم و غصه یا گذشته چسبیده‌اید، اشتباه می‌کنید. اگر به هر دلیل موقعیت‌هایی را در گذشته از دست داده‌اید، دیگر به آن فکر نکنید. پویا باشید و خودتان را برای آینده آماده کنید.
5. بعضی‌ها به خودشان اجازه نمی‌دهند کسی را دوست داشته باشند و این مساله برایشان مشکل ایجاد می‌کند. مثلا ممکن است فردی از بسیاری جهات مورد تایید شما و دوست داشتنی باشد اما به دلیل حرف و حدیث‌ بی‌منطق و دور از عقل دیگران، مورد تایید خیلی‌ها قرار نگیرد. در این شرایط اگر فرصت دوست داشتن و بله گفتن را از خودتان بگیرید، خطای بزرگی مرتکب شده‌اید.
6. گاهی بعضی دختر خانم‌ها اعتماد به نفس پایینی دارند و فکر می‌کنند پر از اشکال هستند و مورد تایید دیگران قرار نمی‌گیرند، در حالی که اگر به نکات مثبت خودشان توجه کنند، از خیلی‌ها بهتر به نظر می‌رسند.
7. در مواردی، دختر خانم‌ها انتظار دارند فورا عشق و علاقه شدید و رویایی بین آنها و همسر آینده‌شان به وجود بیاید و به عبارتی طرف مقابل فورا یک دل نه صد دل عاشقشان بشود. وقتی چنین توقعی دارند و زلزله مورد نظر آنها اتفاق نمی‌افتد، فورا دلسرد شده، عقب می‌کشند. اگر انتظار دارید در همان برخورد اول یک رابطه شدید عاشقانه به وجود بیاید؛ جلوی این ازدواج، یک پرچم قرمز بزرگ نگه داشته‌اید. با این کار واقع‌بینی را کنار گذاشته‌اید، در حالی که دنیای ما کاملا واقعی است.
8. مرد ایده‌آل زندگی شما با مردهای به اصطلاح ایده‌آل فیلم‌ها کاملا فرق می‌کند. به عبارتی منتظر چنین موجوداتی نباشید، چون فقط به فیلم‌ها تعلق دارند.
9. گاهی دخترها سراغ فردی می‌روند که هیچ شباهتی به آنها ندارد و فقط به یک دلیل خاص مورد تایید آنهاست. یادتان باشد تنها با یک خصوصیت نمی‌توان زندگی کرد.
10. تمرکز روی نکات منفی خطای بزرگی است. یادتان باشد اگر به هر دلیلی درباره مردها احساسات منفی در شما ‌وجود داشته، آنها را کنار بگذارید و با دیدگاه مثبت، انتخابی مناسب داشته باشید.
11. بعضی دختر خانم‌ها که تحصیل و شغل مناسبی دارند، فکر می‌کنند به دلیل رفع نیاز مالی می‌توانند از موضع بالا صحبت کنند و به کمک یک مرد احتیاج ندارند. این دختر خانم‌ها با این طرز تفکر سد بزرگی مقابل خودشان ایجاد می‌کنند و نمی‌توانند درست انتخاب کنند، چون مدام دیگران را از خود می‌رنجانند.
12. ایثار و فداکاری بیش از حد، به دیگران بیش از خود فکر کردن و نیاز دیگران را به خود مقدم دانستن اشتباه بزرگی است که بعضی دخترها مرتکب می‌شوند. اگر به هر دلیل بار مسوولیتی به دوش شماست قبول؛ اما باید اول به خودتان، نیازهایتان و آینده شخصی‌تان فکر کنید و موقعیت‌ها را از دست ندهید.‌

خانواده خوشبخت :

سونیا لوبومیرسکی، روانشناسی که در دانشگاه کالیفرنیا تدریس می‌کند، برای احساس خوشبختی کردن پیشنهاد‌هایی دارد. کتاب‌های روانشناسی پر است از این جملات تأمل‌برانگیز. ارنست فریتز شوبرت، مدیر یکی از مدارس آموزش حرفه‌ای در هایدلبرگ آلمان، وجه دیگری هم به این تعریف افزوده است: «خوشبختی، آموختنی است.» بنا بر این باور، این مدیر کارآمد، یک واحد انتخابی به مواد درسی مدرسه‌ خود افزوده است.
شوبرت به خوبی واقف است که آموزش و خوشبختی، دوپدیده‌ نامتجانس‌اند. برای همین، طبق آمار، اغلب دانش‌آموزان "‌رفتن به مدرسه" را چیزی شبیه پیش دندانپزشک رفتن می‌دانند. ارنست فریتز شوبرت، با ابتکار خود در صدد است این تصور مایوس‌کننده را تغییر دهد: «برای من مهم این است که شادی، به‌معنای جلوه‌ای از خوشبختی، به مدرسه راه ‌یابد. چون شادی، در واقع زیربنای آموزش است.»

