رمز زندگي موفق 1
در ادامه مطلب بخوانید
نتایج بررسیهای پژوهشگران انگلیسی نشان می دهد که کلید یک ازدواج موفق و پایدار در این است که مردان در نظافت خانه به همسران خود کمک کنند.
همه ما درزندگی شخصی مشکلاتی با همسرمان داریم. مشکل شما چیست ؟ فرزند؟ پول؟ خانواده .... مشکل شما هر چیزی که هست قهر نکنید . بدترین و بچه
گانه ترین کار ، قهر کردن است . البته منظور من این نیست که ناراحتی خود را نشان ن
دهید ، اما قهر نکید.
2 – به راحتی از کنار احتلافات اساسی خود نگذرید . مردی را می شناختم که بر سر رفت و آمد با والدین همسرش مشکل داست . بعد از هر رفت یا آمدی مدتی با همسرش قهر می کرد، و یعد از مدتی آشتی می کردند و دوباره این چرخه ادامه پیدا می کرد.
3 – با یکدیگر بر سر مسائل ایجاد شده صحبت کنید. حتی اگر شده شب را تا نیمه های شب بیدار بمانید با همسرتان حرف بزنید، راه حل های مختلف ارائه بدهید و نظر او را جویا شوید . مانند دوست من ، که بالاخره متقاعد شد به جای قهر کردن با همسرش صحبت کند . آن ها پس از دو روز بحث و گفتگو عامل اصلی ناراحتی را پیدا کردند .
4 – نخواهید که یکدیگر را محکوم کنید و مقصر را پیدا کنید. به دنبال راه حل اختلاف باشید نه ضربه زدن به شخصیت یکدیگر. او همسر شماست . حتی اگر مقصر هم جلوه کند باز گوشه ای از این ناراحتی دامن شما را می گیرد.
5 – در زندگی مشترک ، غرور بی معنی ترین واژه است. عذرخواهی کردن از ابهت شما کم نمی کند. بدون این که خود را کوچک جلوه دهید یا با عجز و لابه درخواست بخشش کنید ، با منطق قاطعیت عذرخواهی کنید.
6 – سعی کنید هیچ لحظه ای را برای ابراز احساسات صمیمانه از دست ندهید. اجازه دهید نزدیک ترین کسان شما بدانند که برایتان مهم هستند.
7 – قبل از ازدواج به شغل همسر خود توجه کنید و بدانید حرفه او همان کاری است که او هر روز انجام می دهد و شخصیتش بر مبنای آن شغل ساخته شده است.
8 – به شما خانم های عزیز توصیه می کنم با کلماتی واضح ، بدون کنایه زدن صحبت کنید. یادتان باشد که یک ازدواج موفق هیچ گاه به سرعت صورت نمی گیرد و تنها بستگی به شانس یا پیدا کردن فردی خاص ندارد ، بلکه نیازمند گذشت و سختکوشی است.
9 – نیروی شتاب دهنده به موتور هر ازدواجی باید از عشق و احساس باشد وگرنه در نیمه های راه باز می ماند . آن چه باعث پذیرفتن اشتباهات ، گذشت ، همدردی و همدلی می شود ، علاقه و احساس است . در غیر این صورت ، محیط خانواده گرم و رضایت بخش نخواهد بود.
10 – ازدواجی موفق است که بر پایه عقل و عاطفه بنا شود . عقل مواردی را که باید در نظر گرفته شوند بدون دخالت عشق یررسی کند و سپس به عشق اجازه دهد تا آن ها را رنگ آمیزی کرده و تابلوی زیبای خوشبختی را تکمیل نماید . عشق ، احساس و دوراندیشی در ازدواج را تواما با هم درنظر یگیرید . هیچ گاه از روی اجبار ، هیجان یا حسابگری ازدواج نکنید.
و در آخر
11 – اگر می خواهید عشق و علاقه خود و همسرتان را مادام العمر کنید . اول باید زمان کافی برای با هم بودن و ابراز محبت کردن داشته باشید . هر از گاهی رابطه صمیمانه اول ازدواج را تجدید کنید . به انگیزه عشق و ازدواج تان بیندیشید. خاطرات گذشته را مرور کنید . با یکدیگر صادق باشید . صداقت و اظهار پشیمانی از اشتباهات باعث می شود تا شما بیش از حد به یکدیگر نزدیک شوید.
طوری زندگی کنید که منتظر خوشبختی در آینده نباشید . قدر همین لحظات ساده زندگی را بدانید و هم اکنون خوشبخت باشید.
- برخی دختر ها احساس تنهایی می کنند،به محبت نیاز دارند،و نیز برخیاز پسرها...همه ما به محبت نیاز داریم و به هر شیوه ای از جمله خانواده،دوست،همسر،..باید به نیاز خود پاسخ دهیم . ولی گاهی مشکلات موجود در جامعه باعث می شود که بسیاری از نیازهای و خواسته های طبیعی خود را ( از جمله نیاز به محبت)فراموش کنیم.
- توصیه من به دخترهایی که دوستی را تجربه نکرده اند این است که پاکی خود را حفظ کنید.رابطه اصلا مهم نیست.خودتان مهمید.ولی ارتباطات معمولی خود را گسترش دهید و بر اطلاعات خود درباره ارتباطات انسانی بیفزایید.آری،پاکی و همه عشق و احساس خود را برای موفقیت در زندگی آینده خود حفظ کنید.
داشتن دوست دختر و یا دوست پسر های فراوان نمی تواند مانع احساس تنهایی در فرد شود،بلکه چند رابطه ای می تواند مشکلات ما را بیشتر کند . مهم ترین عامل چند رابطه ای شدنطرف مقابل عدم توجه شما به نیازهای اوست.
- داشتن رابطه یا دوست به خودی خود کار بزرگی نیست.داشتن رابطه موفقیت آمیز کار بزرگی ست.
-اگر تنها هستید اصلا ناراحت نباشید،دوستی و رابطه هم معایبی دارد،تنهایی هم محاسن و لذت های خاص خود را دارد.از کسانی که رابطه را تجربه کرده اند بپرسید،بیشترشان ناراضی اند ، ولی کسی که آگاهانه و عاشقانه زندگی می کند موفق تر و راضی تر است.می توانید به تنهایی خود افتخار کنید!
- احساس تنهایی حالتی کاملا غیر طبیعیست و یک نوع مشکل روحی است.احساس تنهایی یعنی ضعف و ناتوانی.با تجربه آگاهانه دوستی می توان آن را درک کرد.و پس از درک دیگر عذاب نیست ، لذت است.فقط با درک احساس تنهایی و دوستی می توان از تنهایی لذت برد ، لذتی جاودانه....
-در مورد ارتباط جنسی باید آگاهانه رفتار کنید،مبادا به خاطر نیاز، در دام شهوت پرستی و هوس بازی گرفتار شوید .مبادا عشق وانسانیت را فراموش کنید.
به این متن از اوشو توجه کنید :
پیوند جنسی هرگز کسی را ارضا نکرده است.این پیوند بیشتر و بیشتر عدم رضایت ایجاد می کند.پیوند جنسی هرگز کسی را به کمال نرسانده-با کمال بیگانه است.پیوند جنسی زمانی معنا می یابد که با عشق همراه باشد.پس عشق و پیوند جنسی به هم می آویزند..و عشق مرکزیت عظیم تری است،مرکزیتی والاتر.آنگاه که پیوند جنسی به عشق گره می خورد،بالا و بالاتر جریان می یابد.
خانواده و سرمایه گذاری گسترده روانی
خانواده در درجه اول یک گروه اجتماعی است و از بسیاری از قوانین حاکم بر گروههای اجتماعی تبعیت میکند. « گروه اجتماعی یک واحد اجتماعی متشکل از تعدادی افراد است که نسبت به هم جایگاه و نقش ارتباطی (کم و بیش) مشخص دارند.این وضع از مجموعهای از ارزشها یا هنجارهای مخصوص به خود برخوردار است که رفتار هر عضو را، حداقل از لحاظ پی آمد آن نسبت به گروه، تظنیم میکند. از سوی دیگر خانواده یک گروه خاص و ویژه است، لذا قوانین ویژهای نیز بر آن حاکم است که توجه به آن قوانین جنبه اختصاصی آن را مشخص میسازد. مهمترین ویژگیهای فضای روانی حاکم بر خانواده عبارتند از رمایه گذاری گسترده روانی:
هر خانوادهای با ازدواج و همزیستی یک زن و مرد آغاز به شکلگیری میکند. هر انسانی بری انجام هر کاری مقداری سرمایه گذاری روانی میکند. این سرمایه شامل عناصر روان شناختی مورد استفاده در دنیای روانی انسان است « انرژی روانی » یکی از این عناصر است. انسان برای درست کردن یک وعده چای قطعاً انرژی کمتری صرف میکند تا برای پختن یک وعده غذا.
« فعالیتهای شناختی »، از قبیل تفکر، تخیل و استفاده از حواس گوناگون، دسته دیگری از عناصر روانی انسان را میسازند. کارهای گوناگون، سرمایههای متفاوتی از فعالیتهای شناختی انسان را به خود اختصاص میدهند. به عنوان مثال، حل یک جدول، قطعاً درگیری شناختی کمتری نسبت به نوشتن یک مقاله علمی نیاز دارد.
« داراییهای روان شناختی » انسان نیز دسته دیگری از عناصر مهم روان شناختی آدمی را تشکیل میدهند. انسان از دیرباز به آن چه در درون دارد و متعلق به خویشتن است، توجه کرده، آن را با داراییها بیرونی مقایسه کرده و در مقام اندیشه و قضاوت عقلانی، سرمایههای درونی را بر مایملک بیرونی ترجیح داده است. شرافت انسانی، کرامت، ایمان، آزادگی، یقین، عشق، استقلال، صفای باطن، سخاوت، درد درون، وجدان، آسودگی ضمیر و … سرمایههایی اند که آدمیان آنها را با دارییهای بیرونی مقایسه کرده و میکنند. برخی از کارها، علاوه بر انرژی روانی و درگیر کردن فعالیتهای شناختی، مستلزم استفاده از این سرمایههای درونیاند. وقتی کسی ناگزیر به التماس به دیگری میشود، کرامت، استقلال و برخی دیگر از سرمایههای روانی خویش را هزینه میکند. وقتی کسی برای رسیدن به چیزی، یا اجتناب از مشکلی که احتمالاً ممکن است برای او پیش آید، ناگزیر از دروغ گویی، میشود، برخی از مهمترین داراییهای روانی خویش را خرج میکند.
« سطح درگیری روان شناختی » انسان عاملی است که میزان سرمایه گذاری روانی وی را در انجام یک فعالیت نشان میدهد. انسان گاهی با مسئلهای کاملاً سطحی، مواجه میشود. مثلاً برای افراد ناآشنا و غریبه، لایههای سطحی شخصیت خویش را درگیر میکند ولی برای افرادی که آنها را دوست میدارد، عمیقترین لایههای شخصیت خود را فعال میسازد. تعبیری که مردم برای انجام چنین کارهایی به کار میبرند، انجام کار با جان « و دل » است. آنان در مورد کاری که از عمق وجود خویش انجام میدهند، میگویند که با جان و دل ان را انجام دادهاند، یا گاه میگویند، « فلان کار را برای دل خودم انجام دادهام. »
به راستی انسان برای ازدواج، چه مقدار از سرمایههای روانی خود را هزینه میکند؟ زن و مرد برای تشکیل یک زندگی مشترک چه سطحی از دنیای روان شناختی خود را درگیر میکنند؟ آیا زن و مرد در این راه خشت به خرج میدهند؟ یا از هر گونه هزینه کردن سرمایههای روانی خویش اِبایی ندارند؟ پاسخ گویی به این سئوالات به عمل گوناگون بستگی دارد؛ از آن جمله میتوان به مطلبی که در ادامه مطرح میشود اشاره داشت.
انسانها از لحاظ اهمیت دادن به سرمایههای روانی و سرمایههای بیرونی، یک طیف تشکیل میدهند. کسانی که مایملک بیرونی (آن چه با چشم دیده میشود و به شکل عینی قابل سنجش و اندازهگیری است) را بیشتر مورد توجه قرار داده، به عنوان اهداف زندگی به آنها توجه میکنند، در یک سر طیف و کسانی که به سرمایههای درونی و مایملک روانی خویش اهمیت میدهند، در سر دیگر طیف قرار میگیرند. دسته اول را دارای « شخصیت بیرونی » و دسته دوم را دارای « شخصیت درونی » مینامیم. افراد دارای شصخیت بیرونی اهمیت و جایگاه خویش را به طور عمده به وسیله چیزهایی که خارج از خویش دارند، ارزیابی میکنند. به عبارت دیگر، خانه، پول، کارخانه، ماشین، مدرک تحصیلی، مقام، مدال، نشان، کتاب، لقب، جایزه و شهرتی که دارند، معرف شخصیت آنان است. اما شخصیتهای درونی با آنچه در درون خویش دارند، خود را میشناسند و معتبر میدانند. علمی که دارند، ایمانی که در درون حس میکنند، وجدان آسوده، آسودگی ضمیر، استقلال، آزادگی و … مایملک واقعی ایشان را تشکیل میدهند. شخصیتهای بیرونی خود را بیشتر در خارج از خود جست و جو میکنند، در حالی که شخصیتهای درونی خود را در درون خویش مییابند. به بیان دیگر شخصیتهای بیرونی عمدتاً دنیای بیرونی و چشمگیری دارن دو شخصیتهای درونی از دنیای روانی و درونی پر استغنایی برخوردارند
تعداد اندکی از انسانها به شکل خالص در دو سر طیف قرار میگیرند. ولی بسیاری از انسانها در نقاط میانی طیف جای میگیرند. برخی از افراد در تردید و تردد دائمی بین دو سر طیفاند. اینان برخی اوقات سرمایههای درونی خود را تبدیل به سرمایهای بیرونی کرده، گاه برعکس آن عمل میکنند. سادهترین و سالمترین نوع تبدیل سرمایه درونی، فروش علم و تخصص است. کسانی که دانش خود را به مزایده میگذارند و آن را در اختیار کسی که در مزایده برنده شده است قرار میدهند، دست به معاملهای شاید سالم زدهاند. اشکال مضر و ضد انسانی آن این است که افرادی وجدان، ایمان، عشق و … خود را به مایملک بیرونی معاوضه کنند. گاهی اوقات نیز افراد پول و مایملک بیرونی را به عنوان مأمنی برای تأمین استغنای درونی طالباند. آنان حداقلی از امکانات بیرونی را برای زیستن در دنیای درونی خویش جست و جو میکند
شخصیت انسان، چه درونی و چه بیرونی، در اصل بر سرمایههای درونی استوار است. قارون نیز میگفت که من ثروتم را به علم خویش به دست آوردهام. یا هر صاحب ثروت و مکنتی نیز مایملک خویش را حاصل کفایتهای درونی خویش میداند. به این ترتیب، شخصیت بیرونی نیز سرمایههای درونی را زیر بنای سرمایههای بیرونی به شمار میآورد. تفاوت مهم در دو شخصیت بیرونی و درونی در این است که کدام را مهمتر میشمارد؛ زیر بنا یا روبنا
زن و شوهر تشکیل دهنده زیربنای خانواده هستند. این دو برای تشکیل خانواده سرمایه گذاری روانی گستردهای میکنند. چه آنانی که با علاقه مندی و پذیرش شخصی در مورد ازدواج اقدام میکنند، چه آنانی که تن به یک ازدواج تحمیلی میدهند، به هر صورت سرمایه روانی گستردهای را در این راه هزینه میکنند.
در اولین گام میپذیرند که سراسر عمر در کنار فردی که با او ازدواج میکنند زندگی کنند. این پذیرش یک ریسک بزرگ است. همزیستی با فردی که ممکن است واجد ویژگیهایی باشد که تحمل آن دشوار باشد، مستلزم گذشتن از بسیاری از علائق است. هر فردی به هنگامن ازدواج میتواند نگران آیندهای که در پیش رو دارد، باشد و این نگرانی اغلب مستلزم گذشت کردن از سرمایههای مهم روانی است. تحمل خشونتها، بدزبانیها، خودسریها، بی حرمتیها، حماقتها و … به سادگی امکان پذیر نیست. انسان برای تحمل چنین رفتارهای احتمالی، باید آماده باشد تا از دنیای بروانی خویش هزینه کند. با صبر کردن، پابر روی منطق و عقل گذاشتن، پا بر روی کرامت و حرمت شخصی نهادن، گاه زیر بار بی غیرتی رفتن و … سرما یهای است که گاه دو طرف ناگزیر از هزینه کردن آن هستند.
فردی که از روابط پنهان همسرش با فرد دیگری آگاه شده و برای حفظ خانواده، ناگزیر از نادیده گرفتن آن میشود و یا مرد و یا زنی که علاقه حفظ خانواده، ناگزیر از نادیده گرفتن آن میشود و یا مرد و یا زنی که علاقهمندی همسرش را به فرد دیگری غیر از خودش میبیند و التماس و درخواست او از همسرش به جایی نمیرسد، احساس میکند تمام هستیاش در معامله زندگی به باد رفته است. آری انسان با ازدواج به ریسک بزرگ تن میدهد.
علاوه بر این، زن و مرد در ابتدای تشکیل خانواده، ناگزیر از سرمایه گذاریهای دست به نقدی هستند که علی ایحال باید آنها را هزینه کنند. در مذاکرات اولیه برای ازدواج، زن و مرد هر دو ناگزیر از دادن قولهایی به یکدیگرند. اولاً در مواردی وقتی سلیقه و یا طرز فکر خویش را با فرد مقابل ناسازگار میبینند، با سکوت و یا واکنش عکس با او همراهی میکنند. مانند دوست نداشتن غذایی و خوردن آن برایه مراهی با سلیقه و ذائقه فرد مقابل و یا رضایت دادن به عملی، به رغم میل باطنی خود. ثانیاً در مواردی نیز ناگزیر به اظهار تمایل و درخواست خود و گذشت کردن از آن میشوند. مانند پذیرفتن نوع پوشش خانم از طرف مرد به رغم تمایل قلبی و متفاوت او مردانی هستند که تمایل به چادری بودن همسر خویش دارند ولی خانم تمایلی به این کار ندارد. مرد در این موقع، به رغم اظهار تمایل حقیقی خود، ناگزیر از گذشت میشود و تمایل خانم را میپذیرد. اینها تماماً نمونههایی از صرف هزینههای روانی در ازدواج است.
در مورد قرار و مدارهای مالی نیز نکات قابل توجهی وجود دارد. اگر اتفاقاً زن و مرد و اعضای مؤثر خانواده آن دو دارای « شخصیت درونی » باشند، معمولاً مشکلات اندکی بر سر قرار و مدارهای مالی پیدا میکنند. اغلب به سادهترین شکل ازدواج صورت میگیرد و مراسم ازدواج به شکل یک میهمانی نسبتاً مفصل به انجام میرسد. لیکن در شرایطی که پای یک یا چند « شخصیت بیرونی » در میان باشد، مشکلات متعددی بر سر راه قرار و مدارها بروز میکند. اگر زن و مرد و اعضای مؤثر خانواده آن دو همه بیرونی باشند و تمکن واقعی مالی هم داشته باشند، اغلب ازدواج با تشریفات بسیار گسترده و با هزینههای گزاف انجام میگیرد و در این بین به رغم این هزینهها، هر دو طرف نازگیر از تحملهای روانی متعدد خواهند بود. مسابقه در تعیین مهریه، محتویات سفره عقد، خریدهایی که انجام میگیرد، سالنی که برای میهمانی در نظر میگیرند، هدایایی که به عروس و داماد میدهند، قباله پیچی که میبرند، پاگشایی که میکنند و … همگی میتواند محلی برای منازعه روانی بین دو طرف باشد. این منازعات نه تنها هزینههای مالی را میطلبد که مهمتر از آنها اصطکاکهای روحی را نیز به دنبال دارد. معمولاً پس از چنین مراسمی، یک خستگی روحی همراه با گلهمندیها و دلخوریهای بسیار، بر جای میماند که رفع آنها احتیاج به گذشت زمان دارد. این گونه ازدواجها، غالباً چنان بستگی روانیای از خود بر جای میگذارند که به بانیان آن به خصوص به والدین عروس و دامان اجازه نمیدهند تا مدتها به ازدواج فرزندان دیگر خود بیندیشند
در شرایطی که زن یا مرد، یکی دارای شخصیت بیرونی و دیگری دارای شخصیت درونی است. مشکلات به اشکال دیگری بروز پیدا میکند. زنی که دارای شخصیت بیرونی است، اغلب با تقاضاهای مادی زیاد و به خصوص با مقایسه خود با سایر دختران، مرد را وادار به گذشتن از خواستههای خود میکند. در چنین شرایطی زن از طریق پافشاری بر تمایلات خود و نگرانیهای ناشی از پایین بودن از فلان دختر فامیلو آشنا، دچار افسردگی روانی شده، مرد نیز به دلیل ناگزیر بودن برای قبول شروطی که برای وی فاقد ارزش حقیقی است، دچار حالتهای مشابه میشود.
اما در شرایطی که مرد دارای شخصیت بیرونی است و امکان مالی نیز دارد، معمولاً شرایط کمی سادهتر است. او از هزینه کردن ابایی ندارد، لکن در قبال آن خواستار امتیازی بیرونی است. این امتیاز ضرورتاً در مادیات خلاصه نمیشود. مثلاً ممکن است هزینه زیاد، منجر به تقاضای مرد برای جهیزینه بیشتر نباشد، لکن اغلب با تقاضاهایی که به نوعی خارجی هستند همراه است. برای مثال مرد در قبال هزینهای که میکند ممکن است متقاضی احترام و حسن شهرت در حد خود باشد. او مایل است به نوعی او را مردی سخاوتمند، بخشنده و ارزشمند بشناسند. برای چنین فردی تعریف از دیگری، در حدی الاتر از او، آزار دهنده خواهد بود. مردی با شخصیت بیرونی، در قبال هزینههای مادی خود، امتیازی بیرونی را طالب است و نرسیدن به چنین امتیازی میتواند موجب دلگیری جدی یعنی درگیری روانی او با همسرش باشد
مردانی که دارای شخصیت بیرونیاند، ولی تمکن واقعی مالی ندارند، وضعیتی نگران کننده دارند. آنان در قوبل و عمل بلند پروازی پیشه میکنند، ولی دیر یا زود، شکسته بال، ناگزیر از پذیرش حقارت روانی میشوند. آنان زیر بار مهریه بالا رفته و یا حتی خود پیشنهاد چنین مهرهیای میکنند و با قرض و با گرو گذاشتن بسیاری از ارزشهای انسانی خود، مراسمی برپا میکنند. آنان در آرزوی یک جایگاه بیرونی برجسته، صدمات زیادی را متحمل میشوند.
وقتی خانواده با چنین سرمایه گذاری روانی گستردهای شروع به شکل گیری میکند، چه فرآیندهایی در پیش رو خواهد داشت؟ بررسی این فرآیندها را در ویژگیهای دیگری که بر فضای روانی خانواده حاکم است باید جست و جو کنیم.
مسائل در روابط بینفردی:
بشر، موجودی اجتماعی است. از اینرو، ما در جامعه زندگی میکنیم و ناگزیر، روابط معینی با دیگران داریم. پدران و مادران، فرزندان، زن و شوهرها، با هم روابطی دارند و ممکن است در این ارتباطها درگیر شوند و مخالفتهایی بروز دهند.
از این درگیریها و مخالفتها نمیتوان پرهیز کرد ولی میتوان برای حل آنها اقدام نمود. نتیجهی تلاش ما به چگونگی گفتوگو، بخشش و میزان استفادهی ما از مکانیزمهای اصلاحی، بستگی دارد. البته میدانیم که گاهیوقتها درگیریها و اختلافها بهطور تقریبی، راهحلی ندارند. در این مورد، نتیجهی مطلوب به این بستگی دارد که ما تا چه حد، قدرت کنارآمدن و ساختن با یکدیگر را داریم.
از طرف دیگر، هر نوع رابطه، تقاضا، خواسته و وظیفههایی را در هر دوطرف رابطه بهوجود میآورد و میبایست تا آنجا که امکانپذیر است، تحقق پیدا کند و به اجرا درآید. هر دوطرف حق دارند خواستههای خود را داشته باشند. اگر یکی از آنان، این خواستهها را برآورده نسازد، طرف دیگر، آگاهانه یا غیرآگاهانه، دست به گله و شکایت، انتقاد و اهانت میزند که ما انتقاد و اهانت را شکل ناسالم ارزیابی میکنیم. بنابراین، درگیری و حتی رنجیدن پیشمیآید که بهطور کامل عادی و طبیعی است ولی خردمند میکوشد آنها را حل کند، اشتباه را تصحیح کند و به جبران خطا بپردازد.
البته همه میدانیم که حل مسائل، اغلب آسان نیست و ما نیاز داریم به مهارتهایی تسلط پیداکنیم و فنونی را بیاموزیم. فرض کنیم از مهارتها و فنون هم آگاه شدیم، باید بدانیم که آگاهی کافی نیست، ما زمان لازم داریم و به تمرینهایی نیازمندیم تا بتوانیم آنها را به اجرا بگذاریم. ما به جرأت، قدرت، اراده و اعتماد متقابل نیازمندیم، بهویژه وقتی احساس میکنیم آسیب دیدهایم، عصبانی هستیم و قربانی شدهایم، اگر این مهارتها و فنون را بهکار ببریم، رفتهرفته آنها به عادت تبدیل میشوند و هر وقت ضرورتی پیشآید، بدون آگاهی حاضر میشوند.
در زیر به برخی از مکانیزمهای اصلاحی در این زمینه اشاره شده است:
آرام بگیرید:
تقاضای زنگ تفریح یا بهاصطلاح، فاصلهای بکنید. پیشنهاد کنید بحث و مجادله تا مدت معینی به تأخیر بیفتد. توضیح دهید که قصد پشت گوش انداختن بحث را ندارید و فقط میخواهید فاصلهای داشته باشید تا آرام بگیرید. در اینصورت، بهتر میتوانید حرف طرف مقابل خود را بشنوید و نقطهنظرهای او را بهتر درک کنید.
یادگیریِ آرامشدن بهویژه برای مسائل خاصی، کارساز است. نیاز به حالت دفاعی یا قهر کردن را کاهش میدهد و ضدعصبانیت میباشد.
در طول این فاصله، هر کاری که شما را آرام میسازد، انجام دهید. برخی با ترک مکان، آرام میگیرند، گروهی سوار ماشین میشوند و دوری میزنند، برخی دوش میگیرند، به موسیقی گوش میدهند، به دوستی تلفن میزنند و... وقتی احساس کردید آرامگرفتهاید و تنش ندارید، بازگردید و به گفتوگوی خود ادامه دهید.
غیردفاعی حرف بزنید:
غیردفاعی شنیدن و حرفزدن، کمک میکند با برخی از عادتهای ویرانکننده مقابله کنیم. با این شیوه، طرف مقابل را وادار میکنید کمتر حالت دفاعی به خود بگیرد. میتوان به روشهای زیر نیز عمل کرد:
الف- قدردانی و تحسین کنید:
هر شخصی به قدردانی و تحسین واقعی و اصیل و تعریف صمیمی، واکنش مثبت نشان میدهد. قبل از شروع هر بحثی، نقاط مثبت طرف خود را به زبان آورید و قسمت پر لیوان آب را ببینید.
ب- خشم طرف مقابل را بپذیرید:
خشم بهطور معمول، نوعی تأکید است. معنای آن، این است که به خواستهی من توجه کن. به آنچه میگویم، گوش بده و به آنچه که نیاز دارم، توجه کن.
ج- حالتهای زبان بدن را بخوانید:
شما میتوانید با چشمانتان هم بشنوید. مراقب حالتهای بدن و چهرهی طرف مقابل خود باشید. هرگز با زبان بدنتان، کسی را دستنیندازید و مسخره نکنید.
نکتههای زیر را رعایت کنید:
- احساس خود را نشان دهید.
- روراست باشید.
- تنها روی یک مورد معین، انگشت بگذارید.
- از عبارتهای خود، انتقاد و اهانت را حذف کنید.
- از شخصیت طرف مقابل انتقاد نکنید.
- توهین نکنید، دستنیندازید و نیش و کنایه نزنید.
- شخصیت طرف مقابل را تحلیل نکنید.
- ذهنخوانی نکنید.
اعتباربخشی:
منظور از اعتباربخشی، این است که خود را به جای طرف مقابل بگذارید. درک احساس او به شما کمک میکند تا مسأله را بهتر حل کنید. وقتی طرف مقابل احساس کند که ما برای فکر و خواستهاش اعتباری قائل هستیم، به ما اعتماد بیشتری خواهد داشت و کمتر حالت دفاعی یا قهر به خود خواهد گرفت.
در این زمینه، نکتههای زیر را بیشتر رعایت کنیم:
- مسؤولیت خود را بپذیرید. اگر اشتباهی کردهاید، آنرا قبول کنید.
- عذرخواهی کنید. تنها میتوان گفت: «من به احساس یا خواستهی تو توجهی نکردم، کارم اشتباه بود، از تو عذر میخواهم.» از عذرخواهی شرمی نداشته باشید. هرکسی گاهبهگاه خطایی دارد. عذرخواهی، کسی را کوچک نمیکند بلکه به بزرگی او میافزاید و میتوان آنرا نوعی بزرگمنشی بهحساب آورد.
چرا برخی مردم بی وقفه در زندگی "شانس" می آورند درحالی که سایرین همیشه "بدشانس" هستند؟
مطالعه برای بررسی چیزی که مردم آن را "شانس" می خوانند، ده سال قبل شروع شد.
می خواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضی ها را می زند، اما سایرین از آن محروم می مانند. به عبارت دیگر چرا بعضی از مردم "خوش شانس" و عده دیگر "بدشانس" هستند؟
آگهی هایی در روزنامه های سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس می کنند خوش شانس یا بدشانس هستند خواستم با من تماس بگیرند.
صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سال های گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگی شان را زیر نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمایش های من شرکت کنند.
نتایج نشان داد که هرچند این افراد به کلی از این موضوع غافلند، کلید خوش شانسی یا بدشانسی آنها در افکار و کردارشان نهفته است.
برای مثال، فرصت های ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگیرید. افراد خوش شانس مرتبا با چنین فرصت هایی برخورد می کنند، درحالی که افراد بدشانس نه.
با ترتیب دادن یک آزمایش ساده سعی کردم بفهم آیا این مساله ناشی از توانایی آنها در شناسایی چنین فرصت هایی است یا نه.
به هر دو گروه افراد "خوش شانس" و "بدشانس" روزنامه ای دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگویند چند عکس در آن هست.
به طور مخفیانه یک آگهی بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم که می گفت: "اگر به سرپرست این مطالعه بگویید که این آگهی را دیده اید 250 پوند پاداش خواهید گرفت."
این آگهی نیمی از صفحه را پر کرده بود و به حروف بسیار درشت چاپ شده بود.
با این که این آگهی کاملا خیره کننده بود، افرادی که احساس بدشانسی می کردند عمدتا آن را ندیدند، درحالی که اغلب افراد خوش شانس متوجه آن شدند.
مطالعه من نشان داد که افراد بدشانس عموما عصبی تر از افراد خوش شانس هستند و این فشار عصبی توانایی آنها در توجه به فرصت های غیرمنتظره را مختل می کند.
در نتیجه، آنها فرصت های غیرمنتظره را به خاطر تمرکز بیش از حد بر سایر امور از دست می دهند.
برای مثال وقتی به مهمانی می روند چنان غرق یافتن جفت بی نقصی هستند که فرصت های عالی برای یافتن دوستان خوب را از دست می دهند.
آنها به قصد یافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق می زنند و از دیدن سایر فرصت های شغلی بازمی مانند.
افراد خوش شانس آدم های راحت تر و بازتری هستند، در نتیجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جستجوی آنها هستند می بینند.