لمس خوشبختی

از این‌رو دانش‌پژوهان مدرسه‌ خوشبختی‌آفرین شوبرت از امکانات استثنایی‌ای برخوردار می‌شوند: از تمرین‌های تنفسی و تنش‌زدا گرفته تا گفت‌وگو درباره‌ رابطه‌های دوستانه و غیردوستانه یا ابراز خواست‌ها و آرزوها و اهداف خود.
در اولین ساعات لمس خوشبختی در کلاس درس شوبرت، هر دانش‌پژوهی باید از میان انبوهی کارت پستال، یکی را به سلیقه‌ خود انتخاب کند. توضیح این که چرا او چنین کارتی را برگزیده، به عهده‌ کسی است که در کنارش نشسته. مثلاً، همسایه‌ کسی که یک کارت‌پستال درخت انتخاب کرده، در تمرینی خطاب به او می‌گوید: «تو درخت را انتخاب کردی، چون ریشه‌های قوی‌ای داری و میوه‌های خوبی به بار می‌آوری، چون تو در برابر هر طوفانی می‌ایستی و ...»

راهنماهای خوشبختی‌‌ساز

این واقعیتی است که "راهنماهای" احساس خوشبختی کردن و خوشبخت شدن در آلمان کم نیستند. کتاب‌های متعدد، سی‌دی‌هایی که هر روز با آهنگ‌های آرامش‌بخش‌تری به بازار عرضه می‌شوند. پژوهشی درباره‌ محتوای این کتاب‌ها و مجلات و نوارها. .. نشان می‌دهد که تفاوت‌ این تولیدات را باید تنها در مضامین حاشیه‌ای یا پانویس‌های آن‌ها‌ جست.
همگی این "خودآموز‌های خوشبخت‌شدن" توصیه می‌کنند که در مراحل بحرانی زندگی، مهم است که شخص به دلایل بحران فکر کند و ریشه‌های آن را بکاود، ولی این کند و کاو نباید تا ابد ادامه داشته باشد. تال بن ـ شاهر، استاد دانشگاه هاروارد می‌گوید: «این‌جور تفکر، حال طرف را بهتر نمی‌کند. بهتر این است که آدم همه چیز را بنویسد و درباره‌ آن‌ها با دیگران یا با روانکاو حرف بزند.»

۱۲ توصیه‌ اجتناب ناپذیر

چگونه می‌توان خوشبین بود؟ در این که واکنش‌های خودجوش و افکار بدبینانه را کنار گذاشت. این‌که انسان بتواند دیگران را ببخشد و سپاسگزار و راضی باشد هم جزو ۱۲ توصیه‌ای است که لوبومیرسکی در کلاس‌های خود بر آن‌ها تأکید می‌کند: «راضی بودن خیلی مهم است. این که آدم بپذیرد، آن‌چه که دارد، بدیهی نیست و سپاسگزار باشد. سپاسگزاری، حتی وسیله‌ای است ضد احساس‌های منفی. آدم نمی‌تواند هم‌زمان خودخواه، حسود یا بدخو باشد و احساس رضایت هم بکند.»

خلاصه کنیم: تمرین رضایت کردن‌، خوش‌بین بودن، توجه به تغذیه،‌ ورزش، خوشحال شدن به‌خاطر چیزهای کوچک، حفظ دوستی‌ها، عدم مقایسه‌ دائم خود با دیگران، هدفمند عمل نمودن و هر قدمی را تجزیه و تحلیل کردن... و چندین و چند توصیه‌‌ دیگر

همانطور که می دانیم نحوه ارتباط و طرز برخورد افراد یک خانواده با یکدیگر جو عاطفی خانواده را بوجود می آورد. رابطه اعضای یک خانواده در پرورش کودکان، سلامت روح و رفتار آنها اثربخش بوده و آینده یک فرد و یک جامعه را می سازد.

این رابطه به سه صورت ممکن است ظاهر گردد ( دموکراسی، آزادی مطلق و دیکتاتوری ) .

متخصصین امور خانواده و آسیبب شناسان اجتماعی دموکراسی را عاقلانه ترین و انسانی ترین روش زندگی می دانند. بر این اساس دو جامعه شناس آمریکایی طی ده سال بررسی ویژگیهای خانواده خوشبخت سراسر جهان را که از لحاظ اقتصادی، نژادی، تحصیلی و طبقاتی با هم متفاوت بوده اند مورد مطالعه قرار داده و نتایج تحقیق خود را این چنین مطرح می کنند.