تحقیقات من در مجموع نشان داد که آدم های خوش اقبال براساس چهار اصل، برای خود فرصت ایجاد می کنند...
اولا آنها در ایجاد و یافتن فرصت های مناسب مهارت دارند،
ثانیا به قوه شهود گوش می سپارند و براساس آن تصمیم های مثبت می گیرند.
ثالثا به خاطر توقعات مثبت، هر اتفاقی نیکی برای آنها رضایت بخش است،
و رابعا نگرش انعطاف پذیر آنها، بدبیاری را به خوش اقبالی بدل می کند.
در مراحل نهایی مطالعه، از خود پرسیدم آیا می توان از این اصول برای خوش شانس کردن مردم استفاده کرد.
از گروهی از داوطلبان خواستم یک ماه وقت خود را صرف انجام تمرین هایی کنند که برای ایجاد روحیه و رفتار یک آدم خوش شانس در آنها طراحی شده بود.
این تمرین ها به آنها کمک کرد فرصت های مناسب را دریابند، به قوه شهود تکیه کنند، انتظار داشته باشند بخت به آنها رو کند و در مقابل بدبیاری انعطاف نشان دهند.
یک ماه بعد، داوطلبان بازگشته و تجارب خود را تشریح کردند. نتایج حیرت انگیز بود: 80 درصد آنها گفتند آدم های شادتری شده اند، از زندگی رضایت بیشتری دارند و شاید مهم تر از هر چیز خوش شانس تر هستند.
و بالاخره این که من "عامل شانس" را کشف کردم.
چهار نکته برای کسانی که می خواهند خوش اقبال شوند
به غریزه باطنی خود گوش کنید، چنین کاری اغلب نتیجه مثبت دارد.
با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبرو شوید و عادات روزمره را بشکنید.
هر روز چند دقیقه ای را صرف مرور حوادث مثبت زندگی کنید.
پیش از یک دیدار یا یک تماس تلفنی مهم، آن را برای خود مجسم کنید و خود را در آن موفق ببینید. بخت و اقبال اغلب همان چیزی است که انتظارش را دارید.
یک توصیه مهم در تحکیم روابط زناشویی؛
هر فردی ابتدا باید در راه ساختن شخصیت انسانی خود گام بردارد تا بتواند در درجه اول انسان کاملی باشد و در درجه دوم با در نظر گرفتن تربیت و منش خود در روابط انسانی موفق باشد. لذا در این راستا باید به درک و شعوری رسید که بفهمیم انسانها با خصایص وعلا یق و دید گاهها و توانایی های مختلف آفریده شده اند و با یکد یگر متفاوت هستند و در نتیجه با چنین نگرشی د یگر کسی توقع نخواهد داشت که دوست و یا همسر خود را شبیه سازی کند و در مقام مقایسه برآید.
لذا هرگز نگویید چون فلا ن کس فلا ن جور بود و یا بهمان کار را انجام داد پس تو یا من هم باید همان رفتار را داشته باشیم یا اینکه همان کاررا انجام بدهیم یا ندهیم.
با چنین جملا تی مطمئن باشید اثرات منفی فراوانی را در طول روابط خود به صورت پنهان یا آشکارمشاهده خواهید نمود. بعضی افراد وقتی با دیگران قیاس شوند برسرلجاجت می افتند و حتی ممکن است عمل درست را هم به خاطر لجبازی انجام ندهند و گاهی غرورشان جریحه دار شده و به شخصیتشان لطمه وارد می شود و اثرات منفی طولا نی مد ت در روح و روانشان ایجاد می شود که گرچه گاهی مشهود هم نمیباشد ولی تاثیرات منفی آن قاتل جبران نخواهد بود. از آنجا که مقایسه کردن کاریست نادرست و ناشی از عدم تعادل روانی مقایسه کننده ، از یاد نبرید که هرگز فرزندانتان را هم با د یگران و همسالا نشان مقایسه نکنید حتی اگر نزدیکترین کس به آنها مثل خواهر و برادرشان باشد ،چه رسد به اینکه نسبتی دورتر داشته باشد زیرا از لحاظ روانی اثرات سوء فرا وانی دارد. در صورتیکه تمایل دارید شاهد انجام عملی از سوی مخاطبتان باشید، بهتر است در چنین مواقع هرگز از کسی نام نبرید و مثلا بگویید :
چون ا ین عمل با توجه به مطالعات یا مثلا تجربیاتی که دارم به نظرمن صحیحتر است یا چون با سلیقه من همسویی بیشتر دارد و یا آن را بیشتر و بهترمی پسند م مایلم اینگونه انجام شود. بنابراین نظرات و اهدافتان را با جملا تی عنوان کنید که حاکی از تمایلا ت خود تان باشد نه د یگران، بخصوص کسانیکه بزبان آوردن اسمشان میتواند باعث رنجش خاطر، کدورت ویا حساسیت خاصی شده حتی حس حسادت ، بغض، کینه، ولجاجت شخص را برانگیزد. ضمن آنکه حتما اطمینان حاصل کنید که آنچه میخواهید بیان کنید اصولی، صحیح ومبتنی بر اصول روانشناسی مطابق با شخصیت طرف مخاب شماست. در آنصورت مطمئن باشید این گونه جملا ت اثرات مثبت بیشتری دارند و شما را هم به اهدافتان نزدیک تر می سازند.
روابط انسانی پیچید گی های خاص خود را دارد و هر یک از اعمال، رفتار و گفتار، حتی حالات تک تک اعضای چهره و نگاههای ما می توانند بطور مستقیم یا غیر مستقیم بر روی دیگران تاثیر گذار باشند. وزند گی ما متشکل از همین لحظات وجزئیاتی است که ممکن است خیلی وقتها حتی به نظر هم نیایند ولی درچگونگی اوضاع و بهبودی شرایط در بهتر شدن یا نشدن روابط ما تاثیری بسزا دارند. حالا دیگر به این بستگی دارد که شما چقدر به شخص مقابل و نوع روابط روابط با او اهمیت می دهید. اگر فردی هستید بی تفاوت و بی توجه به نوع روابطتان با اطرافیان که د یگر جای بحثی نیست واگر خدای نخواسته در زمره این قبیل افراد باشید که به د نبال هدف خاصی نیستند و بلکه هر چه پیش آید، خوش آید، و جزء افراد الکی خوشید و همین برایتان کافی است که عمرتان میگذرد و حالی خوش باش و بعد از آن هیچ.که واقعا مطمئن باشید دیگران هم با شما هیچ؛
ولی اگر فردی مسؤلیت پذیرو حساس هستید که حتما هستید، و به نوع و چگونگی روابطتان با دیگران اهمیت می دهید پس سعی کنید همیشه تمرین نمایید در برخوردهای خود با دیگران بخصوص همسرتان قبل از آن که حرفی را به زبان بیاورید در مورد آن کمی فکر کنید بعد آن را به زبان آورده بیان نمایید. مطمئن باشید در این صورت در راه تحکیم روابط خود گامهای محکم و موثری را برداشته هر لحظه زندگی زیباتری دارید چتر خوشبختی سایبان همیشگی زندگیتان و حاکم بر روابط شماست وشادیها یکی پس از دیگری چشم انتظار دیدار با شمایند، آشیان همای سعادت بربام آشیانه شما و مرغ سعادت دانه چین دام شماست.مطمئنا شادی همیشه یار شماست و هرگز از این عمل و اقدامتان پشیمان نخواهید شد.
و اما توصیه ای دوستانه و صمیمانه و البته مهم و روانشناسانه که با توجه به اوضاع و شرایط عمومی جامعه می توان به زوج های جوان سفارش کرد این است که : بعد از ازدواج سعی کنید سریعا" اقدام به بچه دار شد ن ننمایند.
براین رای و نظرباشید که دربدو زند گی زناشویی قبل از هر کاری در وهله اول خود تان و همسرتان را کاملا" بشناسید و وقتی به آن مرحله رسید ید که یکدیگر را کا ملا" درک میکنید و با هم تفاهم نسبتا کامل دارید وهر زمان احساس کردید واقعا" خوشبخت هستید. آن وقت اقدام به تقسیم این خوشبختی نمایید.
قطعا منظورازخوشبختی، آن نوع روابط اولیه ناشی از احترام متقابل مبتنی بر رودربایستی و باورهای فرهنگی ، میراث اجدادی که درماههای اول و بعضا سالهای اول اکثرازدواجها ست نمی باشد. زیرا د رابتدا غالبا احساس سعاد تمندی را درنظردارند ولی سعادت وخوشبختی را نمی شناسند. حسی عمیق و زیبا که اغلب در کتابه در رمانها خوانده اند واین نوع خوشبختی ها را فقط در کتابها میتوان پیاده کرد. ولی با کمال تاسف پس از گذشت چند صباحی که شناختها بیشتر میشود ، روابط مبتنی بر شرم حضور وپرده های ماخوذ به حیا بودن قدری کنار میرود متاسفانه تازه مشکلا ت شروع می شود. و هر آنچه که بخاطرویژگی خاص عشقهای جوانی در پس عاطفه های نابالغ پنهان مانده بود آشکارا سر بلند میکند.
در همین دورانی که شرحش هرچند مختصر ولی عمیق و جانانه گذشت. راههای دیگری نیز پیش رو هست که اهمیت آنها از اینروست که با مد نظرقراردادنشان میتوانید تلخترین لحظات را به شیرینی زندگی مبدل کنید. مهم رسید ن به یک تفاهم ودرک متقابل ازیکد یگر و بلوغ فکری است. توجه به این مسئله از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است که بفهمیم وقتی دو نفر با هم توافق میکنند شریک زندگی همدیگر شوند به این معناست که دو نفر با دو نظریه مختلف، دو محیط ، دو خانواده و حتی دو فرهنگ متفاوت به توافقی رسیده اند و هر دو حامل اندیشه و تجربیاتی هستند که به همان نسبت که ممکن است درمورد یک موضوع مشترک یکی از آنها درست بگوید، احتمال درست گفتن طرف مقابل را هم در نظر بگیرد. اگر به این مرحله رسیدید به شما هزاران بارتبریک میگویم، تبریکی از صمیم قلب.
شما با پذیرفتن این روش دل همهء اطرافیانتان را شاد میکنید. بعد از آن میتوانید مطمئن باشید که از معیار سلامتی روان در حد بسیار بالایی برخوردارید، حالا دیگر طرف مقابل شما هرشخصی باشد با اطمینان از تفاهم کامل با او سخن برانید. با اعتماد به نفس کامل و بی نظیر، با قدرت وشهامت اسب مراد زند گیتان چهار نعل به سمت شهر عشق، کوی محبت و دیار خوشبختی و سعادت در حرکت است. فقط چهار چشمی باید مراقب باشید، لحظه ای غفلت ممکن است شما را از روی این اسب تیز پا به زمین بکوبد و استخوانهای جوانتان را خورد کند. وقتی با گذشت باشید به معنای آنست که مواظب زندگیتان هستید. آنوقت است که خوشبختی دیوانه وار سرش را به درو دیوار میکوبد تا خودش را حتی به زور شلاق به شما برساند. آنوقت است که قادرید خوشبختی را تعریف کنید ومیتوانید تشخیص دهید کاملا خوشبختید. ودراینجاست که قدرت وتوانایی این راهم دارید که فرد د یگری را به د نیا بیاورید ومطمئن باشید او را هم میتوانید سعاد تمند نمایید.
تا زمانیکه هر کسی خصوصا جوانان ما خودشان نیازمند تربیت باشند چگونه می توانند مدعی شوند که مربی خوبی باشند؟ ومتاسفانه بعضی مواقع شاهد پدرها ومادرهایی هستیم که هنوز خود شان نیازمند نصیحت و تربیتند وحتی از پس حل مشکلا ت خودشان بر نمی آیند واز طرفی والدین فرزندانی هستند که نمیدانم چگونه ولی ناچار از تربیت آنها هم هستند.
از طرفی بارها اینجا و آنجاشنیده شده وقتی زوجی با هم دچارمشکل میشوند بزرگترها با بیان این نکته که بگذارید بچه دار شوید مشکلا ت خود به خود حل می شوند ومثلا با اصطلاحاتی نظیر اینکه پا قدم بچه خوب است وازاین جور حرفها... که بیشتربه نظر میرسد اگرچه ممکن است به اینوسیله مدت مدیدی این زندگی ادامه پیدا کند ولی سرنوشت چنین فرزندی در زندگی بدون عشق معلوم نیست سر از کجا در آورد. البته اگرنخواهیم با بد بینی به این مقوله نگاه کنیم که در آنصورت بقول بعضی افراد خیانتی فاحش به جان کسی کرده ایم که معلوم نیست در طول زندگیش باید تاوان چه چیزی را بدهد. چه بسا بچه ای به دنیا بیاید و مشکلا ت که حل نشد هیچ، بلکه مشکلات بیشتری نیز بوجودآید. اینهمه قرزندان طلا ق و بچه هایی که گرفتار آسیب های اجتماعی هستند نتیجه همین نوع دید گاه های به اصطلاح بزرگ مابانه اماغلط می باشد.
و اما توصیه ای مهم به جوانان برومند و سبز کشورمان؛ قبل از هر چیزخود و کاندیدای همسریتان را بشناسید وبه این میزان درک و آگاهی وشعور برسید که بدانید بالغ شده اید. بزرگی میگوید گمان نکنید پس از ازدواج بالغ و کامل میشوید. اول باید کامل و بالغ شوید بعد از آن ازدواج کنید. وآنگاه است که می توانید مربی و راهنمای خوبی نیزباشید، آن وقت با مطالعه و بررسی تمام جوانب پزشکی، جسمی، روحی واخلا قی و روانشناسی و محیطی واقتصادی وغیره اقدام به زایش و زادوولد کنید تا مطمئن باشید شادیهایتان را با او نمی شناسیدش ولی پاره تنتان و جان شماست بخوبی تقسیم کرده اید. وخدای نخواسته با چشمان بسته چنین مسئولیت مهمی را نپذ یرفته اید. و بدانید برای صاحب فرزند شدن نیازی نیست فقط در غم اندیشه و خوراک و پوشاک امکانت اولیه و... باشید، بلکه هزاران فکر و اندیشه دیگر متوجه مسؤلیت مهم شماست که می توانید با مطالعه، مشاوره با اهل نظرو تحقیق با آنها آشنا شوند.
مطمئن باشید همسران خوشبخت بطور یقین می توانند پدران و مادران و مربیان خوبی هم باشند. بنا بر آنچه از نظر گرامیتان گذشت ، اولین گام تشکیل زندگی سراسرعشق است. چرا که هر وقت مبنای آغازین قدمها بر عشق، محبت، تفاهم و دوستی بین دو نفرقلمداد گردد آنوقت است که هیچگاه طعم شیرین خوشبختی وسعادت را از دست نخواهند داد. و سایه خوشبختی همیشه برسرآنهاست .