ویژگیهای خانواده های خوشبخت و موفق:

1-تعهد:

اعضای خانواده نسبت به هم متعهد بوده و به نیازهای خانواده بیش از نیازهای خود اهمیت می دهند و با آنکه خود مشکلاتی در زندگی دارند ولی این مشکلات به تعهد آنها نسبت به خانواده آسیبی نمی رساند. اعضای خانواده های خوشبخت در پیگیری اهداف فردی مشوق هم بوده و از هر گونه فعالیتی که دوام و بقای خانواده را مورد تهدید قرار دهد پرهیز می کنند.

2-قدردانی:

اعضای این خانواده ها برای یکدیگر ارزش و احترام قائلند. آنها با هم دوستانه رفتار می کنند و به جای عیب جویی و انتقاد، هنرها و فضیلتها و کارهای خوب یکدیگر را به یاد می آورند.

3-ارتباط و با هم بودن :

امروزه اکثر مردم گرفتارند هر یک از اعضای خانواده به نوعی مشغول کار است آنها به علت مشکلات روزانه و شرایط اجتماعی اکثرا" دور ار خانه و یا دور از یکدیگر در محیط خانه بسر می برند بنابراین بهتر است ساعتی از روز را در کنار هم قرار گیرند. ( مانند صرف شام ) .

خانواده های موفق و خوشبخت غالبا" از فرصتهای کوتاه برای ارتباط و ابراز علاقه استفاده می کنند. آنها بدون واهمه با هم به بحث و گفتگو می پردازند و به حرفهای یکدیگر توجه می کنند همه افراد خانواده حق دارند تصمیماتی که در باره آنها گرفته می شود شرکت کنند و در عین حال مسئولیت دارند که در گرفتن تصمیم و انجام وظایف خود عاقلانه رفتار کنند.

اعضای این خانواده ها آشکارا و شرافتمندانه با هم ارتباط برقرار می سازند و از آزار رساندن، سرزنش، تسلط جویی و کنترل یکدیگر خودداری می ورزند. آنها از با هم بودن یعنی حضور فعال در بحثهای جمعی خانوادگی و بیان افکار و نظرات و مصاحبت یکدیگر لذت می برند.

4-همکاری و تعاون:

مشکلات زندگی اعضای خانواده های خوشبخت در مقابل مشکلات با هم متحد می شوند تا با دشواریها و هر بحرانی مقابله نمایند.

5-انضباط:

انضباط به معنای خویشتنداری و کنترل و هدایت رفتارهای خود می باشد. مشخص و معین بودن هدفها و نظم و ترتیب کارهای خانوادگی، راه و رسم زندگی اعضا را مشخص می کند. آنها می فهمند که چرا باید از انجام کاری خودداری کنند یا در مواقع معین وظایف خاصی را انجام دهند.

بنابراین بهتر است که تعهد ، قدردانی، ارتباط - همکاری و تعاون و انضباط را از یاد نبریم.

چه قدر عاشق هستید؟ ( تست )



چه قدر عاشق هستید؟

عشق هم بالاخره اتفاقی است که به قول شاعر ، خواه ناخواه رخ می‌دهد. برای خیلی از روان‌شناس‌ها مطالعه این پدیده جالب است . بعضی‌ها مانند استرنبرگ حتی نظریه‌ای علمی ‌درباره عشق دارند. استرنبرگ معتقد است که یک عشق کامل سه جنبه دارد. اولین جنبه، وفاداری به معشوق است، دومی، ‌احساس صمیمیت نسبت به او و سومی، ‌داشتن میل جنسی به معشوق است. به نظر استرنبرگ، هر کدام از اینها که وجود نداشته باشد، یک جای کار دارد می‌لنگد. پرسشنامه زیر خیلی به جزییات عشق کاری ندارد و می‌خواهد به طور کلی بگوید که آیا شما عاشق هستید یا نه ؟ این تست در دانشگاه نورس ایسترن بوستون تهیه شده است و خوب، معلوم است که بیشتر برای دانشجوها کاربرد دارد.


چگونه از این تست استفاده کنیم ؟

عبارات زیر را بخوانید. معشوق‌تان را تصور کنید و نام معشوق‌تان را به جای کلمه او بگذارید. حالا اگر با هر عبارت به طورکامل موافق بودید، عدد 7، اگر نسبتا موافق بودید، عدد 6 ، اگر کمی‌ موافق بودید عدد 5، اگر عبارت را هم درست می‌دانستید و هم غلط (یعنی در مورد نظرتان مطمئن نبودید)، عدد 4، اگر با آن کمی ‌مخالف بودید، عدد 3، اگر نسبتا مخالف بودید، عدد 2 و اگر به‌طور کامل مخالف بودید عدد 1 را جلو عبارت بنویسید.