فراموش نکنیم جمله بزرگی را که میگوید؛ بزرگترین گناه آنست که شادی و خوشبختی را نشناسیم و گناه بزرگتر آنکه آنرا به دیگران هدیه ندهیم ویا با آنان تقسیم نکنیم. و البته تا زمانی که خود تان خوشبخت نباشید هرگزو هرگز نمی توانید د یگری را خوشبخت نمایید
احساس مسئولیت در حفظ کیان خانواده:
زن و شوهر پس از ازدواج، هر یک در جایگاه خود احساس میکنند که باید این خانواده نوپا را حفظ کنند و از آسیبهای احتمالی و درن هایت اضمحلال آن جلوگیری کنند.نادرند افرادی که در این زمینه احساس مسئولیت نداشته باشند. این احساس، با افزایش احتمال انحلال خانواده، بیشتر و بیشتر میشود. جوانانی که امروزه در شهرهای بزرگ ازدواج میکنند، با مشاهده موارد زیادی از طلاق و عدم موفقیت در اداره زندگی زناشویی توسط جوانان دیگر، این نگرانی را در خود احساس میکنند که مبادا آنان نیز نتوانند از عهده حفاظت از خانواده خویش بر ایند ن و این احساس مسئولیت و نگرانی، جوانان را به فکر چاره اندیشی میاندازد. این چاره اندیشی پیش از همه متوجه نقش فعال خودشان در کنترل زندگی میشود. بخشی از این کنترل، تسلط یافتن بر برخی از رفتارهای همسر است. هریک از آن دو ضمن این که تلاش میکند رفتارهایی از همسر را تحت تسلط خود بگیرد. در عین حال احساس میکنند که میباید امتیازهایی هم به طرف مقابل بدهد و از این طریق به خواستهای خود برسد. یعنی سلطههایی از همسر را میپذیرند تا خود بتوانند در مواردی نیز سلطه گری کندو از این طریق زندگی خود را حفظ کند مردان از زنان در زندگی میخواهند همسرشان رفت و آمد کنترل شده و حساب شدهای با خانواده و دوستانش داشته باشد و نیز حساب شده و احترام آمیز با فامیل و دوستان همسرش رفتار کند. این ها همه ناشی از نگرانی درباره تأثیر گذاری منفی دیگران بر روی زندگی زناشویی آنان است. در ضمن میخواهند به لحاظ اقتصادی و مالی نیز کنترلهایی را اعمال کنند. از این رو در مواردی زن در مورد نحوه خرج کردن مرد، او را مورد سئوال قرار میدهد و گاه مرد در مورد مخارج زن او را تحت کنترل درمیآورد و پول کمی در اختیار وی قرار میدهد.
در زمینه بروز انحرافات رفتاری نیز زن و شوهر هر یک به نحوی ممکن است احساس نگرانی کنند. این احساس نگرانی، برخلاف احساس نگرانی در مورد مداخله دیگران و یا کنترلهای مالی و اقتصادی، اغلب به شکل پنهان و اعلام نشده انجام میگیرد. زنی که با نگرانی در مورد احتمال اعتیاد شوهر و یا نگرانی در مورد وجود زنهای دیگر در زندگی او، رفتارها و اشیای شوهرش را به شکل مخفیانه مورد بازرسی قرار میدهد، در اصل درصدد کنترل زندگی خویش است. او میخواهد خانواده خود را حفاظت کند. در مقابل مردی که مکالمات و رفت و آمدهای زنش را، به دلیل نگرانی از مداخلات و نفوذهای دیگران، از جمله نگرانی از وجود مرد دیگری در زندگی زنش، کنترل میکند، اغلب درصدد حفظ خانواده خود است. این کنترلهای بدبینانه و ناشی از سوء ظن، اغلب به شکل پ نهان انجام میگیرد.
علی ای حال این فرآیند منجر به سلطهگریها و سلطه پذیریهای گوناگون میشود. مرد وقتی میخواهد زنش را برای رفت و آمدهایش تحت کنترل و تسلط خویش درآورد، در جای خود ناگزیر میشود به همسرش در مورد رفت و آمدهای خودش نیز امتیازی بدهد. برای مقال به او میگوید: « هفتهای یک بار به خانواده تو سر میزنیم و هفتهای یک بار به خانواده من » « یا این که وقتی مشکلاتی از طرف خانوادههای زن و مرد برای عروس و یا داماد به وجود آمده است و در نتیجه یکی از آن دو یا هر دو مایل به ملاقات خانواده همسرشان نیستند، با هم قرار میگذارند که مثلاً هفتهای یک روز مرد به خانه پدر و مادرش برود و در همان زمان نیز زن به خانواده خودش سر بزند.
چنین قرارهایی که به سایر موارد نیز گسترش مییابد، خود نوعی سلطه گری و سلطه پذیری است.
اندیشه کنترل و تسلط بر رفتار همسر گاه چنان شدت پیدا میکند که تبدیل به یک توهم، یعنی تصور غلط در مورد توانمندی خود برای تغییر همسر، میشود. این توهم را میتوان « توهم سلطه بر همسر » نامید چنین توهمی حتی در بین برخی از دخترانی که هنوز ازدواج نکردهاند نیز رواج دارد. بسیاری از آنان، به اشتباه فکر میکنند که نه تنها میتوانند رفتار همسرشان را به نحو دلخواه تغییر دهند، بلکه قادرند شخصیت او را نیز دگرگون کرده و در جهت مطلوب خود هدایت کنند. این اندیشه یک تصور غلو آمیز از توانمندی خود برای تسلط بر همسر است . روزی خانمی حدوداً ۲۰ ساله برای مشاوره نزد من آمد. او هشت، نه ماهه باردار بود و به سختی جا به جا میشد. هنوز در صندلی خود به راحتی جای نگرفته بود که گفت: من شوهری دارم بی سواد، بی کار، فحاش، پرخاشگر، معتاد و … .
از او پرسیدم: چرا با چنین فردی ازدواج کردهاید؟
گفت: من و دوستم در سال آخر دبیرستان درس میخواندیم که روزی متوجه شدیم دو پسر، که یکی همین همسر فعلی من استف دنبال ما راه افتادهاند. ما تا مدتها این کار را یک شوخی به حساب میآوردیم و در جواب آنان اغلب با مسخره بازی جواب میدایدم. مدتی به این منوال گذشت تا این که آن دو به ما پیشنهاد ازدواج دادند. ما این مطلب را هم به مسخره برگزار میکردیم. تا این که روزی این پسر به من گفت با من ازدواج کن، اگر ازدواج نکنی من میمیرم. من هم برای این که او نمیرد تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم.
پرسیدم: مگر نمیدانستید چنین ازدواجهایی نمیتواند سرانجام خوبی داشته باشد؟ مگر کسی از خانوادهتان شما را راهنمایی ن نمی کردند جواب داد: بله، پدرم به شدت مخالف بود و حتی چند بار مرا برای انصراف از این ازدواج کتک زد. علاوه بر این من خود زیاد مطالعه میکردم. سرنوشت بسیاری از افرادی را که به همین ترتیب شکست خورده بودند، خوانده بودم. ولی یک نکته در ذهنم بود و آن این که با خود میگفتم آنان که شکست خوردهاند نمیدانستهاند چگونه رفتار کنند، ولی من میدانم. من میدانم که از ابتدا به گونهای رفتار کنم که شوهرم را کاملاً تحت تسلط خویش درآورم و او را آدم کنم و به این ترتیب بود که بر تصمیم خود پافشاری کردم. پدرم وقتی دید کاری نمیتواند بکند، به من گفت با این شرط با ازدواجت موافقت میکنم که وقتی رفتی دیگر به این خانه بازنگردی. من هم با اطمینانی که در مورد کارم و تسلطم داشتم در جواب او گفتم که با لباس سفید به خانه شوهرم میروم و با لباس سفید نیز از خانه او بیرون میایم ولی حال که تنها یک سال از ازدواج ما میگذرد، جدایی ما قطعی شده و دادگاه حکم ما را صادر کرده است. آن دوستم هم با پسر دوم ازدواج کرد. آنان هم از هم جدا شدهاند. البته با این تفاوت که آن دو دیگر بچه ندارند. من هم به این منظور برای مشاوره آمدهام که بدانم با فرزندی که در شکم دارم چگونه رفتار کنم. آیا او را بعد از تولد، قبل از آن که ببینم، به خانواده شوهرم تحویل دهم، یا این که نزد خود نگه دارم؟
۲- آموزشهای غیر ر رسمی وجود برخی از آموزشهای غیر رسمی در جامعه منجر به بروز رفتارهایی از طرف زن و شوهر میشود که حاصل آن اعمال برخی از سلطهگریها و پذیرش برخی از سلطههاست. این آموزشها، اغلب غیر مدون، نامنظم، خارج از کنترل و بدون برنامه ریزی انجام میگیرد. از این رو باید آنها را از نوع آموزشهای غیر رسمی یا برنامه آموزشی پنهان، به شمار آورد. در واقع این گونه آموزشها، در مراودات اجتماعی و جمعهای دوستانه، گاه به شوخی و گاه جدی، مطرح شده و ذهن حاضران را به اشکال مختلف تحت تأثیر خود قرار میدهد.
به عبارت دیگر میتوانیم بگوییم که ما بر اساس احساس مسئولیتی که برای حفظ کی ن خانواده داریم، روشهایی را خود کشف کرده و آنها را شخصاً به کار میبریم، لکن در آموزشهای غیر رسمی تحت تأثیر دیگران قرار گرفته و شیوههایی را که آنان به ما آموزش میدهند را در زندگی شخصی خود مداخله میدهیم. در اصل آموزشهای غیر رسمی، نقش حضور دیگران در زندگی شخصی ماست، در حالی که احساس مسئولیت ما برای حفظ کیان خانواده، نقش و اعمال مدیریت ما در زندگی خود است.
برخی از این آموزشها، اندکی جنبه عدم یافته و در قالب ضرب المثلها یا شوخیها، تجلی پیدا کردهاست. ضرب المثل « گربه را باید دم حجله کشت » ، یکی از این موارد است. در این ضرب المثل، اعمال سلطه از همان ابتدای کار، مورد تأکید قرار گرفته است. همچنین، مردانی که تحت سلطه زنان خویش قرار گرفتهاند. « زن ذلیل » نامیده شدهاند. این اصطلاح در بطن خود، سلطه زن بر مرد را نفی میکند و آن را نوعی ذلت به شمار میآورد.
از این نوع ضرب المثلها در فرهنگهای گوناگون وجود دارد که همگی به نوعی اعمال کنترل در زندگی زناشویی اشاره دارند. برای مثال هندیها میگویند: زن و کیف پولت را محکم ببند و همراهت بردار، روسها میگویند: « آزادی، حتی زن خوب را هم فاسد میکند. » از این دست ضرب المثلها در بسیاری از کشورهای جهان دیده میشود. جوهره این گونه افکار وجود عنصر کنترل و تسلط بر زندگی زناشویی است.
این موارد هر چند که ظاهری به نفع مردان دارند لکن اغلب به شکل عکس نیز مورد استفاده قرار میگیرند. بسیارند که گربه را دم حجله میکشند. بسیارند زنانی که به راستی چنان بر امور زندگی تسلط یافتهاند که مردان بدون اجازه آنان تصمیمی نمیگیرند. چه بسا زنانی که از شوهر خویش مانند کیف پولشان و بلکه بیشتر و دقیقتر مراقبت میکنند.
برای نمونه، زمانی که امرا و افسران ارشد ارتش در خانه گماشته داشتند، یکی از اخباری که گماشتهها از خانه این دسته از افسران به بیرون منتقل میکردند، میزان ترس فرماندهان از زنانشان بود. این نکته که افسران مستبد و زورگو در سربازخانهها، افرادی زبون در مقابل زنانشان بودند، پیوسته نقل مجالس سربازان و درجه داران و افسران بود.
علاوه بر ضرب المثلها و شوخیها، افکاری در بین زنان و مردان به شکل جسته و گریخته رواج دارد که به نوعی به آنان الگوی رفتار با همسرشان را نشان میدهد. برخی از زنان معتقدند که باید شوهر را تربیت کرد و او را در جهت خواستهای خود تغییر داد. برای مثال همسر من در یک مصاحبه تلویزیونی، وقتی در پاسخ مصاحبه گرد که پرسیده بود که آیا تاکنون سعی کردهای شخصیت شوهرتان را عوض کنید، پاسخ منفی داده بود، مورد اعتراض برخی از دوستانش قرار گرفت که چرا چنین پاسخی داده است. این اعتراض وجود این نکته را نشان میدهد که باید زن بر شوهرش چنان تسلط داشته باشد که بتواند رفتار و حتی شخصیت او را تغییر دهد.
مردی حدوداً ۲۷ ساله با شکایت از رفتن زنش به خانه پدری، برای مشاوره مراجعه کرد، او گفت: « زنم، دو ماه است که قهر کرده و به خانه پدرش رفته و تلاش من در این مدت برای بازگشت او بی نتیجه مانده است. در این مدت بارها به در خانه آنان رفتهام ولی مرا نپذیرفتهاند. وقتی در را باز میکنند و میبینند من پشت در هستم، در را میبندند. چند بار ساعتها در سر کوچه آنان کشیک کشیدهام تا همسرم را ببینم و با او چه کلامی صحبت کنم، ولی او به هیچ وجه حاضر به صحبت با من نیست رسیدم: چه شده که چنین وضعیتی به وجود آمده است؟
پاسخ داد: « من با مشاهده رفتار پدرم چنین آموخته بودم که باید مرد حرف اول و آخر را در زندگی بزند. بر این اساس از ابتدای ازدواجمف سعی کردم تمامی مسایل زندگی را به طور کامل تحت تسلط خود درآورم. در این میان سعی کردم رفتارها و آمد و شدهای زنم را نیز دقیقاً آن طور که میخواهم سامان بدهم. ابتدا از او خواستم که ارتباطش را با تمامی دوستانش، به استثنای یکی ازدوستان صمیمیاش، قطع کن. او هم پذیرفت. بعد از متی به زنم امر کردم رابطهاش را با آن دوست هم قطع کند. پس از کمی مقاومت، آن را نیز پذیرفت. وقتی این موفقیتها را در تسل بر زنم دیدم، خواستم آن را کامل و کاملتر کنم. از او خواستم تنها ماهی یک بار به دیدن پدر و مادرش برود. اعتراض او را نپذیرفتم و برخواست خود پافشاری کردم. او هم به این خواست عمل کرد. تا این که روزی همسرم به من گفت که پدر و مادرش عازم سفر حج هستند، به او اجازه دهم برای دیدن والدینش و خداحافظی، به منزلشان برود. این بار نیز اندیشه سلطه مردانه بر زندگی به من دستور داد که به او اجازه ندهم. هر چه اصرار کرد، نپذیرفتم. به سر کار رفتم و وقتی برگشتم دیدم همسرم خانه را ترک کرده و تا امروز برنگشته است. امروز میبینم که استفاده از الگوی سلطه پدرم در خانواده چه آسیبی به من زده است. این الگو شاید برای پدرم کارساز بوده است ولی برای من نه. شاید هم من تنها شاهد بخشهای آشکار رفتار پدرم بودهام و از آنها الگو گرفتهام و بخشهای پنهان رفتار او را ندیدهام.
به هر حال این مرد پس از چند با مراجعه، توانست زندگیشا را بازیابد. چند سال بعد او را دیدم که با مسرت و خوشحالی از استمرار زندگیش سخن میگفت.نوع دیگری از سلطه گری ه ناشی از نگرانی در مورد ایفای درست نقش زنی یا شوهری در زندگی است. بسیاری از مردان و زنان، پس از ازدواج نگران این هستند که مبادا به گونهای رفتار کنند که دیگران در مورد صلاحیت مردی یا زنی آنان ابزار تردید کنند. جملاتی مانند این که اطرافیان و فامیل به زنی بگویند « اگر تو زینت داشتی نمیگذاشتی شوهرت با تو و خانوادهات این طور رفتار کند. » یا به مردی بگویند: « اگر تو مرد بودی میتوانستی زنت را آدم کنی. » همگی نشانگر داوری دیگرا در مورد زندگی و ایفای نقش مناسب زنانه و مردانهای است که فرد را ناگزیر از اعمال کنترل ها و تسلطهایی میکند که گاه زندگی زناشویی او را تهدید میکند.