1) برای رسیدن به او خیلی عجله دارم ؟
2) او را خیلی جذاب می‌دانم ؟
3) او نسبت به بیشتر مردم، عیب‌های کمتری دارد ؟
4) برای او هر کاری که لازم باشد، انجام می‌دهم ؟
5) به نظر من، او خیلی دلربا است ؟
6) دوست دارم احساساتم را با او در میان بگذارم ؟
7) وقتی با هم کاری را انجام می‌دهیم، کار برایم خیلی خوشایند است ؟
8) دوست دارم که او حتما مال من باشد ؟
9) اگر اتفاقی برای او بیفتد؛ خیلی ناراحت می‌شوم ؟
10) خیلی وقت‌ها به او فکر می‌کنم ؟

11) خیلی مهم است که او به من علاقه داشته باشد ؟
12) وقتی با او هستم، کاملا خوشحالم ؟
13) برایم دشوار است که برای مدتی طولانی از او دور باشم ؟
14) خیلی به او علاقه دارم ؟


راهنمای نمره‌گذاری :

حالا عددهایی را که جلوی هر عبارت گذاشته‌اید، با هم جمع بزنید .
• شمایی که بالای 89 نمره آورده‌اید، وضع ‌تان خراب است. شما بدجوری عاشق شده‌اید و اگر صادقانه به پرسش‌ها پاسخ داده‌اید، در عشق‌تان هیچ شکی نمی‌توان کرد .

• اگر نمره‌تان حول و حوش 78 تا 88 می‌چرخد ، شما هم به احتمال خیلی زیاد عاشق هستید و چیزی نمانده است که در بالای قله عشق بایستید .

• اما اگر نمره‌تان بین 68 تا 77 باشد، احتمال کمتری وجود دارد که عاشق باشید. اما شما هم به هر حال عاشق‌اید .

• کسانی که از 68 پایین‌تر آورده‌اند ، بهتر است که خودشان را گول نزنند. به احتمال زیاد چندان عاشق نیستند .

• کسانی که از 58 پایین‌ترند، به‌ هیچ‌وجه عاشق نیستند. این گروه بهتر است پیشه دیگری برای خودشان دست و پا کنند و یا اسم احساسات رقیق‌شان را نگذارند عشق !

زیر تلاش می‌کنند که دیدگاه شما نسبت به عشق را توضیح دهند.

1- پایان دنیا نزدیک است. اگر فقط بتوانید یک نوع از حیوانات را نجات دهید، کدام را انتخاب می‌کنید؟
الف) خرگوش ب) گوسفند پ) گوزن ت) اسب

2- به آفریقا رفته‌اید. به هنگام بازدید از یکی از قبیله‌ها، آنها اصرار می‌کنند که یکی از حیوانات زیر را به عنوان یادگاری با خود ببرید. کدام را انتخاب می‌کنید؟
الف) میمون ب) شیر پ) مار ت) زرافه

3- فرض کنید خطای بزرگی انجام داده‌اید و خداوند برای مجازات شما تصمیم گرفته است که به جای انسان، شما را به صورت یکی از حیوانات زیر در آورد. کدام را انتخاب می‌کنید؟
الف) سگ ب) گربه پ) اسب ت) مار

4- اگر قدرت داشتید که یک نوع از حیوانات را برای همیشه از روی کره زمین نابود کنید، کدام را انتخاب می‌کردید؟ الف) شیر ب) مار پ) تمساح ت) کوسه

 

 

5- یک روز، با حیوانی برخورد می‌کنید که می‌تواند با شما به زبان خودتان صحبت کند. دلتان می‌خواهد که کدامیک از حیوانات زیر باشد؟
الف) گوسفند ب) اسب پ) خرگوش ت) پرنده

6- در یک جزیره دور افتاده، تنها یک موجود زنده به عنوان همدم و همراه شما وجود دارد. کدامیک را انتخاب می‌کنید؟
الف) انسان ب) خوک پ) گاو ت) پرنده

7- اگر قدرت داشتید که هر نوع حیوانی را اهلی و دست‌آموز کنید. کدامیک از حیوانات زیر را به عنوان حیوان خانگی خودتان انتخاب می‌کردید؟
الف) دایناسور ب) ببر پ) خرس قطبی ت) پلنگ

8- اگر قرار بود برای 5 دقیقه به صورت یکی از حیوانات زیر در می‌آمدید، کدامیک را انتخاب می‌کردید؟
الف) شیر ب) گربه پ) اسب ت) کبوتر

 


1- در زندگی واقعی، برای چه نوع آدمهایی جذابیت و کشش دارید.
الف:
خرگوش– کسانی که دارای شخصیت دوگانه هستند، به سردی یخ در ظاهر اما به گرمی آتش در باطن
ب:
گوسفند– مطیع و گرم
پ:
گوزن– زیبا و آداب دان
ت:
اسب- کسانی که غیرقابل جلوگیری، بی‌بند و بار و آزاد هستند.

2- در فرایند ابراز عشق و درخواست ازدواج، کدام رویکرد برای شما خوشایندتر و موثرتر است.
الف:
میمون – مبتکر و باذوق که هیچگاه احساس خستگی نکنید.
ب:
شیر- سرراست، صاف و پوست کنده به شما بگوید که دوستتان دارد.
پ:
مار- دمدمی مزاج، پر نوسان، نفس گرم و عشق سرد
ت:
زرّافه- صبور، هرگز شما را رها نکند.

3- دلتان می‌خواهد معشوقتان چه عقیده‌ای در باره شما داشته باشد.
الف:
سگ- باوفا، صادق، ثابت قدم
ب:
گربه- شیک و زیبا
پ:
اسب- خوش بین
ت:
مار- انعطاف‌پذیر

4- چه اتفاقی باعث می‌شود که شما رابطه‌تان را قطع کنید/ از چه خصوصیتی بیش از همه نفرت دارید.
الف:
شیر- متکبر و خودخواه، امر و نهی کن
ب:
مار- هیجانی و دمدمی مزاج، نمی‌دانید چگونه او را خوشحال کنید.
پ:
تمساح- خونسرد، بیرحم، سنگدل
ت:
کوسه- ناامن

5- دوست دارید چه نوع رابطه‌ای با او برقرار سازید.
الف:
گوسفند- سنتی، بدون آن که چیزی بگوئید او بفهمد چه می‌خواهید، ارتباط برقرار کردن از طریق قلب‌ها.
ب:
اسب- هر دو بتوانید درباره همه چیز با هم صحبت کنید، هیچ چیز مخفی در میان نباشد.
پ:
خرگوش- رابطه‌ای که همیشه خود را گرم و عاشق او حس کنید.
ت:
پرنده- رابطه‌ای پایدار و طولانی و بالنده

6- آیا به او خیانت می کنید.
الف:
انسان- شما به جامعه و اخلاقیات احترام می‌گذارید، پس از ازدواج هیچ کار خلافی نمی‌کنید.
ب:
خوک- نمی‌توانید در مقابل تمایلاتتان مقاومت کنید، به احتمال زیاد خیانت می‌کنید.
پ:
گاو- خیلی سعی می‌کنید که چنین کاری نکنید.
ت:
پرنده- شما هرگز نمی‌توانید استوار و ثابت قدم باشید، شما واقعاً برای ازدواج مناسب نیستید و نمی‌خواهید تعهدی بپذیرید.

7- درباره ازدواج چه فکر می‌کنید.
الف:
دایناسور- شما خیلی بدبین هستید و فکر می‌کنید این روزها دیگر ازدواج سعادتمندانه وجود ندارد.
ب:
ببر- شما به ازدواج به صورت یک چیز گرانبها فکر می‌کنید. پس از آن که ازدواج کردید، پیوند زناشویی و همسرتان را بسیار باارزش و گرامی می‌دارید.
پ:
خرس قطبی- شما از ازدواج می‌ترسید، فکر می‌کنید آزادیتان را از شما خواهد گرفت.
ت:
پلنگ- شما همیشه طالب ازدواج بوده‌اید ولی در واقع، شناخت دقیقی از آن ندارید

8- در این لحظه، به عشق چگونه فکر می‌کنید.
الف:
شیر- شما همیشه تشنه عشقید و می‌توانید هر کاری برای آن بکنید اما به راحتی در دام عشق نمی‌افتید.
ب:
گربه- شما خیلی خودمحور و خودخواهید. شما فکر می‌کنید عشق چیزی است که می‌توانید به دست آورید و هرگاه که خواستید آن را دور بیاندازید.
پ:
اسب- شما نمی‌خواهید در قید و بند یک رابطه پایدار قرار بگیرید. به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو
ت:
کبوتر- شما به عشق به صورت یک تعهد دو طرفه فکر می‌کنید

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)