نمونهای از این نگرانیها در مورد مردی بود که برای جلوگیری از داوریهای منفی مادرش و پدرش، تذکرات مکرری به همسرش میداد تا جایی که او را خسته کرده بود. زن نحوه رفتار شوهرش را در این زمینه چنین توصیف میکرد: « ما در زندگی با یکدیگر هیچ مشکلی نداریم ولی وقتی پای خانواده شوهرم به میان میآید مشکلات ما اغاز میشود. مادر شوهر و خواهر شوهرم بسیار بهانه گیر و ایراد گیرند. با طعنهها و کنایههای مختلف مرا آزار میدهند. گذشته از این ها رفتار شوهرم است که با آمدن آنها به خانه ما به کلی دگرگون میشود. یک هفته قبل از این که آنان به خانه بیایند در خانه اعلام حکومت نظامی میشود. شوهرم در مورد همه چیز تذکر میدهد. در مورد جزییترین رفتارهای ما، به ما گوشزد میکند که مبادا چنین کنید یا آنکه مراقب باشید حتماً چنان کنید. بعد از این که آنان وارد خانه میشوند به این تذکرات، اشارههای چشم و ابرویی نیز اضافه میشود. دائماً با حرکات چشم و ابرو به ما گوشزد میکند که مثلاً کاسه ماست را در سفره فلان جا بگذاریم یا این که نان را فلان طور سر سفره بیاوریم. خورشت را آن طور در ظرف بریزیم و یا برنج را این طور بکشیم. خلاصه آن که آن قدر به ما تذکر میدهد که ما خسته میشویم. من شخصاً احساس میکنم که وقتی خانواده همسرم به خانه ما میآیند، من دیگر از صلاحیتها ساقط میشوم، گویی در مورد تمامی اعمالم دچار تردید میشوم. در این موقعیت ها نه تنها از خودم بدم میآید، بلکه بیشتر از همه از خانواده شوهرم متنفر میشوم. در حال حاضر روی دیدن هیچ کدامشان را ندارم. »
چنین نگرانیی که به حق درست نیز میباشد، ناشی از زیر سئوال رفتن صلاحیت مردی یک فرد در مقابل خانوادهاش است. هر چند که باید گفت سرچشمه اصلی مشکل، رفتار خود مرد است. او با تذکرات مکرر اعتماد به نفس و خود پنداره مثبت زنش را تا حد زیادی از بی نبرده است . در نتیجه به جای این که از ابتدا کار پذیرایی از خانوادهاش را به زنش واگذار کند، خود با مداخلههای مکرر از یک سو باعث پایین آمدن اعتماد به نفس همسرش شده و از سوی دیگر موجب بروز احساسات منفی در او نسبت به خانوادهاش شده است. این احساس منفی در نحوه رفتارهای همسر این مرد در مورد زنش در مقابل خانواده شوهرش به خوبی منعکس است.این گونه رفتارها، حاصل آموزشهای غیر رسمی است که در جامعه جریان دارد. این آموزشها به سلطه اجتناب ناپذیر در زندگی خانوادگی، جهت میدهد میکند و گاه آنها را در سمت و سوی تخریبی هدایت میکند. برای اجتناب از این آسیبها، میباید روشها و جایگاه سلطه گری و سلطه پذیریف در زندگی خانوادگی، در آموزشهای رسمی دیده شود. باید زنان و شوهران جوان و حتی دختران و پسران، در مورد حدود روابط رفتاری با یکدیگر در قبل و بعد از ازدواج، آموزش ببینند.
۳- تواناییها و مهارتهای شخصی: یکی دیگر از عواملی که موجب میشود فرآیند سلطه گری و سلطه پذیری در فضای خانواده ایجاد شود، تفاوتی است که بین آحاد مردم، از جمله زن و شوهر وجود دارد.
در مورد تفاوتهای بین دو جنس تاکنون تحقیقات بسیار به انجام رسیده است. اگر بخواهیم تفاوت زن و مرد را از زویای مختلف مورد بحث قرار دهیم. لازم است نگاهی اجمالی به این تحقیقات داشته باشیم.و لکن در این جا هدف ما بررسی تفاوتهای زن و مرد از تمامی زوایا نیست، بلکه میخواهیم به این نکته اجمالاً اشاره داشته باشیم که تفاوتهایی که بین زن و مرد وجود دارد در نحوه سلطه گری و سلطه پذیری آنان در زندگی مؤثر است. برای مثال در تحقیقی که روی ۶۰ دانش آموز دبیرستانی در آمریکا انجام گرفتف این نتیجه حاصل شد که دختران سطح بالاتری از افسردگی را نسبت به پسران گزارش کردهاند. علاوه بر آن و همراه با یافتههای پیشین، دختران عزت نفس پایینتر و رضایت کمتر از تصور بدنی خود را گزارش کردهاند. در ضمن دختران خودآگاهی بیشتری نسبت به پسران را اظهار داشتهاند. همین تحقیق به برخی از زوایای رفتارهای زنانه و مردانه در حیطههای مختلف اشاره دارد. توجه به خود و خود را دقیق تر مورد توجه قرار دادن و نیز نگرانی در مورد وضعیت بدنی، از جمله تفاوت هایی است که بین زن و مرد مشاهده میشود و همین نکات در نحوه واکنشهای آنان در مواجهه با یکدیگر مؤثر ا است فاوتهای دیگری نیز بین زن و مرد گزارش شده که به برخی از جنبههای آشکار آن اشاره میکنیم. هر چند که چنان که گفتیم این بحث احتیاج به گسترش بیشتری دارد. اغلب مردان قدرت بدنی بیشتری نسبت به زنان دارند، اگرچه در موارد نادری قدرت بدنی زنان بیشتر از مردان است. اغلب، مهارت کلامی زنان قویتر از مردان است. آنان از کلام خود بهتر و بیشتر استفاده میکنند. لذا در جایی که پای سخن گفتن و به اصطلاح محاجه باشد، زنان میتوانند غلبه بیشتری پیدا کنند. در مقابل استفاده از منطق و استدلال منطقی در مردان قویتر است. اگر کسی هم در مهارت استفاده از کلام و هم در استدلال منطقی قویتر باشد، اغلب در بحث حرف خود را به کرسی مینشاند. لکن در مواردی نیز این دو مهارت در مقابل یکدیگر قرار گرفته و یک گفت و گوی کش دار و اغلب بی حاصل را ایجاد میکنند. در مواردی زن با استفاده از مهارت کلامی خود به میدان میآید و با استفاده از جملات و کحلمات پیاپی، با مرد سخن میگوید، در حالی که مرد به دنبال یک بحث منطقی و منظم است. در چنین شرایطی بحث آنان به نتیجه ای نمیرسد و بسیار زود قطع شده، یا به مشاجره و نزاع میانجامد.
برای مثال مردی که میتواند به لحاظ اقتصادی گردش امور را در دست بگیرد و از عهده این کار نیز به خوبی برآید، حداقل در این بخش زندگی را به تعادل میرساند. ولی در مقابل، مردی که از عهده این وظیفه به خوبی برنمیآید و به لحاظ درآمد و یا مدیریت مالی کفایت خوبی از خود نشان نمیدهد، نمیتواند در این بخش از زندگی تسلط یافته و امور را اداره میکند. در چنین شرایطی یا زن به میدان آمده، از طریق اعمال مدیریت مالی و یا کسب درآمدهای جدیدی برای خانواده، بخش اقتصادی خانه را تحت تسلط خویش میگیرد و امور را سامان میدهد، یا این که او نیز کفایت لازم را از خود بروز نداده و این بخش از زندگی به شکل آشفته و بی سامان باقی میماند. یعنی خانواده در این بخش دچار تعادل ناپایدار میشود. همین طور است اداره امور دیگر خانواده از قبیل مدیریت فرزندان، رسیدگی به امور تربیتی و تحصیلی آنان، اداره امور اخلاقی و مذهبی آنان، حفظ و ارتقای سلامت جسمانی و روانی اعضای خانواده، حفظ و ارتقای جایگاه اجتماعی خانواده و … در تمامی این موارد، زن و مرد با نشان دادن صلاحیتهای فردی خود، یا امور را سامان بخشیده و اداره میکنند و یا این که آشفتگی و به هم ریختگی را بر خانواده تحمیل میکنند. در هر یک از موارد فوق در خانوادههای گوناگون، نقش مسلط را گاه در اختیار مردان و گاه در اختیار زنان میبینیم. به عبارت دقیقتر در هر یک از حیطههای فوق، آن کس که مهارت و توانایی بالاتر دارد، امور را زودتر در اختیار گرفته، اداره میکند، در چنین شرایطی اغلب خانواده به یک تعادل پایدار میرسد.
زن و شوهری حدوداً ۵۰ ساله با سابقهای حدوداً ۲۰ ساله در زندگی مشترک، تقابلی جدی و کاهنده را در اکثر سالهای زندگی زناشویی پشت سر گذاشتهاند. ویژگی غالب زن داشتن قدرت کلامی برتر و در عوض مقاوم در مقابل استدلال های منطقی است. ویژگی غالب مرد نیز فقدان قدرت کلامی، در مقایسه با همسرش است، لکن به لحاظ منطقی وضعیتی نسبتاً بهتر از او دارد. زن به آرامی، شمرده و ظاهراً محکم صحبت میکند. او حرف هایی را که از طرف مقابل میشنود و تأیید کننده دیدگاه اوست، میپذیرد. ولی وقتی حرفی با استدلال قوی زده شود که در مخالفت با دیدگاه او باشد، با همان آرامش و طمأنینه و با سکوتی که تداعی کننده نفوذ ناپذیری دیوار چین است، چنان با این کلام مواجه میشود که گوینده را از سخن خویش پشیمان میکند. کسانی هستند که در مقابل حرف مخالف، پرخاشگری کرده، سر و صدا راه میاندازند و کسانی نیز همچون این خانم با سکوت در مقابل حرف مخالف واکنش نشان میدهند. این سکوت بسیار شکنندهتر، آزار دهنده تر و توهین آمیزتر از آن پرخاشگری است. شوهری که سالیان متمادی با زنی مواجه بوده که یا میبایست حرفهای او را تأیید میکرده، یا این که با عدم پذیرش او مواجه میشده، در اصل فشار روانی بسیار زیادی را تحمل کرده است. شخصیت چنین زنی یک شخصیت متحجر، با ظاهری آرام و با صلابت است. بهتر است چنین شخصیتهایی را شخصیتهای صخره ای بنامیم. یعنی شخصیتهایی پر صلابت، آرام و استوار، ولی چون صخره نفوذ ناپذیر. این شخصیتها نشانههایی از شخصیتهای خود شیفته و شخصیتهای اجتنابی را از خود نشان میدهند ولی با ملاکهای تشخیصی هیچ یک از آنها سازگار نیستند. از این رو بهتر است این اختلال را جزء اختللاات شخصیت که به گونهای دیگر مشخص نشدهاند طبقهبندی کنیم (DSMIV) شخصیتهای صخرهای برای واجه شدنهای دورادور و مراودات سطحی و کم عمق خوباند ولی برای زندگی زناشویی و برای همدلی و همفکری، انسانهایی بسیار کم اعتبارند.
به هر حال یکی دیگر از زمینههایی که موجب میشود افراد در زندگی خانوادگی به اشکال گوناگون سلطه گری و سلطه پذیری داشته باشند، تفاوتهای فردی میان آنهاست.
30 راز شاد زیستن (اندرو متیوس)
1) خصوصیات افراد دنباله رورا بشناسید .
2) خود را از دنباله روی آزاد کنید.
3) موقعیت زندگی خود را ارزیابی کنید .
4) نگذارید دیگران شمارا اسیر خواسته های خود کنند .
5) با افراد ممتاز معاشرت کنید.
6) مواظب شغل خود باشید .
7) خودتان ،خود را قربانی نکنید .
8) قوی باشید .
9) باترس مقابله کنید .
10) هیچ کس را بالاتر از خودقرار ندهید .
11) احترم دیگران را برای خود جلب کنید .
12) از گذشته درس بگیرید .
13) نگذارید افرادی شمارا به خاطر گذشته تان به بازی بگیرند .
14) به آینده امیدوار باشید .
15) همرنگ جماعت نشوید بپذیرید که تنها هستید .
16) موفقیتهایتان را به رخ دیگران نکشید .
17) سفره دل خود را برای همه باز نکنید .
18) به گفتار واعمال خود بیندیشید .
19) انتظار نداشته باشید دیگران شما را درک کنند .
20) دیگران را همانطور که هستند بپذیرید .
21) توقع خود را از دیگران محدود کنید .
22) از افراد منفی باف فاصله بگیرید .
23) از گزافه گویی بپرهیزید .
24) دیگران را مقصر ندانید .
25) رفتار درست را به دیگران بیاموزید .
26) در هر موقعیتی خود را زنده وخلاق نگه دارید .
27) قدر وارزش خود رابدانید .
28) سازنده وثمر بخش باید .
29) به آرامش درونی وشادمانی دست یابید .
30 ) بدانید برای آنکه شاهد موفقیت باشید هیچ گاه دیر نیست
اندازه گیری آرامش ذهن ما تا حد زیادی با مقدار زمانی که می توانیم در لحظه حاضر زندگی کنیم مشخص میشود. بدون توجه به اینکه دیروز یا سال گذشته چه اتفاقی افتاده و فردا ممکنست چه اتفاقی بیفتد یا نیفتد،
لحظه حاضر نقطه ایست که در آن قرار دارید . همیشه!
بدون تردید، بسیاری از ما به هنر روان رنجوری که عبارتست از: "هدر دادن مقدار زیادی از عمر مان به نگران بودن درباره چیزهای گوناگون" آراسته ایم! ما اجازه میدهیم که مشکلات گذشته و نگرانیهای آینده بر لحظات کنونی ما چیره شوند، به حدّی که به اضطراب، سرخوردگی، افسردگی و نومیدی میرسیم. از سوی دیگر ما رضامندی، اولویتهای تعیین شده، و شادی خود را به تعویق می اندازیم و اغلب خود را متقاعد میکنیم که اوضاع «روزی» بهتر از امروز خواهد شد. دوستی می گفت «زندگی آن چیزیست که وقتی ما مشغول برنامه ریزی های دیگر هستیم اتفاق می افتد. » وقتیکه ما مشغول برنامه ریزی «برنامه های دیگر» هستیم، بچه های ما بزرگ میشوند، اشخاصی که دوست داریم از اطرافمان پراکنده میشوند و میمیرند، بدنهای ما از قواره خارج میشوند و رؤیاهای ما از دست میروند. خلاصه اینکه ما فرصت لذت بردن از زندگی را از دست میدهیم.
بسیاری از مردم طوری زندگی میکنند که گویی زندگی تمرین نهایی نمایشی برای تاریخی در آینده است.
زندگی این نیست.
در حقیقت، برای هیچ کس تضمینی وجود ندارد که فردا اینجا باشد. "حال"، تنها زمانیست که داریم و تنها زمانیست که روی آن کنترل داریم. وقتیکه توجه ما به زمان حال است، ترس را از ذهنمان دور میکنیم. "ترس" و نگرانی معمولاً درباره حوادثی است که امکان دارد در آینده روی دهد: نداشتن پول کافی ، مشکلاتی که برای فرزندانمان پیش خواهد آمد ، پیر شدن ، مردن و ...
برای مبارزه با ترس، بهترین راهبرد آن است که یاد بگیرید توجه تان را به زمان حال معطوف کنید.
تمرین کنید که توجه تان در اینجا و در زمان حال باشد. زیرا تلاشهایتان بهره زیادی در بر خواهد داشت.
زنان نسبت به همسرانشان مهارت بیشتری در حل کشمکش ها دارند. زندگی دنباله بی پایان از گفتگوهای کوچک و بزرگ دارد. معامله خوبی بر سر یک اتومبیل، جلب نظر همسر برای رفتن به مسافرت، جلب موافقت همکاران برای سازگاری با ایده جدید شما، همراه کردن دوستان با خواست و عقیده خود، اینها همگی نیاز به قدرت و هوشمندی برای قانع کردن افراد دارد.با ادغام نتایج تحقیقات روانشناسان و اقتصاددانان در کنار هم، میتوان مهارت لازم برای باز کردن راه را به شما بدهد.
برنده بهترین قیمت ممکن باش!
از قانون 15 تا 20 درصد استفاده کنید. نتایج تحقیقات نشان میدهد، زمانی که نوبت به یک معامله بزرگ مثل خرید خانه یا ماشین می رسد، خریداران و فروشندگان همیشه با غلو کردن و دست بالا گرفتن می خواهند نشان بدهند که معامله بسیار خوب و عادلانه است.
اگر شما خریدارید، به فروشنده 15 تا 20 درصد پایین تر از آنچه میتوانید پرداخت کنید، پیشنهاد دهید. به این وسیله شما امتیاز بیشتری برای خود نگه میدارید. برای مثال اگر شما تنها تا 6000 دلار برای یک ماشین که 7000 دلار تبلیغ شده، میتوانید بپردازید، مبلغ 5100 دلار را پیشنهاد دهید. سپس شرح دهید که چرا این قیمت معقولانه است (ماشین گارانتی محدودی دارد یا امکاناتی کمتر از انچه فکر میکردید، دارد). اگر فروشنده اید، روش معکوس را بکار گیرید، قیمت ابتدایی را 15 درصد بیشتر از انچه در نهایت قبول میکنید، اعلام کنید. اگر شما برای یک ماشین باید 6000 دلار دریافت کنید، قیمتش را در حدود 7000 دلار پیشنهاد دهید. به یاد داشته باشید که محدودیتهای معقولانهای قایل شوید و اگر به نتیجه نرسیدید از نقشه B استفاده کنید.
موافقت همسرت را جلب کن!
زنان نسبت به همسرانشان مهارت بیشتری در حل کشمکش ها دارند. این بدین معنی نیست که شما همواره باید از این مهارتها برای رسیدن به مقصد خود استفاده کنید. بلکه با تکیه بر توانایی برتر خود در حل مشکلات باید قدرت هدایت برای یافتن راهی به سمت سازش و مسالمت بیابید. یک راه خوب برای شروع این است: "یک بحث کوچک درباره مقصد مسافرتتان راه بیندازید و از همسر خود بخواهید که در بحث شرکت کند."
لیندا بابکوک در کتابش با نام "چطور زنان می تواند از قدرت گفتگو برای دستیابی به آنچه می خواهند استفاده کنند" می گوید: "استراتژی شما : بر مشابهتها تمرکز کنید."
به همسرتان نگویید: "من میخواهم به فلان شهر بروم." – زیرا این یک موقعیت ستیزه جویانه ایجاد خواهد کرد. بجای آن، بگویید که دوست دارید در سفر چه کنید: "من دلم میخواهد قایق سواری کنم و مدتی را در کنار ساحل بگذرانم." سپس پیشنهاد دهید که او هم همین کارها را انجام دهد و به دنبال نقاط مشترک باشید و به تدریج با علایق او پیش بروید و هدف را به سمت محلی که در نظر دارید هدایت کنید.
همکارت را تحت تاثیر قرار بده! خواسته خود را بارها و بارها اظهار کنید. وقتی یک نفر نظرش را مکرراً و به شکلی دوستانه بیان میکند، تاثیرش مثل این است که عده ای مردم با هم متحد شوند و اعمال نفوذ کنند. تکرار حس آشنایی ایجاد میکند و باعث میشود به نظر آید که این عقاید به طور گستردهای با همه در میان گذاشته شده .
استراتژی شما، پیام خود را با کلمات آنها بیان کنید. قبل از اجرای یک ایده جدید در محیط کار، سعی کنید استایل ارتباطی همکارانتان را تقلید کنید. قبول کردن سخنان کسی که مثل شما صحبت میکند، راحتتر است.
جلب موافقت دوستان مردم زمانی که یک ایده را همراه با داستان خوبی که درباره اش ترسیم شده، میشنوند، راحت تر آن را میپذیرند. برای مثال بینندگان یک سریال تلویزیونی به نام ER بعد از دیدن اپیزودی که درباره بیماران چاق با فشار خون بالا بود، 65 درصد بیشتر از دیگران تصمیم داشتند غذای سالم بخورند.
اگر میخواهید توجه کسی را به هدف خیرخواهانه تان جلب کنید، از شرح حقایق پرهیز کنید و از داستانهای واقعی فقیران و کسانی که بهشان کمک شده است برایش بگویید. همه می دانند که فقط مشکل بزرگی است اما شرح ماجرای مشکلات کسی که آن را تجربه کرده تاثیر گذار تر است.
انسان به دو روش می تواند به زندگی خود ادامه دهد.یا با باز نگه داشتن چشم خرد حاکم بر سرنوشت خود باشد،یا محکوم باورهای خود. منشاء باورهای ما گذشته ما است، اما چون ما تصور می کنیم باورهای قدیمی همه درست و مقدس هستند و قبلا توسط دیگران باز بینی شده اند،آنها را مستقیما به نیمکره راست مغز می سپاریم، این باورها یکی پس از دیگری در ذهن رسوب می کند و ما گمان می کنیم، این لایه های فسیل، ایمانی است که از ازل در قلب ما وجود داشته است.بیداری چشم خرد مانع از رسوب هر باوری در وجود ما می شود، چرا که خرد از هر باوری مدرک معتبر می طلبد،اما بیداری چشم خرد، نیاز به تحقیق و مطالعه و تمرین و ممارست دارد. ما در نظر داریم زنگ بیداری را به صدا در اوریم
هر چند زن و مرد موجود یکسان و دو انسان هستند ، اما وجود عواطف واحساسات سرشارو عدم شناخت کامل مردان از این احساسات و عدم جهت دهی این عواطف توسط خود زنان باعث سوء تعبیرها و برداشتهای غلطی از زن شده است
برای زن عشق از همه چیز مهمتر و بر همه چیز مقدم است.بنابرای برای رابطه عاشقانه با زن اهمیت خاصی قائل باشید، ووفور عشق او را به وسواس و انتقاد بیجا و کنترل های دائمیش نسبت ندهید.مطمئن باشید زنی که بعدعشق را مطرح نمی کند از عشق سر خورده شده واین بالاترین نیاز را در خود سرکوب کرده است. .پس به او حس اعتماد ببخشید.و مواقعی که فکرتان به مسائل دیگر زندگی مشغول است به او بفهمانید که دوستش دارید و قصد بی تفاوتی نسبت به او را ندارید
هنگامی که زن پیشنهاد یا برنامه ای خاص برای رابطه تان دارد، سعی نداردشما را کنترل کند.او تنها می خواهد کمک کند وعشق و خوشحالی بیشتری بین رابطه خودو شما بیافریند.ولی بیشتر مرد، خلاقیت زنانه را تلاشی از جانب او برای مغلوب کردن مرد تلقی می کند و عمق شدت احساسات او برای آن،معنای تحکیم وریاست طلبی دارد. بیشتر این خلاقیتهای زنانه وقتی به ضرر خود آنها تمام می شود که در روابط با مرد دچار اضطراب، نگرانی، ناامنی و ترس می شوند. زنان مناسبتهای مختلف را به آن جهت دوست دارند که مرد محبوبشان با یادآوری آن مناسبت یا با خرید کادو به این بهانه عشق و محبت خود را تکرا رمیکند.پس مناسبتهای مختلف مانند روز تولد،سال روز آشنایی و روزهایی مانند والنتاین را حتی با کارت پستالی به او یادآوری کنید.از تلفن ،اس مس وایمیل برای محبوبتان کوتاهی نکنید.برای با او بودن برنامه ریزی کنید.همیشه از خوبیهایی که در او هست تعریف کنید.تا حدممکن او رامتعجب وغافلگیر کنید. زنان سه نیاز اساسی از مردان دارند.اولین نیاز احساس امنیت است.یعنی عشق، تعهد و پایبندی از سوی مرد. دوم احساس پیوند و ارتباط. مردان در رابطه خود خواستار عشق پیوندی هستند. که این عشق در زمان برخورد فیزیکی نمود میکند وبه شکل مقطع است.اما زنان در روابط خود ضمن وجود عشق پیوندی خواستار عشق رابطه ای نیز هستند،تا عشق در رابطه آنها به شکل ممتد باشد.پس برای زن لازم است که وجود و توام بودن عشق را از مرد مقابل خود دائما دریافت کند.
سوم نیاز به احترام است.برای اینکه به یک زن اثبات کنید برایش احترام قائلید لازم است که:به او بفهمانید خوشحالی او در اولویت همه برنامه های شماست، برای زندگیش ارزش قائلید، به او نیاز دارید و هرگز در زندگی برایتان عادی نمی شود. بعضی اشتباهات مردان، برای زنان غیر قابل قبول و آنها را تامرز جنون می کشاند.اینکه با او حرف نزنید ویا صحبتهایتان دو پهلو باشد.به صحبتهایش خوب گوش نکنید.نیازهایش را نادیده بگیرید.هرگز به او آسایش خاطر و آرامش خیال ندهید.بادیگران لاس بزنید واز او فاصله بگیرید.دائم از او انتقاد کنید و نسبت به چیزهایی که علاقه مند است فراموشکارو برای درخواستهایش بی تفاوت باشید.به او بی توجه باشید و از احساسات درونی خود به او چیزی نگویید.هرگز ما نباید تصور کنیم زنان قوی و توانا نیاز به توجه و مراقبت عاطفی ندارند.چرا که توانایی نمی تواند جای عاطفه زنانه را پرکند. زنان عاشق صحبت کردن هستند و از این راه، هم عواطف خود را بروز میدهند و هم تنش های درونی خود را تخلیه میکنند.دوست دارند جزئیات مسائل را بیان کنند با صدای بلند فکر کنند با صدای بلند احساس کنند اما نگرانی و ناراحتی خود را کمتر از آنچه که هست بروز می دهند.
از ابراز عشق به همسرتان خجالت نکشید
از ابراز علاقه به همسرتان خجالت نکشید
اوایل زندگی ، آنقدر به من علاقه داشت که حتی حاضر نبود ، بدون من غذا بخورد ، علاقه همسرم به حدی بود که روزی چند بار از محل کارش با من تماس می گرفت . نکات فوق ، نمونه ای از جملاتی است که بارها از مراجعان شنیده می شود . آیا شما هم فکر می کنید علاقه همسرتان کم شده است ؟ یکی از مواردی که موجب بروز آسیب های جدی در ارتباط زوج ها می شود ، این است که یکی از آنها ، یا حتی هر دو طرف ، احساس می کنند . همسرشان به آنها بی توجه شده یا علاقه اش کاهش یافته است. فردی که چنین تصوری دارد ، احساس بی ارزشی می کند ، یا حتی احساس امنیت خود را نسبت به زندگی مشترک از دست می دهد . این احساس ، زمانی نقش تخریبی بیشتری پیدا می کند که زن یا شوهری که این نگرش را دارد ، سعی کند رفتار فرد مقابل را با بی توجهی جُُُُُُُُُُُُُُُُبران کند . بسیاری از افرادی که به همسر خود بی توجهی می کنند ، دلیل رفتاشان را گرفتاری های روزمره ذکر می کنند ، در حالی که اگر ما بدانیم ایجاد ارتباط رضایت بخش با همسر ، موجب می شود در مقابله با مشکلات نیز قدرت بیشتری داشته باشیم ، هر گز محبت خود را از او دریغ نخواهیم کرد .
در ادامه ، ذکر این نکته بایسته است که ابراز علاقه در هر دوره ، شکلی متفاوت می یابد . به زبان دیگر ، شاید همسرشما هنوز به شما ابراز علاقه می کند ، ولی شکل آن با گذشته متفاوت شده است . مثلاٌ شاید زمانی که امکان آن فراهم بود ، هر هفته با یکدیگر به تئاتر می رفتید ، ولی شاید امروز دوست دارد با شما بیشتر صحبت کند از سوی دیگر ، یکی از اشتباهات رایج به ویژه در میان زوجهای جوان این است که رفتارهایی را ابتدای ازدواج انجام می دهند که امکان ادامه آن وجود ندارد ؛ مثلاً وقتی شما و همسرتان با هم در یک ظرف غذا می خورید و این را نشانه عشق به یکدیگر می دانید ، مطمئن باشید این رفتار را در آینده ای نه چندان دور باید ترک گویید ، یا اگر چند بار در روز با همسرتان تماس می گیرید ، ممکن است در وضعیتی قرار گیرید که امکان ادامه این عمل وجود نداشته باشد .
در این حالات ، مشکل از آنجا شروع می شود که زن یا شوهر ، ترک این رفتار را به حساب کم علاقه شدن همسر خود بگذارند.
بنابراین ، توصیه می شود حتماً رفتارهایی را انجام دهید که امکان ادامه آن وجود داشته باشد . این وضعیت گاهی درباره خرید هدایا هم صادق است . به صورتی که افراد معمولا اوایل ازدواج هدایای گران قمیتی به همسر خود می دهند ، در حالی که سالهای بعد ، امکان خرید چنین هدایایی را از دست می دهند ، این نیز یکی از مواردی است که موجب می شود برخی همسران احساس کنند علاقه طرف مقابل به آنها کم شده است . اگر می خواهید لذت بیشتری از زندگی مشترک ببرید ، حتماً به نکات زیر عمل کنید :
۱ - از ابراز علاقه به همسرتان خجالت نکشید . ابراز علاقه نشانگر میزان دوست داشتن شماست .
۲ – نگویید علاقه ام را با رفتارم نشان می دهم . برای ابراز علاقه باید از کلمات استفاده کرد .
۳ – هیچگاه اجازه ندهید مشکلات زندگی ، شما را از همسرتان دور کند .
۴ – همیشه ابراز علاقه به همسر ، بهترین هدیه به اوست . این هدیه مجانی را از او دریغ نکنید .
۵ – اگر در ابراز علاقه به همسرتان ناتوان هستید ، یا روش آن را نمی دانید ، حتماً به یک مشاوره امور خانواده مراجعه کنید
خانواده پذیرا و پویا:
خانوادههایی وجود دارند که در آنها اعضای خانواده در عین حال که در کنار یکدیگر زندگی کرده و به موقع و بنا بر نیاز با یکدیگر تعامل مثبت برقرار میکنند، به موقع نیز، به نسبت رشد و موقعیتی که دارندف به عمل مستقل میپردازند. در این نوع از خانوادهها هر فردی چه کوچک و چه بزرگ بخش از زندگی خود را به استقلال و بخشی دیگر را وابسته به خانواده سپری میکند. استقلال شامل رفتار، شناخت و عواطف میباشد. در این الگو افراد خانواده، در سطوح مختلف، یک دیگر را پذیرفته و در عین حال به فردیت هم احترام میگذارند. این پذیرش و احترام موجب میشود هم جمع و هم فرد از پویایی لازم برای استمرار یک زندگی معنادار برخوردار باشند.
پایینترین سطح پذیرش، به رسمیت شناختن فردیت هر کس، احترام قابل شدن به آن و تمایل به هم نشینی و مراوده اجتماعی با اوست. بالاترین سطح پذیرش، ضمن رعایت و احترام اجتماعی، عشق ورزیدن به یک دیگراست. خانواده پذیرا و پویا، در عالی ترین سطح خودف متشکل از افرادی است که هم تنهای های با معنایی دارند و هم مجالستهای لذت بخش. آنان به موقع و به جا از یکدیگر فاصله میگیرند و به هنگام مواجه شدن با یک دیگر تمام وجودشان را از عمق جان و قلب، به مشارکت میگذارند. آنان در تنهاییها به معنی واقعی یک فردند، به معنای واقعی و در مجالست ها ملاقاتها یک گروه به معنای واقعیاند. این تفرد و تجمع هم به فردیت آنان و هم به گروه و خانواده آنان امکان پویایی، رشد و تکامل را میدهدویژگیهای تعاملی در الگوی پذیرا و پویا:
۱- پذیرفتن فردیت و استقلال هر کس از طرف تمامی اعضای خانواده.
۲- به رسمیت شناختن محدودیتها، نارساییها و خطاهای اعضای خانواده.
۳- پای بندی جدی به اصولی که حافظ و نقطه اتکا و اعتماد اعضا به یکدیگر است. مانند پای بندی جدی به راست گویی و رعایت کرامت انسانی.
۴- سادگی، روان بودن و دوری از تکلف در مقابل اعضای خانواده و اجتناب از پرده پوشیها و پنهان کاری های مکرر و افراطی و ایفای نقشهای تصنعی در مقابل آنان .
۵- اجتناب از ارتکاب عملی که ارزشهای اصیل و اساسی سایر اعضا را خدشه دار میسازد.
ویژگیهای فردی اعضای خانواده در الگوی پذیرا و پویا:
۱- پذیرش خود به عنوان موجودی ارزشمند.
۲- دوری از خود خواهیهاف خود بینیها و خود رأییها.
۳- داشتن هدف مشخص و متعالی در زندگی.
۴- راضی و خشنود بودن به داشتهها و عمده نکردن محدودیتها.
هر کسی میتواند سرزنده بودن در چنین خانوادهای را ببیند و بشنود. حرکات بدنها ملیح و حالت چهرهها آرمیده است. هر کس به دیگری نگاه میکند نه به ورای وجود او و افراد با آهنگی پر مایه و روشن حرف میزنند. در روابطشان با هم روانی و هم آهنگی وجود دارد. حتی وقتی خردسال هستند به نظر گشاده رو و مهربان میآیند و بقیه افراد خانواده هم با آنها مثل آدمهای بزرگ رفتار میکنند.
زمانی که سکوت برقرار است، سکوتی است آرامش بخش، نه سکوتی از سر ترس یا احتیاط. وقتی که سر و صداست، صدای فعالیتی ر معنی است، نه غرشی رعد آسا برای خفه کردن صدای دیگران. گویی همه میدانند که در نهایت فرصت و امکان آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش دیگران برسانند. بنابراین اگر کسی هنوز فرصت صحبت کردن پیدا نکرده باشدبه دلیل تنگی وقت است نه کمی محبت.
به نظر میرسد که افراد خانواده، صرف نظر از سن و سال، در تماس با یکدیگر و ابراز علاقه خود احساس راحتی میکنند. نشانه محبت و علاقه فقط خالی کردن سطل آشغال، پختن غذا و به خانه آوردن چک حقوق نیست. آدیان با صادقانه صحبت کردن و علاقه مندانه گوش دادن، با صداقت و روراست بودن، و به سادگی با یک دیگر بودن، این علاقه را نشان میدهند.
خانواده وابسته:
خانوادههایی که اعضای آنها، فردیت و استقلال را تجربه نکردهاند و تنها با پیوندهای اجتماعی احساس وجود و هستی میکنند، الگوی وابسته را به وجود میآورند. اعضای خانواده وابسته، به شدت به یکدیگر نیازمندند. حتی المقدور از تنهایی اجتناب میکنند و حتی گاه از آن گریزان و وحشت زدهاند. به هنگام دوری یکی از اعضای خانواده، اعضای دیگر نگرانند، برای بازگشت او لحظه شماری میکنند. فرد دور مانده از خانه نیزف خود تاب تحمل دوری را نداشته و گاه از این دوری دچار اضطراب میشود و در اسرع وقت و به بهانههای گوناگون، راه بازگشت به خانه را در پیش میگیرد.
خانوادههای وابسته، تا آن جا که ممکن است از اقداماتی که بین اعضاء فاصله بیندازد، دوری میکنند. حتی ممکن است برخی از فرزندان چنین خانوادهای، به بهانههای مختلف از ازدواج سرباز بزنند، مبادا که فاصلهای بین آنان و دیگر اعضای خانواده بیفتد. و این تنها خود پسر یا دختر نییست که از ازدواج هرساان است، سایر اعضای خانواده نیز در چنین مواقعی با دلایلی به ظاهر پسندیده، او را از ازدواج منع میکنند. ایرادهای مختلفی که به عروس یا داماد احتمال وارد میکنند، برخوردهای سرد و زننده با او و خانوادهاش، برخوردهای حذفی و ناراحت کننده با دختر یا پسری که قصد ازدواج دارند، نمونههایی از رفتارهایی است که اعضای خانواده وابسته برای جلوگیری از جدایی یک عضو از خانواده انجام میدهند.
خانوادههای وابسته در مورد انتخاب شغل و ادامه تحصیل نیز چنان عمل میکنند که فاصله زیادی بین اعضا ایجاد نشود. تحصیل در شهر و کشور محل زندگکی خانواده، قابل تحمل است ولی تحصیل و کار در شهر و کشوری دیگر، قابل تحمل نیست. برخی از اعضای چنین خانوادههایی که توانستهاند قیدهایی را بگسلند و راهی شهر و کشور دیگری شوند، دیری نپاییده که راه وطن و خانواده را در پیش گرفته و کار را نیمه کاره رها کرده و باز گشتهاند.
وابستگی شدید اعضای چنین خانواهای ضرورتاً به دلیل داشتن جمعی لذت بخش نیست، بلکه ممکن است جوی بسیار آزار دهنده نیز بر آنان حاکم باشد. قهرهای طولانی، مشاجرات و بهانه جوییهای مکرر، ناله و نفرین کردنهای شدید نسبت به یکدیگر و … در چنین خانوادههایی کم نیست؛ لکن آن چیزی که این افراد را در کنار هم نگه میدارد، نوعی احساس ناایمنی است که بر جو و فضای خانواده حاکم شده است. اعضای این خانواده در سایه این جو، احساس بودن و هویت میکنند. کم شدن هریک از اعضا مساوی است با احساس پوچی و گم گشتگی ایر اعضا.
ویژگیهای تعاملی در الگوی وابسته:
۱- مراقب و مطلع بودن از یکدیگر (حاکمیت جو مراقبت).
۲- محدود سازی متقابل در روابط اجتماعی و فعالیتهای شغلی و تحصیلی.
۳- دشواری پذیرش دیگکران (از جمله مشکل تراشی و مشکل سازی برای اعضای تازه وارد به خانواده مانند عروس و داماد).
۴- حاکمیت رسوم و آیینهای اختصاصی و غیرقابل عدول (از جمله داشتن مذهب اختصاصی در قالب آیینها و مراسم و باورهایی که خانواده را به شکلی از سایرین متمایز کند.)
۵- تابو بودن هر رفتاری که موجب انفکاک اعضایی از خانواده باشد.
ویژگیهای فردی اعضای خانواه در الگوی وابسته:
۱- نگرانی و اضطراب
۲- سوء ظن نسبت به دیگران
۳- تفسیرهای شخصی از رفتارها
۴- داشتن برخی از رفتارهای وسواسی و اعمال آئینی
۵- حساسیتهای عاطفی نسبت به رفتارها و وقایع
رابطه اعضا در خانواده وابسته، مانند رابطه ده نمرهای است که کسی برای قبول شدن دردرسی باید بگیرد. وقتی کسی تنها ده نمره دارد، کم شدن هر یک از این ده نمره به معنای رد شدن است. تمام این ده نمره باید با هم باشند تا قبولی معنا داشته باشد. نبود تنها یک نمره، ۹ نمره دیگر را نیز فاقد ارزش میکند. ولی اگر کسی در درسی، دستری پر داشته بشاد، مثلاً ۱۷، ۱۸ یا ۱۹ گرفته باشد، فقدان یک نمره او را چندان آشفته و مضطرب نمیکند. این مثال وجهی از علت احساس ناامنی ناشی از ضعف و پایین بودن توانمندی مثال وجهی از علت احساس ناایمنی ناشی از ضعف و پایین توانمندی هاست. احساس در مرز بودن، نوعی احساس ناایمنی به افراد میدهد. کوچکترین خطا و نارسایی، انسان را به سقوط میکشاند. طبیعی است که افرادی در چنین وضعیتی احساس ناایمنی و استیصال کند.
خانوادههای اشرافی، یکی از انواع خانوادههای وابستهاند. در این نوع از خانوادهها راه نفوذ غیر و نیز راه خروج اعضاء از جمع خانواده به شدت بسته است. سوء رفتارهاف هخنجار شکنیهای رفتاری، خارج از ضوابط عمل کردنها و … از یک سو به شدت منبع شده و از سوی دیگر پنهان نگه داشته میشوند. توسل به هر روشی برای حفظ کیان خانواده اشرافی، امری مقبول و پسندیده است؛ حتی اگر خشونت و خون ریزی باشد. برای مثال پرنسس دایانا، عروس خانواده سلطنتی انگلستان که پس از جدایی از پرنس چارلز، با یک عرب به نام دودی فاید رابطه عاشقانه برقرار کرده بود و در سال ۱۹۹۷ در یک حادثه شدید رانندگی در پاریس به اتفاق او کشته شد، به احتمال قوی قربانی چنین خشونتی شده است.
دختر خانم، اگر قصد ازدواج دارید از این مردان 8 گانه پرهیز کنید!
اخیراً «دکتر گینورد آدامز» سرپرست انیستیتو راهنمایی ازدواج در دانشگه پنسیلوانیا، کتابی تحت عنوان «چگونه دوست خود را انتخاب می کنید» منتشر کرده و در آن راجع به ازدواج مطالب مهمی نوشته است. در این کتاب دکتر «آدامز» دخترانی را که قصد ازدواج دارند راهنمایی و ارشاد کرده و آنها را از ازدواج با «8» نوع مرد که به عقیده ی او خطرناک هستند بر حذر داشته است.
نوع اول: مرد خودخواه و متعصب افراطی
این نوع مرد ممکن است برای زن چهار مشکل بزرگ ایجاد کند : اختلاف عقیده ی دایمی ، نزاع همیشگی ، عصبی بودن و سختی معاشرت!
نوع دوم: مرد عصبی مزاج
این نوع مرد ، در واقع یکی از انواع مردانی است که دکتر آدامز اصلاً سخن گفتن با آنها را نیز برای دختران خطرناک می داند. چنین مردانی که روحی عصبی دارند با همسر خود سر کوچک ترین مسأله نزاع و مشاجره ی سختی می کنند و یک زندگی شیرین و مفرح را به کام همسر بدبخت و بچه های بیگناه و حتی آشنایان دور و نزدیک تلخ می سازند!
نوع سوم : شوهر سختگیر و بی گذشت در امور مالی
شوهری که در امور مالی زن بسیار سختگیری میکند و سر سوزنی گذشت ندارد ، به درد زندگی نمی خورد. البته مقصود این نیست که باید زن بی اجازه ی شوهر هر چه میخواهد خرج کند ، بلکه دکتر آدامز معتقد است که بیشتر مشاجراتی که در خانه روی می دهد فقط بر سر پول است. حال آنکه در اصل نباید چنین باشد ، خیلی از زن و شوهرها چندان که به پول اهمیت می دهند، هرگز برای تربیت بچه ها ارزش قایل نیستند، البته زن و شوهر به واسطه ی پول مشاجره نمی کنند، بلکه در اکثر اوقات طریقه ی خرج کردن آن است که موجب سر و صدا و نزاع ایشان میگردد. پس زنی که به خوبی مدیریت خانه را انجام میدهد، پول را با حساب و کتاب و مناسب خرج میکند و یک شاهی را هم حرام نمی کند و باز مورد شماتت و سختگیری شوهر قرار می گیرد، حق دارد گلایه مند باشد.
نوع چهارم : مردی که سریع و آسان دروغ می گوید!
شوهرانی که برای پیشرفت مقاصد خود ، دروغ های کوچکی می گویند و یا گاه این کار را برای تمسخر همسر خود انجام میدهند. بالاخره یک روز کارشان به دادگاه خانواده می کشد. این گروه مردان همواره در دنیایی از وهم و خیال در پروازند و معمولاً فراموشکار هم میشوند و تمام دروغ هایی را که گفته اند از یاد می برند چون از قدیم گفته اند که «دروغگو همیشه فراموشکار است! »
نوع پنجم : مردان فراری از میدان مبارزه!
پنجمین گروه مردانی هستند که از موانع و مشکلات فراری هستند و به جای اینکه از مشکلات زندگی استقبال کرده و در رفع آن کوشا باشند ، فرار را بر قرار ترجیح میدهند. طبیعی است مردانی که حاضر نیستند به جنگ موانع و مسایل زندگی بروند و همواره میدان مبارزه را ترک می گویند، در زندگی زناشویی هم برای همسر خود تکیه گاه مناسبی نخواهند بود.
نوع ششم : مردان نامنظم و بی ادب در نزاکت!
ازدواج با مردان نامنظم و به دور از ادب و نزاکت نیز به صلاح نیست. بی نظمی خواه در تعیین وقت ، خواه در لباس و غذا و یا هر چیز دیگر، شما را از زندگی بیزار میکند.
نوع هفتم : مردانی متعلق به خویشاوندان خود!
شوهری که فقط به اقوام و خویشان خودش تعلق دارد نیز از جمله شوهرانی است که ابداً به درد شما نمی خورد. چون این گونه مردان اصلاً به شما متعلق نیستند و از آن دردانه های عزیز کرده ی پدر و مادر خود هستند که می خواهند همیشه کنار آنها باشند . پس چه وقت میتواند به شما رسیدگی کند، چه وقت فرصت حرف زدن با شما را دارد؟ سرپرست انیستیتو راهنمایی ازدواج اعتقاد دارد که زندگی با این نوع مردان، همواره اختلاف در منزل به وجود می آورد و حرفهای بی مورد و بی ارزش همیشه در منزل شما منعکس میشود که به دنبال خود دعوا مرافعه خوهد آورد.
نوع هشتم : مردان راحت طلب!
شوهر راحت طلب، از جمله خطرناکترین مردان جهان خلقت است . مردی که بی هدف و بیهوده پشت شیشه رستورانی نشسته، از پنجره بیرون را تماشا می کند و پک به سیگارش می زند و وقت کشی می کند، یا مردی که در خیابان بدون برنامه مشغول قدم زدن است و یا با اتوبوس به اول خط و آخر خط می رود و مردم را تماشا می کند و با آسودگی خاطر وقت خود را بی سبب تلف می کند، موجودی است که خوشبختی در کنار او امکان ندارد، بلکه اساساً زندگی با چنین مرد راحت طلب و بی درد و سهل گذرانی به هیچ وجه صلاح نیست
12 مورد وجود دارد که دختر خانمها را در همان شروع انتخاب و تصمیمگیری برای ازدواج به اشتباه میاندازد. به عبارت دیگر، باید برای انتخاب شوهر مناسب از این 12 خطا دوری کنید:
1.تهیه یک فهرست بلند بالا از خصوصیات همسر مورد نظر با تمام جزئیات و ریزهکاریه ا اشتباه است. درست است که باید فردی را انتخاب کنید که خصوصیات او به نظرات شما شبیهتر باشد اما اگر زیاده از حد محافظهکارانه عمل کنید و تمام زیر و بم او را مورد قضاوت قرار دهید، بالاخره مواردی پیش میآید که با فهرست شما همخوانی ندارد و همین موضوع باعث میشود به دلیل مسائل جزئی، فرد مورد نظر را قبول نکنید.
2. اگر تا یک سنی ازدواج نکردهاید و حالا فکر میکنید دیر شده و دیگران شما را زیر ذرهبین قرار دادهاند و بعد فقط به همین دلیل، فورا به یک خواستگار بله میگویید، اشتباه میکنید.
3. مقایسه همیشه کار را خراب میکند. اگر دائم خواستگارها را با هم یا با سایر افرادی که اطرافتان هستند و مورد تایید شما قرار گرفتهاند، مقایسه کنید، مطمئنا نمیتوانید تصمیم درستی بگیرید.
4. اگر از آن دسته آدمهایی هستید که دو دستی به غم و غصه یا گذشته چسبیدهاید، اشتباه میکنید. اگر به هر دلیل موقعیتهایی را در گذشته از دست دادهاید، دیگر به آن فکر نکنید. پویا باشید و خودتان را برای آینده آماده کنید.
5. بعضیها به خودشان اجازه نمیدهند کسی را دوست داشته باشند و این مساله برایشان مشکل ایجاد میکند. مثلا ممکن است فردی از بسیاری جهات مورد تایید شما و دوست داشتنی باشد اما به دلیل حرف و حدیث بیمنطق و دور از عقل دیگران، مورد تایید خیلیها قرار نگیرد. در این شرایط اگر فرصت دوست داشتن و بله گفتن را از خودتان بگیرید، خطای بزرگی مرتکب شدهاید.
6. گاهی بعضی دختر خانمها اعتماد به نفس پایینی دارند و فکر میکنند پر از اشکال هستند و مورد تایید دیگران قرار نمیگیرند، در حالی که اگر به نکات مثبت خودشان توجه کنند، از خیلیها بهتر به نظر میرسند.
7. در مواردی، دختر خانمها انتظار دارند فورا عشق و علاقه شدید و رویایی بین آنها و همسر آیندهشان به وجود بیاید و به عبارتی طرف مقابل فورا یک دل نه صد دل عاشقشان بشود. وقتی چنین توقعی دارند و زلزله مورد نظر آنها اتفاق نمیافتد، فورا دلسرد شده، عقب میکشند. اگر انتظار دارید در همان برخورد اول یک رابطه شدید عاشقانه به وجود بیاید؛ جلوی این ازدواج، یک پرچم قرمز بزرگ نگه داشتهاید. با این کار واقعبینی را کنار گذاشتهاید، در حالی که دنیای ما کاملا واقعی است.
8. مرد ایدهآل زندگی شما با مردهای به اصطلاح ایدهآل فیلمها کاملا فرق میکند. به عبارتی منتظر چنین موجوداتی نباشید، چون فقط به فیلمها تعلق دارند.
9. گاهی دخترها سراغ فردی میروند که هیچ شباهتی به آنها ندارد و فقط به یک دلیل خاص مورد تایید آنهاست. یادتان باشد تنها با یک خصوصیت نمیتوان زندگی کرد.
10. تمرکز روی نکات منفی خطای بزرگی است. یادتان باشد اگر به هر دلیلی درباره مردها احساسات منفی در شما وجود داشته، آنها را کنار بگذارید و با دیدگاه مثبت، انتخابی مناسب داشته باشید.
11. بعضی دختر خانمها که تحصیل و شغل مناسبی دارند، فکر میکنند به دلیل رفع نیاز مالی میتوانند از موضع بالا صحبت کنند و به کمک یک مرد احتیاج ندارند. این دختر خانمها با این طرز تفکر سد بزرگی مقابل خودشان ایجاد میکنند و نمیتوانند درست انتخاب کنند، چون مدام دیگران را از خود میرنجانند.
12. ایثار و فداکاری بیش از حد، به دیگران بیش از خود فکر کردن و نیاز دیگران را به خود مقدم دانستن اشتباه بزرگی است که بعضی دخترها مرتکب میشوند. اگر به هر دلیل بار مسوولیتی به دوش شماست قبول؛ اما باید اول به خودتان، نیازهایتان و آینده شخصیتان فکر کنید و موقعیتها را از دست ندهید.
خانواده خوشبخت :
سونیا لوبومیرسکی، روانشناسی که در دانشگاه کالیفرنیا تدریس میکند، برای احساس خوشبختی کردن پیشنهادهایی دارد. کتابهای روانشناسی پر است از این جملات تأملبرانگیز. ارنست فریتز شوبرت، مدیر یکی از مدارس آموزش حرفهای در هایدلبرگ آلمان، وجه دیگری هم به این تعریف افزوده است: «خوشبختی، آموختنی است.» بنا بر این باور، این مدیر کارآمد، یک واحد انتخابی به مواد درسی مدرسه خود افزوده است.
شوبرت به خوبی واقف است که آموزش و خوشبختی، دوپدیده نامتجانساند. برای همین، طبق آمار، اغلب دانشآموزان "رفتن به مدرسه" را چیزی شبیه پیش دندانپزشک رفتن میدانند. ارنست فریتز شوبرت، با ابتکار خود در صدد است این تصور مایوسکننده را تغییر دهد: «برای من مهم این است که شادی، بهمعنای جلوهای از خوشبختی، به مدرسه راه یابد. چون شادی، در واقع زیربنای آموزش است.»
لمس خوشبختی
از اینرو دانشپژوهان مدرسه خوشبختیآفرین شوبرت از امکانات استثناییای برخوردار میشوند: از تمرینهای تنفسی و تنشزدا گرفته تا گفتوگو درباره رابطههای دوستانه و غیردوستانه یا ابراز خواستها و آرزوها و اهداف خود.
در اولین ساعات لمس خوشبختی در کلاس درس شوبرت، هر دانشپژوهی باید از میان انبوهی کارت پستال، یکی را به سلیقه خود انتخاب کند. توضیح این که چرا او چنین کارتی را برگزیده، به عهده کسی است که در کنارش نشسته. مثلاً، همسایه کسی که یک کارتپستال درخت انتخاب کرده، در تمرینی خطاب به او میگوید: «تو درخت را انتخاب کردی، چون ریشههای قویای داری و میوههای خوبی به بار میآوری، چون تو در برابر هر طوفانی میایستی و ...»
راهنماهای خوشبختیساز
این واقعیتی است که "راهنماهای" احساس خوشبختی کردن و خوشبخت شدن در آلمان کم نیستند. کتابهای متعدد، سیدیهایی که هر روز با آهنگهای آرامشبخشتری به بازار عرضه میشوند. پژوهشی درباره محتوای این کتابها و مجلات و نوارها. .. نشان میدهد که تفاوت این تولیدات را باید تنها در مضامین حاشیهای یا پانویسهای آنها جست.
همگی این "خودآموزهای خوشبختشدن" توصیه میکنند که در مراحل بحرانی زندگی، مهم است که شخص به دلایل بحران فکر کند و ریشههای آن را بکاود، ولی این کند و کاو نباید تا ابد ادامه داشته باشد. تال بن ـ شاهر، استاد دانشگاه هاروارد میگوید: «اینجور تفکر، حال طرف را بهتر نمیکند. بهتر این است که آدم همه چیز را بنویسد و درباره آنها با دیگران یا با روانکاو حرف بزند.»
۱۲ توصیه اجتناب ناپذیر
چگونه میتوان خوشبین بود؟ در این که واکنشهای خودجوش و افکار بدبینانه را کنار گذاشت. اینکه انسان بتواند دیگران را ببخشد و سپاسگزار و راضی باشد هم جزو ۱۲ توصیهای است که لوبومیرسکی در کلاسهای خود بر آنها تأکید میکند: «راضی بودن خیلی مهم است. این که آدم بپذیرد، آنچه که دارد، بدیهی نیست و سپاسگزار باشد. سپاسگزاری، حتی وسیلهای است ضد احساسهای منفی. آدم نمیتواند همزمان خودخواه، حسود یا بدخو باشد و احساس رضایت هم بکند.»
خلاصه کنیم: تمرین رضایت کردن، خوشبین بودن، توجه به تغذیه، ورزش، خوشحال شدن بهخاطر چیزهای کوچک، حفظ دوستیها، عدم مقایسه دائم خود با دیگران، هدفمند عمل نمودن و هر قدمی را تجزیه و تحلیل کردن... و چندین و چند توصیه دیگر
چه قدر عاشق هستید؟ ( تست )
چه قدر عاشق هستید؟
عشق هم بالاخره اتفاقی است که به قول شاعر ، خواه ناخواه رخ میدهد. برای خیلی از روانشناسها مطالعه این پدیده جالب است . بعضیها مانند استرنبرگ حتی نظریهای علمی درباره عشق دارند. استرنبرگ معتقد است که یک عشق کامل سه جنبه دارد. اولین جنبه، وفاداری به معشوق است، دومی، احساس صمیمیت نسبت به او و سومی، داشتن میل جنسی به معشوق است. به نظر استرنبرگ، هر کدام از اینها که وجود نداشته باشد، یک جای کار دارد میلنگد. پرسشنامه زیر خیلی به جزییات عشق کاری ندارد و میخواهد به طور کلی بگوید که آیا شما عاشق هستید یا نه ؟ این تست در دانشگاه نورس ایسترن بوستون تهیه شده است و خوب، معلوم است که بیشتر برای دانشجوها کاربرد دارد.
چگونه از این تست استفاده کنیم ؟
عبارات زیر را بخوانید. معشوقتان را تصور کنید و نام معشوقتان را به جای کلمه او بگذارید. حالا اگر با هر عبارت به طورکامل موافق بودید، عدد 7، اگر نسبتا موافق بودید، عدد 6 ، اگر کمی موافق بودید عدد 5، اگر عبارت را هم درست میدانستید و هم غلط (یعنی در مورد نظرتان مطمئن نبودید)، عدد 4، اگر با آن کمی مخالف بودید، عدد 3، اگر نسبتا مخالف بودید، عدد 2 و اگر بهطور کامل مخالف بودید عدد 1 را جلو عبارت بنویسید.
1) برای رسیدن به او خیلی عجله دارم ؟
2) او را خیلی جذاب میدانم ؟
3) او نسبت به بیشتر مردم، عیبهای کمتری دارد ؟
4) برای او هر کاری که لازم باشد، انجام میدهم ؟
5) به نظر من، او خیلی دلربا است ؟
6) دوست دارم احساساتم را با او در میان بگذارم ؟
7) وقتی با هم کاری را انجام میدهیم، کار برایم خیلی خوشایند است ؟
8) دوست دارم که او حتما مال من باشد ؟
9) اگر اتفاقی برای او بیفتد؛ خیلی ناراحت میشوم ؟
10) خیلی وقتها به او فکر میکنم ؟
11) خیلی مهم است که او به من علاقه داشته باشد ؟
12) وقتی با او هستم، کاملا خوشحالم ؟
13) برایم دشوار است که برای مدتی طولانی از او دور باشم ؟
14) خیلی به او علاقه دارم ؟
راهنمای نمرهگذاری :
حالا عددهایی را که جلوی هر عبارت گذاشتهاید، با هم جمع بزنید .
• شمایی که بالای 89 نمره آوردهاید، وضع تان خراب است. شما بدجوری عاشق شدهاید و اگر صادقانه به پرسشها پاسخ دادهاید، در عشقتان هیچ شکی نمیتوان کرد .
• اگر نمرهتان حول و حوش 78 تا 88 میچرخد ، شما هم به احتمال خیلی زیاد عاشق هستید و چیزی نمانده است که در بالای قله عشق بایستید .
• اما اگر نمرهتان بین 68 تا 77 باشد، احتمال کمتری وجود دارد که عاشق باشید. اما شما هم به هر حال عاشقاید .
• کسانی که از 68 پایینتر آوردهاند ، بهتر است که خودشان را گول نزنند. به احتمال زیاد چندان عاشق نیستند .
• کسانی که از 58 پایینترند، به هیچوجه عاشق نیستند. این گروه بهتر است پیشه دیگری برای خودشان دست و پا کنند و یا اسم احساسات رقیقشان را نگذارند عشق !
زیر تلاش میکنند که دیدگاه شما نسبت به عشق را توضیح دهند.
1- پایان دنیا نزدیک است. اگر فقط بتوانید یک نوع از حیوانات را نجات دهید، کدام را انتخاب میکنید؟
الف) خرگوش ب) گوسفند پ) گوزن ت) اسب
2- به آفریقا رفتهاید. به هنگام بازدید از یکی از قبیلهها، آنها اصرار میکنند که یکی از حیوانات زیر را به عنوان یادگاری با خود ببرید. کدام را انتخاب میکنید؟
الف) میمون ب) شیر پ) مار ت) زرافه
3- فرض کنید خطای بزرگی انجام دادهاید و خداوند برای مجازات شما تصمیم گرفته است که به جای انسان، شما را به صورت یکی از حیوانات زیر در آورد. کدام را انتخاب میکنید؟
الف) سگ ب) گربه پ) اسب ت) مار
4- اگر قدرت داشتید که یک نوع از حیوانات را برای همیشه از روی کره زمین نابود کنید، کدام را انتخاب میکردید؟ الف) شیر ب) مار پ) تمساح ت) کوسه
5- یک روز، با حیوانی برخورد میکنید که میتواند با شما به زبان خودتان صحبت کند. دلتان میخواهد که کدامیک از حیوانات زیر باشد؟
الف) گوسفند ب) اسب پ) خرگوش ت) پرنده
6- در یک جزیره دور افتاده، تنها یک موجود زنده به عنوان همدم و همراه شما وجود دارد. کدامیک را انتخاب میکنید؟
الف) انسان ب) خوک پ) گاو ت) پرنده
7- اگر قدرت داشتید که هر نوع حیوانی را اهلی و دستآموز کنید. کدامیک از حیوانات زیر را به عنوان حیوان خانگی خودتان انتخاب میکردید؟
الف) دایناسور ب) ببر پ) خرس قطبی ت) پلنگ
8- اگر قرار بود برای 5 دقیقه به صورت یکی از حیوانات زیر در میآمدید، کدامیک را انتخاب میکردید؟
الف) شیر ب) گربه پ) اسب ت) کبوتر
1- در زندگی واقعی، برای چه نوع آدمهایی جذابیت و کشش دارید.
الف:
خرگوش– کسانی که دارای شخصیت دوگانه هستند، به سردی یخ در ظاهر اما به گرمی آتش در باطن
ب:
گوسفند– مطیع و گرم
پ:
گوزن– زیبا و آداب دان
ت:
اسب- کسانی که غیرقابل جلوگیری، بیبند و بار و آزاد هستند.
2- در فرایند ابراز عشق و درخواست ازدواج، کدام رویکرد برای شما خوشایندتر و موثرتر است.
الف:
میمون – مبتکر و باذوق که هیچگاه احساس خستگی نکنید.
ب:
شیر- سرراست، صاف و پوست کنده به شما بگوید که دوستتان دارد.
پ:
مار- دمدمی مزاج، پر نوسان، نفس گرم و عشق سرد
ت:
زرّافه- صبور، هرگز شما را رها نکند.
3- دلتان میخواهد معشوقتان چه عقیدهای در باره شما داشته باشد.
الف:
سگ- باوفا، صادق، ثابت قدم
ب:
گربه- شیک و زیبا
پ:
اسب- خوش بین
ت:
مار- انعطافپذیر
4- چه اتفاقی باعث میشود که شما رابطهتان را قطع کنید/ از چه خصوصیتی بیش از همه نفرت دارید.
الف:
شیر- متکبر و خودخواه، امر و نهی کن
ب:
مار- هیجانی و دمدمی مزاج، نمیدانید چگونه او را خوشحال کنید.
پ:
تمساح- خونسرد، بیرحم، سنگدل
ت:
کوسه- ناامن
5- دوست دارید چه نوع رابطهای با او برقرار سازید.
الف:
گوسفند- سنتی، بدون آن که چیزی بگوئید او بفهمد چه میخواهید، ارتباط برقرار کردن از طریق قلبها.
ب:
اسب- هر دو بتوانید درباره همه چیز با هم صحبت کنید، هیچ چیز مخفی در میان نباشد.
پ:
خرگوش- رابطهای که همیشه خود را گرم و عاشق او حس کنید.
ت:
پرنده- رابطهای پایدار و طولانی و بالنده
6- آیا به او خیانت می کنید.
الف:
انسان- شما به جامعه و اخلاقیات احترام میگذارید، پس از ازدواج هیچ کار خلافی نمیکنید.
ب:
خوک- نمیتوانید در مقابل تمایلاتتان مقاومت کنید، به احتمال زیاد خیانت میکنید.
پ:
گاو- خیلی سعی میکنید که چنین کاری نکنید.
ت:
پرنده- شما هرگز نمیتوانید استوار و ثابت قدم باشید، شما واقعاً برای ازدواج مناسب نیستید و نمیخواهید تعهدی بپذیرید.
7- درباره ازدواج چه فکر میکنید.
الف:
دایناسور- شما خیلی بدبین هستید و فکر میکنید این روزها دیگر ازدواج سعادتمندانه وجود ندارد.
ب:
ببر- شما به ازدواج به صورت یک چیز گرانبها فکر میکنید. پس از آن که ازدواج کردید، پیوند زناشویی و همسرتان را بسیار باارزش و گرامی میدارید.
پ:
خرس قطبی- شما از ازدواج میترسید، فکر میکنید آزادیتان را از شما خواهد گرفت.
ت:
پلنگ- شما همیشه طالب ازدواج بودهاید ولی در واقع، شناخت دقیقی از آن ندارید
8- در این لحظه، به عشق چگونه فکر میکنید.
الف:
شیر- شما همیشه تشنه عشقید و میتوانید هر کاری برای آن بکنید اما به راحتی در دام عشق نمیافتید.
ب:
گربه- شما خیلی خودمحور و خودخواهید. شما فکر میکنید عشق چیزی است که میتوانید به دست آورید و هرگاه که خواستید آن را دور بیاندازید.
پ:
اسب- شما نمیخواهید در قید و بند یک رابطه پایدار قرار بگیرید. به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو
ت:
کبوتر- شما به عشق به صورت یک تعهد دو طرفه فکر میکنید